لر ( لک ، بختیاری ، فیلی ، ممسنی ، کلهر ، ثلاثی و ... )

لرستانات سرزمینی متشکل از چند استان لرستان ، کهکیلویه و بویراحمد ، چهارمحال و بختیاری ، ایلام ، کرمانشاه ، همدان ، قزوین ، مرکزی ،اصفهان و ... می باشد .

لرستانات سرزمینی متشکل از چند استان لرستان ، کهکیلویه و بویراحمد ، چهارمحال و بختیاری ، ایلام ، کرمانشاه ، همدان ، قزوین ، مرکزی ،اصفهان و ... می باشد .

خلاصه ای از کتابها و متون مربوط به سرزمین لر نشین و تاریخ این نژاد کهن تهیه شده است .

طبقه بندی موضوعی

۱۱۸ مطلب با موضوع «بزرگان لر» ثبت شده است

"میرزا حسن خان" معروف به "وثوق الدوله"  در فروردین 1254 هجری شمسی دیده به جهان گشود. او از هفت سالگی به فرا گرفتن درس فارسی و مقدمات عربی پرداخت و در جوانی در مدرسه مروی قسمتی از فلسفه را نزد شیخ علی نوری و قسمتی از فقه را نزد سید عبد الکریم لاهیجی فرا گرفت و سپس به آموختن زبان فرانسه و تتبع در ادبیات فارسی پرداخت، دائی او امین الدوله نیز در پرورش استعداد او کوشید و زیر دست او خدمت خود را آغاز نمود[1].
   
او در تیرماه 1274ه.ش همراه پدرش نزد ناصرالدین شاه رفت، معلومات و استعداد او درجوانی توجه شاه را به خود جلب کرد و این باعث شد فرمان استیفای آذربایجان و به همراه آن لقب وثوق الدوله به او داده شود. او از این زمان در شمار مستوفیان در آمد و با پدرش که او نیز همین عنوان را داشت به همکاری پرداخت و با "دوشیزه مریم" دختر آصف الدوله ازدواج کرد[2].
  
همگام با مشروطه و نمایندگی مجلس
   
وثوق الدوله بعد از انقلاب مشروطه حضور مستمری در سیاست داخلی داشت، او از آغاز نهضت، گرایشی به نهضت و اعتقاد به برقراری حکومت پارلمانی داشت و نیز به وسیله برادر خود که منشی مخصوص شاه بود آگاهی های بیشتری از روند و پیشرفت نهضت به دست می آورد و با این حرکت همراه شده و از سوی صنف بازرگان به نمایندگی تهران انتخاب شد. در نخستین انتخابات هیت رئیسه مجلس شورای ملی که صنیع الدوله وکیل صنف اعیان به ریاست مجلس شورای ملی برگزیده شد [3] وثوق هم بعنوان نایب رئیس اول مجلس انتخاب گردید و تا پایان دوره یکم مجلس شورای ملی این مقام را داشت، وی بغیر از نائب رئیس بودن، ریاست کمیسیون بودجه و مالیه را هم بعهده داشت و در تنظیم و تصویب برنامه های اصلاحی نقش داشت.
  
در دورۀ استبداد صغیر و بسته شدن مجلس اول وثوق الدوله منزوی بود و اوقات خود را بیشتر به مطالعه می گذرانید و با مشروطه خواهان ارتباط داشت.[4]

دوران فتح تهران و ریاست برهیأت مدیره موقت
  
بعد از فتح تهران به دست مشروطه خواهان و خلع محمد علی شاه قاجار از قدرت، هیأتی 20 نفره تشکیل شد که قدرت را در ادارۀ امور کشور به دست گرفت، به نام هیأت مدیره موقت که در کاخ شمس العماره شروع بکار کرد و وثوق الدوله به ریاست این هیأت برگزیده شد. او یکی از کسانی بود که با محمد علی شاه مذاکره کرد، مذاکره ای که قرار شد شاه با گرفتن مستمری و حقوق ماهانه از ایران به روسیه تبعید شود. وثوق الدوله  پس از منحل شدن این هیأت مدیره به وزارت دادگستری رسید[5].
 
وثوق در انتخابات دورۀ دوم نیز از تهران انتخاب شد ولی چون پیش از گشایش مجلس، پست وزارت را قبول کرده بود از نمایندگی مجلس عذر خواست، او بعدها به وزارت کشور و امور خارجه نیز رسید و در سال 1293 ه. ش عهده دار وزارت دارائی شد، و یک دوره نیز وزیر معارف و اوقاف بود.[6]
 
دوران نخست وزیری
 
وثوق الدوله اول بار در سال 1295 ه. ش که کشور را بی ثباتی فرا گرفته بود از طرف احمد شاه قاجار مأمور تشکیل کابینه شد، در این زمان بین انگلیس و آلمان در جنوب ایران بر سر منافع استعماری جنگ در گرفت، که منجر به پیروزی انگلیسی ها شد و بخاطر آن مردم زیادی کشته و مجروح شدند.
 
به دستور وثوق الدوله در این زمان دوره چهارم مجلس شورای ملی برگزار شد و تفنگدارانی که در جنوب به کمک انگلیسیها تشکیل یافته بودند، منظم تر شده و بنام پلیس جنوب معروف گشتند، اما کشور دارای مشکلات بسیاری بود که وثوق نتوانست زیر مشکلات مقاومت کند.
او پس از هشت ماه استعفاء داد.[7] ولی برای بار دوم در سال 1297 ه.ش باز از طرف شاه مأمور تشکیل کابینه شد. در اولین اقدام خود بعد از نخست وزیری کلیه اعضای کمیته مجازات را دستگیر و زندانی کرد و با تشکیل دادگاه، این تشکیلات را منحل کرد. در مرحله بعدی راههای کشور را که پر از راهزن و غارتگر شده بود پاکسازی کرد، وامنیت را در بیشتر مناطق بر قرار کرد . در زمان نخست وزیری وی قیام جنگل به رهبری میرزا کوچک خان جنگلی در شمال کشور بوقوع پیوست و او در سرکوبی این قیام ناموفق بود وا ین نهضت تا بعد از نخست وزیری وی نیز ادامه داشت.
  
او که دست نشانده دولت انگلستان بود، از همان اول که نخست وزیری را پذیرفت برای اینکه بتواند دولت باثباتی داشته باشد از آنها کمک مالی گرفت، در این زمان برای اولین  بار ایران به مجمع جهانی ملل دعوت شد، اما مهمترین کار او در این دوره بستن قراداد ننگین 1919میلادی، با دولت انگلستان بود که از این طریق ایران به تحت الحمایگی این دولت استعماری در آمد. وی برای بستن این قراداد پول هنگفتی نیز از دولت انگلستان به عنوان رشوه دریافت کرد و به خاطر این خدمتی که برای دولت انگلستان انجام داد تا آخر عمرش در حفظ جان و مال او و کسانش، بیشتر از هر کس دیگر کوشش و حمایت صورت گرفت. انگلیسی ها سعی داشتند  او را  سالها برای رسیدن به اهداف خود در این پست حفظ کنند، اما سرانجام با کار شکنی روسها و مخالفت زیادی که در داخل با او به خاطر بستن قراداد 1919م شد، به اجبار او را از  نخست وزیری برکنار کردند[8].  

  پایان کار وثوق الدوله
 
بعد از اینکه در سال 1299 ه. ش از نخست وزیری عزل شد، به جای او مشیر الدوله مأمور تشکیل هیأت دولت شد، وثوق الدوله عازم اروپا شد و سالها در لندن و پاریس بسر برد تا اینکه در 1304 ه. ش به ایران باز گشت و در دورۀ ششم مجلس شورا به نمایندگی مردم تهران برگزیده شد، و در کابینه بعدی نیز به وزارت رسید . با خروج رضاخان از ایران، او نیز در صحنه قدرت تا حدودی حذف شد، وی سرانجام در سن 80 سالگی در تهران در گذشت و در قم در مقبرۀ خانوادگی خود بخاک سپرده شد و تمام دارائی او بین هفت دختر و یک پسر او تقسیم شد.[9]

پی نوشت :
[1] .
صفائی، ابراهیم؛ رهبران مشروطه ،تهران چاپ سوم ، خرداد 1363،جاویدان ،1/415.
 [2] .
همان،1/ 416.
 [3] .
بامداد،  مهدی؛ شرح حال رجال ایران، تهران ، چاپ اول ، 1357،زوار،1/ 350.
 [4] .
صفائی، ابراهیم؛ وثوق الدوله، تهران، چاپ اول، 1374، کتاب سرا،ص27،28.
 [5] .
شرح حال رجال ایران، پیشین،1 / 349.
 [6] .
همان، 1 / 350.
[7].
عاقلی، باقر؛ نخست وزیران ایران از مشروطه تا انقلاب اسلامی،تهران ، چاپ دوم، 1374، چاپخانه علمی،ص213
 [8].
صفائی، ابراهیم؛ وثوق الدوله، تهران ، چاپ اول، 1374، کتاب سرا، 77.
وکسروی ،احمد؛تاریخ هیجده ساله آذربایجان ، تهران چاپ نهم ، انتشارات امیرکبیر، 2 / 813.
 [9] .
شرح حال رجال ایران،  پیشین، 1 / 352.

نویسنده :  رحمان فتاح زاده
http://www.pajoohe.com 

 

در 1917 درست یک سال مانده به پایان جنگ اول جهانی، روسیه شاهد دو انقلاب پیاپی بود یکی انقلاب بورژوا ـ دموکراتیک فوریه و دیگری انقلاب بلشویکی اکتبر. در جریان انقلاب اول رژیم تزاری سرنگون شد و نظام انقلابی کوشید از طریق دموکراسی ـ لیبرالیسم با جامعه سنتی فئودالی روسیه مبارزه کند. از این رو تغییری در سیاست خارجی دولت روسیه پدید نیامد ولی انقلاب دوم که در اکتبر 1917 انجام شد، سوسیالیست بلشویکها زمام امور را در دست گرفتند و کل نظام و ساختار روسیه تزاری را دگرگون کردند و با نام جدید شوروی سوسیالیتی خود را به جهانیان معرفی نمودند.
این تحول عمیق تغییرات زیادی در سیاست خارجی روسیه شوروی با سایر دولتها خصوصاً ایران ایجاد نمود و دولت انقلابی روسیه با پیروی از ایدئولوژی مارکسیسم ـ لنینیسم، تمامی قراردادهای استعماری زمان تزارها را لغو نمود و استقلال و تمامیت ارضی ایران را با پایان عملیات نظامی خشونت آمیز و استعماری لغو ساخت.1
بدیهی است که این امر برای ایرانیان که سالیان سال مورد استعمار و استثمار این دولت غاصب قرار گرفته بودند امری خوشایند بود. ولیکن دولت ایران در این زمان دستخوش ناامنی و اغتشاش داخلی بود و حدود اختیارات و قدرت دولت مرکزی بسیار اندک. دولت انگلستان که با بروز انقلاب بلشویکی 1917 منافع خود را در ایران در خطر می‌دید برای جلوگیری از نفوذ تدریجی بلشویسم در ایران به فکر افتاد تا با ترفندی جای خالی روسیه را پر کند و نفوذ خود را بر تمامی ایران بگستراند. در این میان پاره‌ای از دولتمردان نیاز مبرم به اعادۀ نظم در مرکز و ولایات را احساس می‌کردند و همگی بر این نظر بودند که این مهم نیازمند ساماندهی دوبارۀ نظام مالی کشور و تشکیل یک نیروی نظامی یکپارچه و متحد الشکل است، اما این که چگونه و از کدام بودجه به چنین امری دست یابند هنوز مشخص نبود.
در این میان میرزا حسن خان وثوق الدوله که گرایش سیاسی به انگلیس داشت و مانند تعدادی از رجال دیگر همعصر خویش تنها راه بقای کشور در آن زمان را در همکاری با انگلیس می‌دانست با کمک انگلیسها به صدارت رسید. وی توانست در اولین سال حکومتش با استفاده از همان نیروهای ژاندارمری و قزاق تا حدی نظم و امنیت حداقل در ایالات مرکزی ایران برقرار نماید. با وجود این هنوز نظم و امنیت در ولایات اطراف مرزهای ایران چون آذربایجان، شمال، شیراز و فارس و نواحی جنوب شرقی ایران برقرار نشده بود و حکم دولت مرکزی در آنجا چندان نفوذی نداشت.  با پایان جنگ جهانی اول در اول نوامبر 1918 ایران که در دوران جنگ با وجود اعلام بیطرفی همچنان مورد یورش و هجوم قوای روسیه و عثمانی، انگلیس و حتی آلمان2 قرار گرفته بود و در دوران جنگ عرصه نبرد و حتی چپاول طرفین جنگ شده بود، طبیعی بود که می‌بایست پیگیر حقوق تضییع شده خود باشد. بنابراین هیئتی از سوی دولت ایران به ریاست علی قلی خان مشاور الملک انصاری و میرزا علی خان فروغی ذکاءالملک و عده‌ای دیگر روانه کنفرانس صلح پاریس نمود تا برای جلب کمکهای بین المللی جهت اعاده خسارتهای وارده بر ایران در زمان جنگ تلاش کنند.3
هیئت ایرانی در 25 آذر 1297از تهران عازم پاریس شدند اما انگلیس تمام تلاش خود را به کار بست تا آن هیئت را از شرکت در کنفرانس صلح محروم سازد. انگلیس حتی با اعمال فشار از مسافرت حسن پیرنیا از تهران به آمریکا و طرح دعاوی ایران در آنجا ممانعت به عمل آورد. بر اثر تلاش انگلیسیها، اعضای کنفرانس صلح پاریس به این بهانه که ایران در ابتدای جنگ اعلام بیطرفی نموده است و رسماً درگیر جنگ نشده است از شرکت ایران در کنفرانس جلوگیری کردند. این در حالی بود که در تهران وثوق الدوله مشغول مذاکرۀ پنهانی با سرپرسی کاکس وزیر مختار موقت انگلیس جهت عقد یک قرارداد جدید بود.4
در این مذاکرات محرمانه دو تن از اعضای کابینه وثوق الدوله نصرت الدوله فیروز و صارم الدوله نیز شرکت داشتند. بالأخره این قرارداد در 9 اوت 1919/ 17 اسد 1297 بین ایران و انگلیس بسته شد.5 به موجب این قرارداد مستشاران انگلیسی برای اداراه امور مالی ایران و مستشاران نظامی برای سازماندهی و ادارۀ یک نیروی یکپارچه و متحدالشکل دست به کار می‌شدند و البته در جهت اجرای قرارداد مبلغ 2 میلیون لیره به دولت ایران وام داده می‌شد. مدیر کل امور مالی یک نفر انگلیسی می گشت سازمان گمرک، راه آهن و سایر تأسیسات اقتصادی ایران تحت نظارت مستشاران انگلیسی قرار می‌گرفت و در نهایت ایران تحت الحمایه انگلیس می‌گردید.6
طراح اصلی این قرارداد که از سالها پیش درصدد سلطۀ کامل انگلیس بر ایران بود، کرزن بود. او که قبل از حوادث روسیه رویای تسلط بر ایران را در سر داشت و با تقسیم ایران با یک دولت دیگر به شدت مخالفت می‌کرد پس از سقوط رژیم تزاری و کنار کشیدن روسیه از تمامی منافع استعماریش، به فکر انعقاد قراردادی افتاد. به خصوص آنکه پس از تأسیس جامعه ملل و امضای منشور آن، تجاوز مستقیم به کشورها و الحاق خاک آنها به خاک کشور فاتح رسماً ممنوع بود و در کشوری مثل ایران که بیش از هزار کیلومتر مرز مشترک با روسیه داشت، اقدام به چنین عملی به منزله اشغال دائم و تقسیم کشور و در حکم انتحار سیاسی بود.7
وثوق الدوله که از یک سو انگلیس را تنها پناهگاه ایران می‌دانست و از سوی دیگر از مخالفت ملت و رجال سیاسی با این قرارداد به خوبی آگاه بود در صدد برآمد تا با وادار کردن انگلیس به لغو قراردادهای پیشین چون قرارداد 1907 و 1915 و الغای کاپیتولاسیون و پلیس جنوب و سپردن فرماندهی لشکر قزاق به افسران ایرانی تا حدی محبوبیت کسب کند.8
ولیکن خبر انتشار قرارداد 1919 موجی از مخالفت را برانگیخت علی الخصوص که در ماده اول آن محترم شمردن استقلال و تمامیت ارضی ایران گنجانده شده بود یا به تعبیری « در قاموس سیاست اروپایی معنی جمله (ضمانت استقلال و تمامیت مملکت یک دولت از طرف یک یا چند دولت خارجی) این است که آن مملکت ضمانت شد بالمآل ضمیمه مملکت دولت ضامن گردد یا این که اگر در این ضمانت یک یا چند دولت دیگر هم مشترک باشند بین آنها تقسیم شود و قدم دوم این ضمانت نامه تعیین منطقه نفوذ است و بعد از آن الحاق».9
مرحوم سید حسن مدرس در مخالفت با قرارداد 1919 در مجلس شورای ملی این سخن تاریخی را ایراد کرد: «بنده خیال می‌کنم هر کس متن قرارداد را مطالعه کرده باشند چون من اهل سیاست نبودم مرور نمی‌کردم. اگر چه یکی از مخالفین بودم، لیکن هر چه می‌گفتند که این قرارداد کجایش بد است گفتم من سر درنمی‌آورم. من سیاسی نیستم، آخوندم. فقط چیزی که می‌فهمم بد است آن ماده اولش است که می‌گوید استقلال ایران را می‌شناسیم (خنده نمایندگان) این مثل این است که یکی به من بگوید من سیادت تو را می‌شناسم».10
در نهایت انتشار مفاد این قرارداد که کشور ایران را به مانند یتیمی بی کس تحت قیومیت انگلیس در می‌آورد، روح وطنخواهان روشن اندیش را به جوش می‌آورد و هوشیاری و بیداری آنان و اعتراض گسترده مردم، نقشۀ شوم آنها را بر هم ریخت. گفتنی است که سیاستمداران انگلیسی چندان از استحکام قرارداد مطمئن بودند که بلافاصله دو هیئت یکی نظامی به ریاست دیکسن و یکی مالی به ریاست ارمتیاژ اسمیت به ایران فرستادند و بی درنگ آغاز به کار کردند.11 دیکسن به منظور گفتگو در چگونگی اجرای امور نظامی قرارداد و ایجاد ارتش واحد، کمیسیونی با افسران ژاندارمری و قزاق تشکیل داد. از اعضای این کمیسیون کلنل فضل الله خان آق اولی، ماژور عزیز الله خان ضرغامی سالار لشکر و چند تن دیگر بودند. این امر چندان بر ایرانیان بزرگ اندیش گران آمد که کلنل فضل الله خان که مردی وطن پرست و آزاده بود چون در آغاز کار دریافت که کمک به اجرای این قرارداد خیانت به ایران و ایرانیان است و برای عدم شرکت در این کمیسیون نیز راهی نداشت برای اینکه دامانش به لوث این گناه عظیم آلوده نشود به نشان اعتراض خودکشی نمود. خودکشی این جوانمرد مردم را چنان منقلب نمود که آماده قیام شدند.12
مقارن ورود هیئتهای انگلیسی به ایران سید حسن مدرس و شیخ حسین لنکرانی بر علیه قرارداد سخنرانیهایی نمودند و مردم را به مخالفت با این قرارداد برانگیختند حاج اقا جمال اصفهانی از مجتهدین محافظه کار و بنام تهران نیز که به طور معمول در سیاست مداخله نمی‌کرد به مخالفت با این قرارداد پرداخت.13 احمد علی سپهر یکی از شاهدان واقعه در خاطرات می‌نویسد:
«
میزبان محترم [شیخ حسن لنکرانی] اظهار داشت من مصمم هستم امشب ملاقاتی از دو مجتهد بزرگ بنمایم. از حاج امام جمعه خوئی استدعا کنم دستور دهند مسجد ترکها برای ایراد وعظ و خطابه در اختیار آزادیخواهان قرار گیرد و از آقا سید حسن مدرس تمنا کنم رابطه شخصی خود را هم با وثوق الدوله قطع و پیشوایی نهضت مخالفین قرارداد را بپذیرد ...».14
مخالفین قرارداد در این خصوص حتی حزبی بر علیه تشکیلات وثوق الدوله و افرادی که مانند آن با گرفتن رشوه به دفاع از قرارداد می‌پرداختند، تشکیل دادند. حسن اعظام الوزراه قدسی یکی دیگر از شاهدین وقت در این باره می‌گوید: «که با تلاشها و کوششهای علما و آقا سید موسی مجتهد حزبی به نام جامعه ملیون اسلامی تشکیل گردید و پس از تنظیم مرامنامه و نظام نامه کاغذهایی به نام جمعیت و حزب جامعه ملیون اسلامی طبع و مهری نیز حاضر شد و شروع به پخش اعلامیه و اطلاعیه و  شبنامه کرد و از اشخاص برجسته معروف چون آقا میرزا رضا خان نائینی، حاج شیخ حسین یزدی، حاج شیخ زین العابدین شاه حسینی، مستشار الدوله، ادیب السلطنه، آقا سیف اله خان نواب و سید حسن مدرس و ... برای عضویت در حزب دعوت گردید». همچنین این جمعیت بیانیه‌ای بر علیه قرارداد انتشار داد و مقدمات مراجعت احمد شاه به ایران را فراهم کرد.15
شعرای آزادیخواه نیز چون میرزاده عشقی، فرخی یزدی، ایرج میرزا و عارف اشعار بسیار گزنده‌ای بر علیه وثوق الدوله و قرارداد سرودند.16
 
اما از آنجا که سرپرسی کاکس و وثوق الدواله عاقدان قرارداد به خوبی می‌دانستند که یکی از شرایط اصلی تنفیذ قرارداد تصویب آن در مجلس شورای ملی است پس لازمه قانونی کردن قرارداد را روی کار آوردن مجلسی می‌دانستند که اکثریت اعضای آن حامی قرارداد باشند و سند امضا شده را عینآً تصویب نمایند. لذا به محض این که احمد شاه از ایران خارج شد (شاه سه روز پس از امضای قرارداد راهی اروپا شد) وثوق الدوله دست به کار انجام انتخابات که قسمت تهران آن در کابینه‌های قبلی انجام شده بود گردید و با شدت عمل با مخالفان قرارداد، توقیف و تبعید آنان و توقیف جراید مخالف در یک محیط وحشت انتخابات را شروع کرد.
محتشم السلطنه، مستشار الدوله، مختار الدوله، ممتاز الملک و معین التجار بوشهری به کاشان تبعید شدند و میرزا حسین خان صبا مدیر روزنامه ستاره ایران را به قزوین فرستادند بدین ترتیب جلوی اجتماعات و تظاهرات گرفته شد. اندکی بعد شعرای مخالف نیز به جرگه توقیف شدگان پیوستند.
احمد شاه نیز یکی از مخالفین قرارداد بود. او وقتی که در انگلستان از این قرارداد مطلع شد امضاء و تنفیذ آن را منوط به موافقت مجلس کرد و از این طریق خواست خود را از ننگ امضای این قرارداد خلاص کند. به طوری که وقتی ناصرالملک دومین نایب السلطنه احمد شاه  که از طرفداران قرارداد بود، نزد احمد شاه رفت و از او خواست تا با این قرارداد که تنها راه بقای حفظ سلسلۀ قاجاریه است موافقت کند گفت: «آیا این شما نبودید که در سالهایی که نیابت سلطنت داشتید مرتباً به من یادآوری می‌کردید که در حکومت مشروطه پادشاه مقامی تشریفاتی دارد ونبایست در کارهایی که مربوط به مجلس است دخالت کند و در مورد آنچه بر سر پدرم آمد به من هشدار می‌دادید؟ ناصرالملک در حالی که اشک در چشمانش آمده بود گفت: آری همینطور است. ولی .. در این لحظه ناچار صریحاً گفتیم. احمد شاه گفت: من سلطنتی را که متضمن بندگی مملکت و مملکتم باشد نمی‌خواهم و کلم فروشی را به سلطنتی که در آن تابع انگلیسها باشم ترجیح می‌دهم».17
امان الله اردلان یکی دیگر از نزدیکان و همراهان احمد شاه در سفر به اروپا مقارن قرارداد 1919 در خاطرات خود می‌گوید: «شاه مدتی است به عنوان این که احتیاط از میکروب می‌کند، دست به قلم و کاغذ نمی‌زند. اشخاص هم نباید نزدیک شاه بشوند... ».18
در حالی که مبارزه با قرارداد به مثابه یک قیام ملی مذهبی هر روز گسترده تر می‌شد، نهضتهای میرزا کوچک خان در گیلان و شیخ محمد خیابانی در آذربایجان بر مخالفت با قرارداد و دولت وثوق الدوله  پای می‌فشردند. خیابانی از انقلاب مجلس مردم تبریز شش کرسی از 9 کرسی انتخابات را از آن خود کرده بود اما وثوق الدوله که وجود این افراد از حزب دموکرات را بر علیه قرارداد و تصویب آن را در مجلس خطرناک می‌دانست، در صدد انحلال حزب دموکرات برآمد. بدین گونه مبارزۀ خیابانی با قرارداد 1919 و وثوق الدوله شدت یافت و در اوایل سال 1299 نه تنها تبریز بلکه کل آذربایجان به دست دمکراتها به رهبری خیابانی افتاد و خیابانی آذربایجان را آزادستان نامید.19 در همین اوان میرزا کوچک خان که از آزادیخواهان زمان مشروطیت بود و در استان گیلان و مازندران تسلط داشت، از سلطۀ روس و انگلیس بر ایران به تنگ آمده، به رشت رفته سازمانی به نام سازمان اتحاد اسلام به وجود آورد تا با به وجود آوردن حکومتی مستقل، دست بیگانگان را از ایران کوتاه کند.
نواحی شمالی به دلیل همجواری با بلشویکها برای وثوق الدوله از اهمیت بیشتری برخوردار بود پس سعی کرد تا با وعده و وعید میرزا کوچک خان را بفریبد و با دولت خود همراه سازد. بدین منظور  یک هیئت برای مذاکره نزد میرزا کوچک خان فرستاد و حتی در صدد ایجاد دو دستگی بین سران آنها برآمد و در این بین گروهی را به ریاست سپهسالار تنکابنی به جنگ جنگلیان فرستاد اما این نیرو در برخورد با سردارحشمت نابود شدند. درنهایت وثوق الدوله عده‌ای را از طرف خود به جنگل فرستاد و گفت که در صورت اطاعت امر، فرمانروایی سواحل گیلان و دریای خزر را به او واگذار خواهد کرد. اما میرزا نپذیرفت و پیغام داد من با دولتهای دست نشانده اجنبی کار نخواهم کرد.20
در چنین احوالی حکومت آذربایجان و قفقاز سقوط کرد و کشتیهای جنگی ارتش سرخ در تعقیب نیروهای فراری روسهای سفید که از جانب انگلیسها حمایت می‌شدند وارد گیلان شدند و در انزلی بر قوای انگلیسی چیره گشتند. قشون انگلیسی و قزاقان ایرانی تحت فرماندهی استاروسلسکی به منجیل عقب نشستند (شعبان 1338) بدین ترتیب شرایط جدیدی برای دولت وثوق الدوله عاقد قرارداد 1919 پیش آمد.21
مبارزات خارجی با قرارداد:
انتشار این قرارداد در خارج از ایران واکنشهای شدیدی را در پی داشت و کشورهای فرانسه، امریکا، شوروی و محافل ایرانی خارج از کشور، هیئت اعزامی ایران به کنفرانس صلح پاریس و سفارت ایران در فرانسه از مخالفین صد در صد آن بودند.
فرانسه اولین کشوری بود که در مقابل قرارداد 1919 موضع گیری نمود. وقتی احمد شاه با وجود ضیافتهای مفصلی که به افتخارش در انگلستان داده شده بود، زیر بار تأیید قرارداد نرفت و با بدرقۀ سرد انگلستان که طبق اصول نزاکت بین المللی نبود رو به رو شد و به پاریس آمد دولت فرانسه از وی در بندر کاله و پاریس تجلیل فراوان به عمل آورد. هنگامی که نصرت الدوله فیروز وزیر امور خارجه دولت وثوق الدوله صمد خان ممتاز السلطنه سفیر ایران در پاریس را معزول نمود و سفارتخانه را به محل دیگری منتقل کرد و شخصاً به کار در سفارت مشغول شد پلیس فرانسه پرچم ایران را از محل جدید پایین آورد و مانند گذشته صمد خان را وزیر مختار ایران در فرانسه ‌شناخت. این اقدام در جهت حمایت از احمد شاه بر علیه نصرت الدوله که مأمور و امضای قراداد بود به عمل آمد. دولت فرانسه از موضعی که احمد شاه در قبال قرارداد 1919 اتخاذ نمود و انعقاد هر نوع قراردادی را منوط به تصویب و موافقت مجلس شورای ملی ساخته بود، بسیار خشنود بود. 22 در داخل نیز تماسهایی با دول بیگانه به ظاهر بی طرف گرفته می‌شد. احمد علی سپهر در خاطرات خود می‌نویسد:
شیخ حسن لنکرانی از نگارنده خواست تا توجه سفارتین آمریکا و فرانسه را به منظور مساعدت با ملت ایران در الغاء قرارداد جلب نمایم . یکی دیگر از حضار به نام کازرونی به عهده گرفت تا روسای تجار را آماده قیام کند. چند روز بعد من به دیدن کالدول وزیر مختار آمریکا رفتم. دو برادر که به وطن پرستی معروف بودند، الهیار صالح و علی پاشا صالح زحمت ترجمه را قبول کردند و از وزیر مختار آمریکا قول گرفتیم که مراتب نفرت ایرانیان را از مندرجات قرارداد به سمع اولیاء دولت در واشنگتن رسانده و استمداد نماید. پس از دو روز جواب مساعد وزیر خارجه آمریکا به امضاء لانسینک مشعر بر تشویق اهالی میهن پرست ایران رسید و برای انتشار به من داد. چون هیچ روزنامه‌ای جرئت  درج آن را ننمود ناچار به وسیله دست، نسخه‌هایی بسیار از روی آن استنساخ کرده برای غالب رجال فرستادم بعد نزد وزیر مختار فرانسه بونین رفتم و پیشنهاد کردم عریضه جمعی از جوانان ایرانی را به مجمع اتفاق ملل در ژنو برساند. قبول نموده ولاکن گفت امضاء شما را در آنجا نمی شناسند خوب است به امضاء رجال معتبر و مشهور برسانید، چنان کردم. ابتدا از سعد الدوله و سپس مختار الدوله و حاج معین بوشهری و مستشار الدوله امضاء گرفتم و به فوریت تسلیم وزیر مختار فرانسه نمودم.23
ملک الشعرا بهار می‌نویسد کالدول سفیر خارجه آمریکا در ایران به او گفت: «قرارداد را به هم بزنید و دولت انگلیس را جواب بگویید، آن وقت به دولت آمریکا مراجعه کنید، قول می‌دهم هر قدر پول بخواهید به شما خواهد داد و مستشار هم می‌فرستند و مالیه و نظام و معاون شما را اداره خواهد کرد».24
البته بدیهی بود که همه این طرفداریها و اعتراضات دولتها در جهت کسب منافع بیشتر برای دولتهای تابع خود در ایران بود. به طوری که کلبی معاون وزیر خارجه آمریکا در تلگرافی سفیر آن کشور در ایران نوشت: «وزارت امور خارجه آمریکا نگران است که چنانچه پیمان به تصویب ایران برسد. کمپانیهای نفتی آمریکا برای به دست آوردن امتیازهای نفتی در ایران دچار مشکلات فراوان خواهند شد».25
دو هفته بعد پس از عقد قرارداد، کاکس کانونهای مبارزه را به شرح زیر گزارش می‌دهد: «مدرس، شیخ حسن لنکرانی و امام جمعه خونی، مخالفان سیاسی وثوق الدوله، افسران ایرانی و روسی لشکر قزاق و سفارتخانه‌های آمریکا و فرانسه و روسیه تزاری».
سفارت روسیه که کماکان در تهران پا برجا بود با همکاری استاروسلسکی و سفارت فرانسه علیه قرارداد تلاش می‌کردند. مطبوعات آمریکا، بلژیک، سویس بلژیک، فرانسه مقالاتی بر ضد قرارداد منتشر می‌کردند. سفارت فرانسه اخباری حاکی از مخالفت شدید مردم ایران و مطبوعات با قرارداد منتشر می‌کرد. کار به جایی رسید که نصرت الدله فیروز وزیر خارجه دولت وثوق الدوله دست به دامان مقامات انگلیسی شد تا از انتشار اخبار مطبوعات آمریکا و فرانسه در ایران جلوگیری کند.
دولت شوروی در پیامی خطاب به کارگران و دهقانان ایران اعلام داشت که قرارداد 1919 ایران را از زمرۀ کشورهای مستقل جهان محو کرده و ملت ایران را به نابودی کشانیده است و دولت شوروی این قرارداد را به رسمیت نمی‌شناسد.26 در تهران مبارزه با قرارداد گسترش می‌یابد یحیی دولت آبادی مقاله‌ای با نام مستعار در روزنامۀ نیمه رسمی منتشر کرد. وعده زیادی از وعاظ در منابر و مجالس روضه خوانی قرارداد را نکوهش می‌نمایند.
اما درست زمانی که مستشاران مالی و نظامی انگلیسی سرگرم اجرای قرارداد 1919م بودند و ظاهراً لرد کرزن در انگلستان به آروزی دیرینه خود مبنی بر استیلای بلامنازع در ایران دست یافته بودند، در آوریل 1920 بلشویکها در باکو به قدرت رسیدند و همسایه دیوار به دیوار ایران گشتند. نیروهای گارد روس سفید که از جانب انگلیسها تقویت می‌شدند از برابر بلشویکها گریختند و به بندر انزلی که در اشغال سربازان انگلیسی بود پناهنده شدند. نیروهای انگلیسی و گارد سفید به مدت دو سال از این بندر به عنوان پایگاهی برای حمله به خاک شوروی و خرابکاری در این کشور استفاده کرده بودند. دولت ایران نه می‌خواست و نه می‌توانست مانع عملیات ضد شوروی این نیروها شود از این رو دولت شوروی برای پایان دادن به اقدامات خرابکارانه وارد عمل شد و در 18 ماه مه 1920 بندر انزلی را اشغال کرد و انگلیسها مقدار زیادی اسلحه، مهمات، مواد خوراکی، پوشاک و بنزین را بر جای گذاشتند و شتابان از رشت و انزلی عقب نشستند و پل منجیل را پشت سر خود منفجر کردند. این اقدام به اعتبار بریتانیا ضربه سهمگینی زد و وثوق الدوله و یارانش دریافتند که این قرارداد در ایران قابل اجرا نیست. وثوق الدوله بلافاصله با ارسال یادداشتی برای دولت شوروی خواهان برقراری روابط سیاسی و بازرگانی با آنها شد. در این بین میرزا کوچک خان در 4 ژوئن 1920 با بلشویکها متحد و دست به تشکیل «جمهوری سوسیالیستی گیلان دست زد».27
 
این اوضاع متشنج احمد شاه با اقدامات و نامه‌های سید حسن مدرس و حزب ملیون اسلامی به ایران بازگشت. در همان روز تظاهراتی از سوی حزب ملیون بر علیه وثوق الدوله ترتیب داده شد. احمد شاه که به ایران بازگشت از وثوق الدوله هزینه سفرش را مطالبه کرد و به دلیل ناتوانی دولت در پرداخت آن و در خواست مردم وثوق الدوله را از کار برکنار نمود. وثوق الدوله به ناچار از ایران خارج شد و غائله قرارداد 1919 با روی کار آمدن دولت مشیر الدوله فرو ‌نشست. مشیر الدوله اجرای قرارداد را تا تصویب مجلس به تعویق انداخت.
انگلستان که به دلیل مخالفت شدید داخلی و عکس العمل کشورهای بیگانه چون آمریکا، فرانسه و روسیه در نهایت متوجه عدم اجرای این قرارداد شد، در اکتبر 1920 ژنرال آیرونساید را به ایران فرستاد تا با برکنار کردن افسران قزاق روسی شخصی مطمئن را به کار گمارد و میر پنج رضا خان را به فرماندهی لشکر برگزید و با او در مورد یک کودتای نظامی به گفت و گو نشست. وی از سید ضیاء الدین به عنوان قطب فکری و از رضا خان به عنوان قطب نظامی در کودتای سوم حوت 1299 استفاده نمود. سید ضیاء الدین پس از تشکیل دولت کودتای 1299 قرارداد 1919 را لغو نمود البته لغو پیمان 1919 به وسیله سید ضیاء الدین جنبه نمایشی داشت، زیرا کودتای 1299 هنگامی در ایران انجام گرفت که استقرار نظام مستشاری در ایران از برنامه وزارت امور خارجه حذف شده بود. سعی و کوشش انگلیسها این بود که نقش خود را در کودتا پنهان دارند. بنابراین رضا خان سردار سپه با انتشار بیانیه‌ای معروف با جمله « با حضور من مسبب کودتا را تجسس کردن مضحک نیست؟» خود را عامل کودتا معرفی نمود.28 عبدالله مستوفی در خاطرات خود در این باره می‌نویسد: «در یکی از همین روزها به دیدار سید حسن مدرس رفته بودم. سید مخصوصاً از این شرایط خیلی عصبی بود و می‌گفت انگلیسها حاضر بودند دو ملیون خرج کنند تا این وصله را از خود بکنند. این مرد به رایگان تمامی این گناهان را به گردن گرفت و آنها را در این مخمصه بین المللی فارغ کرد. که در آینده دولت ایران نتواند گله گذاری در این زمینه بنماید». 29
 __________________________

 1. جواد شیخ الاسلامی، سیمای احمد شاه قاجار، تهران، گفتار، 1368، ج1، ص 98 ـ 102.
2.
جاسوسان آلمانی در نواحی جنوب، جنوب شرقی و شرق ایران به فعالیت و مبارزه با انگلیس مشغول یودند و نیروی پلیس جنوب نیز به همین دلیل ایجاد شد. برای آگاهی بیشتر رک فلوریدا سفیری، پلیس جنوب ایران، ترجمه منصوره اتحادیه و منصوره جعفری، تهران، نشر تاریخ ایران، 1364.
3.
حسین مکی، زندگانی سیاسی احمد شاه، تهران، امیر کبیر، 1357، ص 86 ـ 87.
4.
ملک الشعرا بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، ج1، ص 43.
5.
باقر عاقلی، روز شمار تاریخ معاصر ایران، ج1، ص 93.
6.
مجله یغما سال 1358 (28) مقاله مفاد قرارداد 1919م ، ص 84 الی 90.
7.
جواد شیخ الاسلامی، اسناد محرمانه وزارت خارجه بریتانیا درباره قرارداد 1919، پیشگفتار، ج1، ص12.
8.
سیروس غنی، ایران، برآمدن رضا خان، برافتادن قاجار و نقش انگلیسها، ترجمه کامشاد، تهران، نیلوفر، 1377، ص 45.
9.
محمود محمود، تاریخ روابط ایران و انگلیس در قرن نوزدهم، ج1، ص 340.
10.
حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، جلد سوم (چاپ قدیم)، ص 151.
11.
روزنامه طوفان، سال 6، ش4، ص 3.
12.
اقبال یغمایی، کارنامۀ رضا شاه کبیر، ص 29ـ 30.
13.
مجله اطلاعات سیاسی و اقتصادی، ش 137 ـ 138 مقاله مبارزه با قرارداد 1919 ایران و انگلیس نوشته دکتر محمد علی همایون کاتوزیان، ترجمه علیرضا طیب، ص 8.
14.
مجله آینده سال 14 (1367) ص 587 ـ 599 مقاله قرارداد 1919 نوشته سهیل روحانی.
15.
حسن اعظام الوزراه قدسی، خاطرات من یا روشن شدن تاریخ صد ساله، تهران، حیدری، 242، ص 505.
16.
ر.ک کلیات عشقی تألیف علی اکبر مشیر سلیمی، تهران، جاویدان، 1357، ص 309 ـ 311 و 334 ـ 336. و دیوان فرخی یزدی به قلم حسین مکیف تهران، امیر کبیر، 1357، ص 194ـ 196.
17.
ابونصر عضد قاجار، بازنگری در تاریخ قاجاریه و روزگار آنان، تهران، دنیای کتاب، 1376، ص 215.
18.
امان الله اردلان، خاطرات حاج عزالممالک اردلان، زندگی در دوران شش پادشاه، بی جا، نامک، رک 1372، ص 155.
19.
علی آذری، قیام شیخ محمد خیابانی در تبریز، تهران، صفی علیشاه، 1362.
20.
حسین مکی، تاریخ بیست ساله، ج اول، ص 530.
21.
زرگر، علی اصغر، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در دورۀ رضا شاه، ترجمه کاوه بیات، تهران، بردین، 1372، ص 55.
22.
جلال عبده، چهل سال در صحنۀ سیاسی و قضایی ایران، ویرایش و تنظیم مجید تفرشی، تهران، ص 113.
23.
مجله آینده، سال 13 پیشین، ص 416.
24.
ملک الشعرا بهار، تاریخ احزاب سیاسی، پیشین، ج1، ص 39.
25.
حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران (پیشین)، ص 77.
26.
ماهنامه اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، نظری به کودتای سوم اسفند 1299، جواد شیخ الاسلامی، سال 5ـ ش 41ـ 42، ص 8.
27.
گریگور یقیکیان، شوروی و جنبش جنگل، تهران، نوین، 1363، ص 43ـ 44.
28.
جواد شیخ الاسلامی، سیمای احمد شاه، ج2، ص 271.
29.
عبدالله مستوفی، شرح زندگانی من ... ، ج3، ص 491.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۴ ، ۰۸:۵۵
مصطفی ستاری

در روز ۲۶ تیر ۱۳۳۱ به دنبال استعفای دکتر مصدق از نخست‌وزیری، احمد قوام‌السلطنه مامور تشکیل کابینه شد. این پنجمین و آخرین باری بود که این مسئولیت به قوام سپرده می‌شد.

 

احمد قوام فرزند میرزا ابراهیم معتمدالسلطنه فرزند میرزامحمد قوام­الدوله، فرزند محمدتقی قوام­الدوله، فرزند هاشم­خان فرزند میرزا محسن آشتیانی است ‌و برادر کوچک میرزا حسن‌خان وثوق ، عاقد قرارداد ۱۹۱۹ ‌بود . اجداد وی عموماً در دوران حاکمیت قاجار صاحب مناصب دولتی بودند. قوام در آذر ۱۲۵۲ در تهران دیده به جهان گشود . او پس از تحصیلات مقدماتی در مدرسه مروی ، به تحصیل در علوم معقول و منقول پرداخت و تاریخ‌، جغرافیا، ریاضی و فلسفه را نزد معلمان خصوصی فرا گرفت . در ۱۷ سالگی پیش خدمت ناصرالدین شاه و در ۲۰ سالگی منشی دایی خود میرزاعلی‌خان امین‌الدوله شد که حاکم آذربایجان بود . قوام در ۲۹ سالگی در سفر سوم مظفرالدین شاه به اروپا وی را همراهی کرد . وی پس از پایان این سفر به «قوام‌السلطنه‌» مشهور شد . او به دلیل خط زیبایی که داشت نویسنده فرمان مشروطیت‌ و سپس رابط مظفرالدین شاه با مشروطه‌خواهان شد ، ولی پس از مرگ مظفرالدین شاه و در دوران محمدعلی شاه‌ ، از سیاست کناره گرفت و راهی اروپا شد و به تحصیل در رشته حقوق پرداخت ‌.

 

در پی فتح تهران توسط مشروطه‌خواهان‌، قوام به ایران بازگشت‌ . از اولین کابینه سپهدار که در ۸ مهر ۱۲۸۸ تشکیل شد و قوام معاونت وزارت داخله را برعهده گرفت تا ۸ بهمن ۱۲۹۶ که به سمت جنجالی و پرحادثه فرمانروایی خراسان رسید، مجموعاً ۹ بار در رأس وزارتخانه‌های عدلیه‌، مالیه و داخله قرار گرفت‌. قوام با اجاره املاک مزروعی و مستغلات آستان قدس‌، سرمایه قابل ملاحظه‌ای در طول ۳ سالی که فرمانروایی خراسان را برعهده داشت‌، کسب کرد . این قدرت و آزادی با کودتای سیدضیاءالدین طباطبایی از بین رفت ‌. قوام‌ کودتا را محکوم کرد و همچون بعضی دیگر از والیان استان‌های مختلف، به دلیل آنکه تصور نمی‌کرد کودتا دوام یابد، در برابر آن موضع منفی اتخاذ کرد. سیدضیاء نیز در برابر تمامی استانداران و فرمانروایانی که در ایالات مختلف‌، در برابر کودتای سوم اسفند جبهه‌گیری کرده بودند، واکنش خصمانه‌ای نشان داد. وی یک ماه پس از کودتا، کلنل پسیان را که فرماندهی ژاندارمری خراسان را برعهده داشت‌، کفیل استانداری خراسان کرد و در ۱۱ فروردین ۱۳۰۰ دستور بازداشت قوام را نیز صادر کرد. کلنل پسیان که از ماهیت نخست‌وزیر کودتا مطلع نبود و از طرفی قوام را عنصری ضدمردمی می‌شناخت ‌، دستور دولت را به کار بست‌ . قوام روز ۱۳ فروردین ۱۳۰۰ بازداشت شد و به تهران انتقال یافت و در زندان عشرت‌آباد محبوس گردید و اموال و دارایی‌اش در خراسان نیز مصادره شد .

 

قوام و سید ضیاء کینه دیرینه‌ای با یکدیگر داشتند . قوام کسی بود که در دوران فرمانداری خود در خراسان نشریات وفادار به سید‌ضیاء را توقیف کرده و با اقدامات سیاسی و فرهنگی او مبارزه می‌کرد. در بهار ۱۳۰۰ سیدضیاء با موج بازداشت‌ها و تمهیدات شدید امنیتی و رضاخان با اقدامات و انتصابات و عزل و نصب‌های نظامی خود، فضایی از رعب و وحشت را در کشور و به ویژه در تهران به وجود آوردند. از طرفی خروج نیروهای انگلیس از ایران در اردیبهشت ۱۳۰۰ نیز این دو را یکه‌تاز میدان کرده، موجبات نگرانی احمدشاه را فراهم کرده بود. احمدشاه با خروج نظامیان انگلیسی و قدرت گرفتن سیدضیاء و رضاخان نگران تضعیف سلطنت خود در کشور بود. روز دوم خرداد ۱۳۰۰ مشاجره شدیدی بین احمدشاه قاجار و سیدضیاء به وجود آمد. به طوری که شاه سیدضیاء را وادار به استعفا کرد و سیدضیاء خودداری نمود . دو روز پس از این رویداد و به دنبال برگزاری تظاهرات گسترده علیه سیدضیاء در مسجد شاه تهران و میدان بهارستان، احمدشاه تصمیم به عزل سیدضیاء گرفت‌.

 

زمانی که حکم رییس‌الوزرایی قوام‌السلطنه از سوی احمدشاه قاجار صادر شد ، وی ۵۵ روز بود که در زندان عشرت‌آباد بسر می‌برد. حکم در داخل زندان به وی ابلاغ شد و قوام در بعد از ظهر هشتم خرداد ۱۳۰۰ مستقیماً از زندان راهی قصر فرح‌آباد شد و با احمدشاه به مدت ۴ ساعت به گفت‌وگو نشست‌. وی رییس‌الوزرایی را پذیرفت ولی مانند سیدضیاءالدین طباطبایی حکم انتصابش را خودش نوشت و برای امضاء نزد شاه برد. حکم از این قرار بود: «نظر به حسن کفایت و خدمتگزاری جناب اشرف قوام‌السلطنه و امتحانات عدیده کافیه که در این موقع در استقرار انتظامات مملکتی داده و اعتماد کامل خاطر همایونی ما را به صداقت و دولت‌خواهی و شاه‌پرستی خود جلب نموده است‌، محض اهمیت موقع و برای تهیه آسایش عمومی‌، معزی‌الیه را به صدور این دستخط مهر طلعت مبارک به ریاست وزرا منصوب فرمودیم‌، که هیات وزیران را تشکیل داده در انتظامات مملکتی و اعاده امنیت و آسایش عمومی مساعی جمیله به عمل آورند. مزید رضامندی و اعتماد خاطر ملوکانه را جلب و تحصیل نمایند. ۲۲ رمضان ۱۲۹۹ ـ شاه»

 

اولین و مهم‌ترین اقدام قوام‌السلطنه که در نخستین روزهای صدارتش انجام شد، آزادی تمامی رجالی بود که توسط سیدضیاءالدین طباطبایی بازداشت شده بودند. قوام‌السلطنه پس از چند روز مشاوره و مطالعه‌، وزیران کابینه خود را به حضور شاه معرفی کرد. به جز دو نفر به نام‌های عمیدالسلطنه وزیر عدلیه و حکیم‌الدوله وزیر امور خیریه‌، بقیه اعضای کابینه قوام و حتی خود او از محبوسین دوران سه ماهه حکومت سیدضیاءالدین طباطبایی بودند. برنامه حکومت قوام و تبلیغات او به گونه‌ای سازمان‌دهی شده بود که گویی وی مأموریت یافته تا خرابی‌های دوران سیدضیاء را جبران کند. قوام نقش بسزایی در بدبین کردن شاه نسبت به سیدضیاء و هوادارانش ایفا می‌کرد.

 

شروع به کار مجلس چهارم در اول تیر ۱۳۰۰ از جمله رویدادهای مهم دوران حکومت قوام بود. مجلس چهارم که رییس آن میرزا حسین‌خان مؤتمن‌الملک و نائب رییس آن سید حسن مدرس بود، در شرایطی کار خود را آغاز کرد که بیش از نیمی از افراد آن در دوران وثوق‌الدوله انتخاب شده و طرفدار پیمان ۱۹۱۹ بودند. در واقع قسمت عمده نمایندگان مجلس چهارم‌،‌‌‌ همان نمایندگان مجلس سوم بودند که با وقوع جنگ اول جهانی تعطیل شده بود. قوام از چنین مجلسی رأی اعتماد گرفت‌.

 

قوام در دوران کوتاه مدت نخست‌وزیری خود با آشوب‌ها و شورش‌های متعددی در نقاط مختلف کشور روبرو بود. حاج بابا اردبیلی در زنجان‌، میرزا کوچک‌خان و خالو قربان و احسان‌الله خان در رشت و انزلی و لاهیجان و لنگرود، کنترل امور را به دست گرفته بودند، کلنل محمدتقی پسیان در خراسان علم مبارزه با حکومت مرکزی را برافراشته بود و چند نقطه دیگر کشور نیز شورش کرده بودند. مهم‌ترین دغدغه قوام‌، قیام کلنل پسیان والی خراسان بود. قوام خود قبل از احراز مقام نخست‌وزیری‌، مدتی در خراسان به دستور سیدضیاءالدین طباطبایی در بازداشت پسیان، والی این استان بوده است‌. کلنل پسیان با انتصاب قوام به نخست‌وزیری، احساس کرد وی انتقام دوران بازداشت خود را خواهد گرفت‌، از این رو علم تمرد و طغیان برافراشت‌. افرادی که قوام برای فرونشاندن بحران نزد کلنل می‌فرستاد نیز یا بازداشت می‌شدند و یا دست خالی بازمی‌گشتند. در یک مورد قوام ۱۰۰۰ تفنگدار را برای مجازات کلنل پسیان به استان خراسان فرستاد، اما این عده توسط ژاندارم‌های وفادار به کلنل در سبزوار خلع سلاح شدند، فرمانده آنان بازداشت شد و بقیه نیرو‌ها به تهران بازگردانده شدند. در پی این تحولات‌، قوام‌السلطنه ضمن دریافت کمک از رضاخان و فرستادن نیروی نظامی به خراسان ، صمصام‌السلطنه بختیاری را به حکومت خراسان منصوب کرد . صمصام پیش از حرکت به خراسان تلاش کرد تا مشکل پسیان را از راه مذاکره حل کند. وی به پسیان اطلاع داد که با هدف مذاکره با او عازم خراسان است‌. پسیان نیز به وی پاسخ داد تنها در صورتی که بدون نیروهای بختیاری رهسپار خراسان شود، حکومت او را در این استان خواهد پذیرفت‌. صمصام چون از طریق سیاسی و گفت‌وگو با پسیان راه به جایی نبرد، به قوام اطلاع داد که با وجود پسیان در رأس قوای نظامی ژاندارمری استان خراسان قادر به حکومت بر این استان نخواهد بود.

 

در ۵ مرداد ۱۳۰۰ پسیان وقتی اوضاع را خطرناک دید، با کمک نیروهای خود تمامی مراکز اداری و دولتی و نظامی و انتظامی خراسان را به تصرف درآورد. قوام‌السلطنه نیز درصدد سرکوب پسیان برآمد و قزاق‌های مسلح را با جلب موافقت رضاخان به خراسان روانه کرد. علاوه بر نیروی قزاق‌، قوام که قبلاً خود حاکم خراسان بود و روابط صمیمانه‌ای با خوانین خراسان داشت‌، به آنان نیز دستور مقابله با پسیان داد. سردار معززخان بجنوردی به کمک خوانین شیروان موفق به بسیج اکراد قوچان علیه پسیان شدند. کلنل برای دفع این شورش به قوچان آمد و با نیروی اندک خود در جعفرآباد قوچان با شورشیان مواجه شد. در جنگی که در این منطقه روی داد، عده‌ای از ژاندارم‌ها متواری شدند و کلنل ناگزیر شد با حداقل نیروی باقی مانده به مقاومت بپردازد. سرانجام بقیه افراد نیز کشته شدند. کلنل نیز به تنهایی به مقاومت ادامه داد تا اینکه به محاصره افتاد.

 

پسیان در ۱۲ مهر ۱۳۰۰ در جنگی که علیه ژاندارم‌های اعزامی قوام در منطقه قوچان روی داد، کشته شد. قوام به این ترتیب‌، بر اوضاع خراسان نیز تسلط یافت‌. با این همه‌، قوام در این مقطع از زمامداری خود همواره با نظامی‌گری و قلدری و خط و نشان کشیدن رضاخان روبرو بود. رضاخان قانون و مقررات را رعایت نمی‌کرد و زیر بار محدودیت‌های قوام نیز نمی‌رفت‌. در این دوره‌، رضاخان از یکسو عده زیادی از اوباش را به دور خود جمع کرده بود و از سوی دیگر قوام نیز کارهای حساس و کلیدی کشور را به عناصر نالایق واگذار کرده بود، هر دوی این‌ها مورد اعتراض طبقه فرهیخته و با فرهنگ کشور قرار داشتند.

یکی از اقدامات مهم قوام در دوران اول صدارتش‌، واگذاری امتیاز استخراج نفت شمال به مدت ۵ سال به شرکت آمریکایی «استاندارد اویل‌» بود که قرارداد آن توسط حسین علاء وزیر مختار ایران در واشنگتن به امضا رسید. این لایحه سپس با توجیهات قوام به این بهانه که باید توازن در سیاست خارجی رعایت شود، در ۳۰ آبان ۱۳۰۰ در جلسه غیرعلنی مجلس شورای ملی طرح و تصویب شد. اما تصویب این لایحه در مجلس خشم روس‌ها و انگلیسی‌‌ها را برانگیخت و در نتیجه مسکوت ماند. هر دو دولت از یکسو به خاطر تصویب این لایحه و از سوی دیگر به خاطر امتناع قوام از مشورت با مقامات روس و انگلیس خشمگین بودند. اگرچه اعتراض آنان مظهر دیگری از دخالت علنی آنان در امور داخلی ایران بود، امّا قوام در‌‌‌ همان سال پیمان وعده شده ایران و شوروی که مقدمات آن در دوران کابینه سپهدار رشتی و توسط مشاورالممالک انصاری وزیر مختار (سفیر) ایران در مسکو مهیا شده بود را به امضای نهایی رساند. این قرارداد که در ۲۳ آذر ۱۳۰۰ در مجلس چهارم به تصویب رسید، زمینه قطع حمایت روسیه از شورش مسلحانه کمونیست‌های خطه گیلان که به رهبری احسان‌الله خان دولت خودمختاری برای خود ایجاد کرده بودند، فراهم ساخت‌. احسان‌الله خان که عضو حزب کمونیست عدالت بود و همراه با هواداران خود در ۱۲۹۹ شمسی همزمان با شکل‌گیری قیام میرزا کوچک‌خان جنگلی به تحریک روسیه به صف مبارزان جنگلی وارد شده بود، در پی انعقاد موافقتنامه دولت قوام با روس‌ها مورد بی‌اعتنایی و بی‌مهری روس‌ها قرار گرفت و سپس به درخواست «روتشتین» دست از مبارزه علیه قوام برداشت و بعد‌ها متعاقب حمله نیروهای دولتی به جنگل‌، با کشتی به شوروی گریخت‌. میرزا کوچک‌خان نیز در ۱۱ آذر ۱۳۰۰ بعد از چند روز سرگردانی در کوه‌های تالش، بر اثر سرما و یخبندان درگذشت. بدین ترتیب به موجب قرارداد آذر ۱۳۰۰، روس‌ها در ازای لغو تمامی تحمیلات سیاسی و اقتصادی دوران تزار، حق مداخله در ایران را زمانی که دخالت کشور دیگری در ایران‌، منافع ملی شوروی را در مرزهای جنوبی تهدید کند، برای خود محفوظ نگاه داشتند.

 

قوام‌السلطنه در دوران اول صدارت خود که ۸ ماه به طول انجامید، برای مصدق‌السلطنه (دکتر محمد مصدق‌) وزیر مالیه خود برای ایجاد اصلاحات مالی اختیار تام در نظر گرفته بود، اما چون مهلت این اختیارات تمام شده بود، مصدق برای تمدید آن با تعدادی از نمایندگان که مخالف تمدید اختیارات وزیر مالیه بودند، درگیر شد و قوام نیز که دخالتش به حمایت از مصدق سودی نبخشید، در ۲۹ دی ۱۳۰۰ پس از ۲۳۰ روز صدارت پردردسر و پرمشغله استعفا کرد.

 

 

دوره دوم نخست‌وزیری

 

روز ۲۶ خرداد ۱۳۰۱ احمد شاه قاجار مجدداً قوام را به نخست‌وزیری منصوب کرد. مجلس چهارم نیز با ۶۵ رأی موافق از مجموع ۸۰ نماینده حاضر، به زمامداری قوام‌السلطنه رأی مثبت داد. گزارش رأی‌گیری در مجلس به اطلاع احمدشاه که در اروپا به سر می‌برد رسید و وی از‌‌ همان جا فرمان رییس‌الوزرایی مجدد قوام را صادر کرد.

 

قوام در همان روز کابینه دوم خود را تشکیل داد، کابینه‌ای که در آن وزارت جنگ همچنان در اختیار رضاخان بود. اما قوام وزارت خارجه را در این دوره خود راساً برعهده گرفت‌. در این دوره نیز قوام قانون واگذاری امتیاز نفت شمال به شرکت‌های «استاندارد اویل‌» و «سینکلر» را به تصویب رساند. این مصوبه‌، این بار با مخالفت انگلیسی‌ها مواجه نشد. دلیل این امر این بود که انگلیسی‌ها در این کمپانی به طور مخفیانه سرمایه‌گذاری کرده بودند. بنابراین اعطای امتیاز در واقع منافع آنان را نیز تأمین می‌کرد. قوام این بار با خیالی آسوده به مذاکره با کمپانی مزبور پرداخت و یک هیات مستشاری را نیز برای سر و سامان دادن به اوضاع مالی کشور به ایران دعوت کرد.

 

سرمایه‌داری آمریکا در آن زمان آنچنان قدرتمند نبود که بتواند با انگلستان مقابله کند، به ویژه آنکه این هر دو، دشمن تازه‌ای به عنوان نخستین حکومت کمونیستی جهان را در برابر خود می‌دیدند. با این همه‌، قوام در دوران دوم رییس‌الوزرایی خود از یک سو به تلاش‌های خود برای اجرای قرارداد نفت شمال با آمریکایی‌ها شدت بخشید و از سوی دیگر، هیاتی از متخصصان مالی آمریکایی به ریاست دکتر میلسپو را برای سر و سامان دادن به امور مالی ایران به تهران آورد.

 

در آذر ۱۳۰۱ به دنبال دعوت از مستشاران آمریکایی هیاتی، شامل ۱۲ نفر به ریاست دکتر میلسپو وارد ایران شد و به مدت ۵ سال به تنظیم و اداره امور مالی ایران پرداخت‌. میلسپو در بدو امر همه سعی خود را برای بهبود وضع مالی ایران به کار گرفت و بهبودی نسبی در امور اقتصادی ایران به وجود آمد. وی ۵ سال در ایران عهده‌دار امور مالی بود تا اینکه در کابینه مخبرالسلطنه بین میلسپو و وزیر مالیه اختلاف به وجود آمد و باعث شد مجلس قرارداد مستشاری خارجی را لغو کند.

 

قوام در دوره دوم نخست‌وزیری خود برای اینکه از شدت انتقادات مخالفان و روزنامه‌ها بکاهد، حکومت نظامی را که از زمان کودتای سیدضیاءالدین طباطبایی برقرار شده بود لغو کرد. این اقدام از شدت انتقادات علیه دولت که عموماً متوجه رضاخان بود نکاست‌. مخالفت‌ها روز به روز افزایش می‌یافت تا جایی که نمایندگان مجلس به تدریج شروع به بدگویی آشکار از رضاخان کردند. آیت‌الله مدرس و مصدق در رأس کسانی قرار داشتند که در مجلس شورای ملی علیه نظامی‌گری و یکه‌تازی رضاخان که به نام حفظ امنیت در کشور صورت می‌گرفت زبان به اعتراض گشوده بودند. آیت‌الله مدرس در یکی از جلسات مجلس شورای ملی به تاریخ ۱۲ مهر ۱۳۰۱ سخنان شدیدی علیه رضاخان بر زبان آورد و گفت‌: «ما بر هر کس قدرت داریم. از رضاخان هیچ ترس و واهمه‌ای نداریم‌. او را استیضاح می‌کنیم‌، عزلش کنیم‌. قدرتی که مجلس دارد، هیچ چیزی نمی‌تواند در مقابلش بایستد. در این دوره از صدارت قوام مشکل اصلی کشور وجود رضاخان بود که به هیچ اصلی پایبند نبود و اختناق و خفقان را با ایجاد حکومت نظامی در سراسر کشور اشاعه داده بود، در امور وزارتخانه‌های مالیه و نظمیه دخالت می‌کرد و به آزار مردم می‌پرداخت.»

 

اوج‌گیری مخالفت‌ها علیه رضاخان در مجلس و میان مردم و همچنین اقدامات خودسرانه او که حتی نخست‌وزیر را نیز خشمگین می‌کرد، قوام را دچار مشکل عجیبی کرده بود. شاه به دلیل آنکه اقدامات رضاخان به عنوان گامی در جهت ایجاد امنیت در کشور لقب گرفته بود، قدرت برکناری او را در خود نمی‌دید. قوام از یک سو با حملات نمایندگان مجلس علیه رضاخان مواجه بود و از سوی دیگر می‌دید که حتی انگلیسی‌ها نیز بیش از او از وزیر جنگ وی حمایت می‌کنند. از سوی دیگر رضاخان نیز که قوام را سد راه قدرت خود می‌دید، مطبوعات طرفدار خود را وادار کرده بود که علیه او مقالات تندی منتشر کنند. این مقالات، بی‌اعتقادی مردم به کابینه قوام و ناتوانی وی در حل مشکلات کشور، سبب شد نمایندگان مجلس تصمیم به استیضاح وی بگیرند. این تصمیم موجب استعفا و کناره‌گیری قوام از قدرت شد. وی پس از ۸ ماه زمامداری در ۵ بهمن ۱۳۰۱ از دور دوم نخست‌وزیری خود استعفا کرد و جای خود را به مستوفی‌الممالک داد.

 

قوام سپس در مجلس پنجم که در تابستان ۱۳۰۲ شمسی افتتاح شد به نمایندگی از تهران حضور یافت. رضاخان برای از میان برداشتن قوام که مانع قدرت او بود، در ۲۴ مهر ۱۳۰۲ او را به توطئه برای قتل خود متهم و سپس وی را بازداشت کرد. قوام در وزارت جنگ مورد بازجویی قرار گرفت، اما روز ۳۰ مهر با شفاعت احمدشاه از زندان آزاد شد و فردای آن روز در شرایطی که از مصونیت نمایندگی مجلس برخوردار بود به اروپا تبعید شد و در پاریس نزد برادرش وثوق‌الدوله اقامت گزید. پس از تغییر سلطنت و خلع احمدشاه و استقرار دیکتاتوری رضاخان‌، هر دو برادر تصمیم به بازگشت به ایران گرفتند. ابتدا وثوق‌الدوله وارد تهران شد و مورد استقبال و تکریم رضاشاه قرار گرفت و چندی وزارت و وکالت یافت‌. پس از او قوام با کسب اجازه از رضاشاه به ایران بازگشت، ولی به لاهیجان رفت و به کشاورزی و برنج‌کاری و چای‌کاری مشغول شد و تا شهریور ۱۳۲۰ خود را از صحنه سیاست دور نگاه داشت‌. او گاهی در خلال این مدت طولانی تبعید سیاسی، برای استراحت و معالجه به اروپا می‌رفت.

 

 

دوره سوم نخست‌وزیری 

سومین دوره نخست‌وزیری قوام‌السلطنه ۲۱ سال پس از پایان دوره دوم حکومت وی در شرایطی آغاز شد که رژیم قاجار منقرض‌ و حکومت رضاخان نیز در اثر حوادث جنگ دوم جهانی فروپاشیده و سلطنت به پسر وی محمدرضا پهلوی انتقال یافته بود. طی این دوره ۲۱ ساله، ۱۲ نخست‌وزیر به قدرت رسیدند‌. دوره سوم نخست‌وزیری قوام‌، یک سال پس از آغاز حکومت محمدرضا پهلوی آغاز شد و ۶ ماه به طول انجامید. قوام ۱۰ مرداد ۱۳۲۱ از سوی مجلس شورای ملی به نخست‌وزیری رسید و ۱۸ مرداد از مجلس رأی اعتماد گرفت‌. وی در این دوره از نخست‌وزیری خود با مشکلات عدیده‌ای مواجه بود. احزاب سیاسی تازه تأسیس با او به مخالفت برخاستند و شاه و دربار از قدرت سیاسی روزافزون او که ناشی از جلب حمایت آمریکا، شوروی و انگلیس بود، نگران بودند. قوام در این دوره از یک سو خود را با سیاست آمریکایی‌ها نزدیک کرده بود و از سوی دیگر با حزب توده که حافظ منافع شوروی محسوب می‌شد، مماشات می‌کرد. با این همه تصمیم قوام برای استخدام مجدد مستشاران آمریکایی از جمله استخدام دکتر میلسپو و کلنل شوارتسکف برای نظم دادن به سیستم مالی و ژاندارمری کشور، موجی از مخالفت را در جامعه و در میان مردم‌، روحانیون و مطبوعات برانگیخت‌. حتی وزیر دارایی وقت که احساس می‌کرد آمدن میلسپو نوعی مداخله در کار وی است، از مقام خود استعفا کرد و قوام به جای او اللهیار صالح، رییس هیات اقتصادی ایران در آمریکا را که در عقد قرارداد مربوط به استخدام میلسپو و همکاران او نقش مهمی ایفا کرده بود، به تهران احضار و به وزارت دارایی منصوب کرد.

 

روز ۲۱ آبان ۱۳۲۱ لایحه استخدام دکتر میلسپو و مستشاران آمریکایی برای ۵ سال در مجلس تصویب شد. سمت میلسپو در ایران رییس کل دارایی با سالانه ۱۸ هزار دلار حقوق به اضافه خانه مسکونی و اثاثیه و هزینه مسافرت به کشورش و بالعکس بود. در همین لایحه کلنل شوراتسکف آمریکایی نیز برای مستشاران ژاندارمری استخدام شد. قوام در مرحله بعد برای رفع احتیاجات مالی نیروهای اشغالگر متفقین در کشور، تصمیم به نشر اسکناس گرفت که با مخالفت مجلس روبرو شد. در نتیجه قوام برای تضعیف مجلس به سر ریدر بولارد، وزیر مختار انگلیس در تهران متوسل شد. بولارد نیز به وی پیشنهاد کرد که به مجلس اطلاع دهد نیروهای متفقین تهدید کرده‌اند اگر دولت نتواند برای رفع نیازهای مالی خود اقدام به نشر اسکناس کند، تهران را اشغال نظامی خواهند کرد. این نقشه موثر افتاد و مجلس در پی تهدید ساختگی متفقین‌، تسلیم اصرارهای قوام شد.

 

قدرت گرفتن تدریجی قوام و منزلت او نزد انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها، شاه را نگران کرده بود. شاه می‌ترسید که مبادا جایگاه قوام نزد انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها سبب تضعیف موقعیت وی در کشور شود. این چنین بود که وقتی در ۱۰ آذر ۱۳۲۱ مشکل کمبود نان در تهران به وجود آمد و منجر به تظاهرات اعتراض‌آمیز مردم در هفدهم این ماه شد، دربار از اعمال فشار جامعه بر دولت قوام خشنود بود، حتی در آن زمان گفته می‌شد که این تظاهرات و ناآرامی‌ها را دربار دامن زده بود تا کابینه قوام را به سقوط بکشاند. در جریان تظاهرات خشونت‌بار مردم که عمدتاً در میدان بهارستان و مقابل مجلس شورای ملی برگزار شد بسیاری از مغازه‌های اطراف خیابان لاله‌زار، استانبول‌، نادری و شاه‌آباد، توسط مردم غارت شد و حتی خانه قوام نیز به آتش کشیده شد. این تظاهرات با دخالت نیروهای فرمانداری نظامی به خشونت کشیده شد. در آن تاریخ قوام خود وزارت جنگ را نیز برعهده داشت و از نیروهای نظامی به راحتی استفاده می‌کرد.

 

کابینه قوام به دلیل اختلاف شدید با دربار و به خاطر دخالت‌های شاه در امور دولت و عدم همکاری و احساس وظیفه بعضی از وزیران از جمله وزیر جنگ (سپهبد امیراحمدی) و وزیر دارایی (اللهیار صالح‌) نسبت به نخست‌وزیر در ۲۴ بهمن ۱۳۲۱ استعفا داد. از مهم‌ترین وقایع دوره سوم نخست‌وزیری قوام ورود چرچیل نخست‌وزیر انگلیس در ۲۹مردادماه و «ویندل ویلکی‌» فرستاده ویژه رییس جمهور آمریکا در روز ۲۳ شهریور به ایران بود.

 

در فاصله زمانی استعفای قوام تا دور جدید تشکیل کابینه وی در ۲۵ بهمن ۱۳۲۴ ـ سه سال ـ ۶ نخست‌وزیر به قدرت رسیدند و کنار رفتند. در این مدت آشوب‌ها و شورش‌های متعددی در نقاط مختلف کشور شکل گرفت.

 

دوره چهارم نخست‌وزیری

قوام بار دیگر در ۲۵ بهمن ۱۳۲۴ و متعاقب نشستی که مجلس شورای ملی در ششمین روز همین ماه برای انتخاب قوام به نخست‌وزیری داشت، مأمور تشکیل کابینه شد. وی در این دوره از صدارت خود چون سیاست‌های اتحاد جماهیر شوروی را تایید می‌کرد مورد حمایت حزب توده قرار گرفت‌. قوام در اولین انتصاب خود مظفر فیروز مخالف سرسخت شاه را به عنوان معاون سیاسی و پارلمانی خود برگزید. در ۲۹ بهمن ۱۳۲۴ قوام در رأس یک هیات بلندپایه سیاسی و اقتصادی و فرهنگی به مسکو رفت و در دوم اسفند با استالین مذاکرات مفصل و طولانی انجام داد. وی سرانجام در برابر فشارهای سرسختانه روس‌ها پذیرفت که پس از بازگشت به ایران تعدادی از اعضای حزب توده را برای همکاری در کابینه بپذیرد و قرارداد واگذاری نفت شمال را با نمایندگان اعزامی دولت شوروی امضاء کند، مشروط بر آنکه اتحاد جماهیر شوروی نیز از فرقه دمکرات آذربایجان حمایت نکند و قوای خود را از ایران خارج سازد. او در ۱۶ اسفند ۱۳۲۴ به تهران بازگشت‌. این قرار‌ها عملی شد و پیرو مذاکرات قوام و سادچیکف، سفیر تام‌الاختیار شوروی در تهران اعلامیه مشترکی در ۱۵ فروردین ۱۳۲۵ به امضای دو طرف رسید که در آن بر چهار مورد تأکید شده بود. این موارد عبارت بودند از:

 «۱ـ دولت ایران حزب توده را در قدرت سهیم سازد.

۲ـ ارتش شوروی ظرف یک ماه و نیم تمام خاک ایران را تخلیه کند.

۳ـ از آنجا که حوادث آذربایجان یک موضوع داخلی است‌، باید ترتیبی مسالمت‌آمیز برای حل آن اتخاذ گردد.

۴ـ قرارداد ایجاد شرکت نفت ایران و شوروی تا انقضای مدت ۷ ماه برای تصویب مجلس پانزدهم پیشنهاد شود.»

 

بند اول مقاوله‌نامه به موقع انجام شد و در ۱۰ مرداد ۱۳۲۵، قوام دولت ائتلافی خود با حزب توده و حزب ایران را تشکیل داد. در این کابینه دکتر مرتضی یزدی به سمت وزیر بهداری‌، دکتر فریدون کشاورز به سمت وزیر فرهنگ و ایرج اسکندری به سمت وزیر بازرگانی و پیشه و هنر منصوب شدند. بند دوم مقاوله نامه نیز متعاقب اجرای بند اول عملی شد و روس‌ها نیروهای خود را از ایران خارج کردند.

 

با خروج ارتش سرخ از ایران، قوام‌السلطنه وزیران توده‌ای را از دولت اخراج و انحلال دولت را اعلام کرد و دولت جدیدی تشکیل داد. در این دوره از نخست‌وزیری بود که وی حزب پرقدرت دمکرات را با کمک فکری مظفر فیروز پایه‌گذاری کرد و در آذر ۱۳۲۵ با تجهیز و بسیج ارتش، فرمان حمله به آذربایجان و فرقه دمکرات را صادر کرد. در ۲۱ آذر با حمله نیروهای ارتش‌، آذربایجان آزاد و بساط فرقه دمکرات درهم پیچیده شد. در این حمله، دولت و ارتش شوروی به طمع به دست آوردن امتیاز نفت شمال هیچ گونه واکنشی نشان ندادند. قرارداد واگذاری نفت شمال به شوروی در مجلس پانزدهم تصویب نشد و نمایندگان مجلس با پشتیبانی ملت کلیه نقشه‌های شوروی را نقش بر آب کردند.

 

دولت قوام سرانجام در ۱۸ آذر ۱۳۲۶ به دلیل اختلاف با مجلس و ضعف فراکسیون دولتی و تشدید اختلاف خود با شاه‌، استعفا داد و قوام خود روز ۸ دی آن سال راهی اروپا شد. پس از این استعفا در یک دوره ۵ ساله‌، ۸ دولت در ایران روی کار آمده و سقوط کردند.

 

 

دوره پنجم نخست‌وزیری 

با استعفای دکتر مصدق در ۲۵ تیر ۱۳۳۱ از سمت خود و به فرمان شاه، نمایندگان مجلس بدون حضور نمایندگان نهضت ملی، به نخست‌وزیری قوام‌السلطنه رأی مثبت دادند و شاه در فرمان نخست‌وزیری با لقب «جناب اشرف» حکم نخست‌وزیری او را صادر کرد. قوام پس از دریافت فرمان نخست‌وزیری، اعلامیه شدیداللحنی تحت عنوان «کشتیبان را سیاستی دگر آمد» منتشر و متعاقب آن سعی کرد تا آزادی‌های سیاسی را محدود کند. وی در اعلامیه‌ای خود که ۲۷ تیر ۱۳۳۱ منتشر شد، پس از ادعاهای بسیار و وعده‌های زیاد به مردم، مخالفان را چنین تهدید کرد: «من با اتکا شما و نمایندگان شما این مقام را قبول کرده‌ام و هدف نهایی‌ام رفاه و سعادت شماست‌. سوگند یاد می‌کنم که شما را خوشبخت خواهم کرد. بگذارید من با فراغ بال شروع به کار کنم‌. وای به حال کسانی که در اقدامات مصلحانه من اخلال کنند و در راهی که پیش دارم مانع بتراشند یا نظم عمومی را برهم بزنند. این گونه آشوبگران با شدید‌ترین عکس‌العمل از طرف من روبرو خواهند شد و چنانکه در گذشته نشان داده‌ام بدون ملاحظه از احدی و بدون توجه به مقام و موقعیت مخالفین‌، کیفر اعمالشان را در کنارشان می‌گذارم‌. حتی ممکن است تا جایی بروم که با تصویب اکثریت پارلمان دست به تشکیل محاکم انقلابی زده‌، روزی صد‌ها تبهکار را از هر طبقه به موجب حکم خشک و بی‌شفقت قانون قرین تیره روزی سازم‌. به عموم اخطار می‌کنم که دوره عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرارسیده است کشتیبان را سیاستی دگر آمد...»

 

در پی این بیانیه آیت‌الله کاشانی از علمای مشهور آن روز، مردم را به مقابله با دولت قوام فراخواند و به او ۴۸ ساعت فرصت داد تا قدرت را مصدق واگذار کند. در روز ۳۰ تیر، مردم به خیابان‌ها ریختند و خواستار سرنگونی قوام شدند. به دستور قوام مردم را به گلوله بستند. نمایندگان دولت و شاه با عجله به ملاقات آیت‌الله کاشانی رفتند تا وی را راضی به آرام کردن مردم کنند. در پس مخالفت کاشانی، شاه که موقعیت خود را در خطر می‌دید، روز ۳۰ تیر قوام را عزل کرد و قوام در منزل برادرش خود معتمدالسلطنه در امامزاده قاسم تهران مخفی شد.

 

این آخرین باری بود که قوام دولت تشکیل می‌داد چه آن که وی سه سال پس از واقعه ۳۰ تیر سرانجام در روز ۳۱ تیر ۱۳۳۴ در اثر بیماری قلبی درگذشت. پیکر قوام‌السلطنه در شهر قم مدفون است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۴ ، ۱۵:۵۰
مصطفی ستاری

کتاب تاریخ شفاهی ایران - دانشگاه هاروارد – ۱۱ تیر ۱۳۶۳

محل مصاحبه : پاریس ـ فرانسه

مصاحبه کننده : حبیب لاجوردی

 

مصاحبه با غلامحسین مصدق فرزند دکتر محمد مصدق 

 

-          خاطراتتان را از روزی که دکتر مصدق دستگیر شدند بعد از ۲۸ مرداد و جریان محاکمه‌شان و دوره زندانشان تعریف بفرمایید که چگونه بود؟  

والله پدر من که گرفتندش بردندش در لشکر ۲، لشکر ۲ آن بالا بود، و یک ویلایی بود یک اتاقی... دو تا اطاق، یک اتاق که صاحب منصب کشیک بود و یکی هم اتاق پدر من . بردند آنجا و محاکمات شروع شد . اول از همه در سلطنت‌آباد بود، در برج سلطنت‌آباد بعد آوردندش لشکر ۲. در لشکر ۲ آن بالای قصر آنجا بود . آنجا هر روز تو اتاق بود و ما هم هر جمعه می‌رفتیم دیدنش و می‌آمدیم . تک و تنها ، مجرد بود . تک و تنها آنجا بود حتی به حدی ناراحت بود از... هیچ کسی نبود حرف بزند، دلش می‌خواست آدمی که بیست و چهار ساعت فعال سیاسی است حرف نمی‌تواند بزند داشت دیوانه می‌شد از حرف نزدن . تقاضا کرده بود یک نفر مجرم دیگر هم بفرستید با من اینجا حرف بزنم . بعد یکی از این لات چاقوکش‌ها را فرستادند یک روز برای امتحان گفتند، «بیا، برای هم‌صحبت با این بیا» به حساب به او چیز کردند. او گفت، «نمی‌خواهم هیچ وقت ، گذشتیم.» 

خب می‌رفتیم می‌دیدیمش و می‌آمدیم.

من، خواهرم بود، برادرم بود، مادرم بود. ما می‌رفتیم دیدنش و می‌آمدیم. چیزی می‌خواست برایش می‌بردیم، خودش تک و تنها توی یک اتاق بود . ریشش را می‌تراشید . حمام نداشت بکند یک توالت داشت داغ و گرم آب جوش داشت . می‌مالید تنش را می‌شست و درست می‌کرد . همه را خودش تنها آنجا می‌کرد، تک و تنها بود .

دکتر شاپور بختیار خیلی جنتلمنی کرد ، چون پدرش با پدر من بختیاری بودند . آن سالی که پدر من رفت منطقه بختیاری سردار محتشم بود ، با خوانین بختیاری دوست بود پدر من . چون خوانین بختیاری را پدرم آزادیخواه می‌دانستند سردار اسعد بود و آن سردار بزرگ بود و سردار ظفر بود و سردار محتشم بود همه این‌ها با پدرم دوست بودند، دوست بختیاری‌ها بود پدر من . این نوه امیر مفخم بود این بختیار، سپهبد بختیار نوه امیر مفخم بود این هم روی سوابق خانوادگی داشتند و این‌ها با پدر من ، انصافا به پدرم محبت کرد.

از حق نباید گذشت خیلی انسانیت کرد ، خیلی محبت کرد و پذیرایی کرد . گفت، «اینجا مهمان ما هستند و این‌ها باید باشند . هر چه هم می‌خواهند بگویند ما برایشان درست بکنیم که راحت باشند.» آن وقت این روز‌ها می‌بردند پدر مرا محاکمه می‌کردند . عصر‌ها آزموده پدرسوخته می‌آمد پهلوی پدر من پای پدر مرا می‌بوسید تو حبس از روی پتو . پدرم می‌گفت، «برو گمشو مردیکه احمق.» دعوایش می‌کرد . می‌آمد پایش را می‌بوسید . چیز می‌کرد که مرا ببخشید ، من باید رل بازی کنم چاره ندارم من ارادت به شما دارم . در صورتی که خود این آزموده بعد از ۲۸ مرداد ، ۲۵ مرداد تا ۲۸ مرداد یک کارت تبریک برای پدر من نوشت ، «الحمدالله تو آمدی و موفق شدی و فلان کردیاین‌طور می‌کرد، آن سه چهار روزه خیلی چیز داشت . و در ظاهر منظور با پدرم به حساب که در حبس که بود دادستان کل بود .

بالاخره پدرم را می‌بردند عصر‌ها محاکمه می‌کردند . آن محاکمات اولش آن یک سرلشکری بود که اتفاقا اسمش را فراموش کردم ، مرد خیلی خوبی بود، او هم به پدر من ارادت داشت و خیلی شل می‌گرفت، یک چیز فرمالیته بود. دیگر می‌دانست خودش چه رلی بازی می‌کند . او هم انسانیت کرد، محبت کرد گذاشت پدر هر چه خواست حرف که بزند در صحبت دفاعش باشد هر چه بخواهد بگوید آنجا گفت، تو آن قسمت اولش . و این هم آدم بدی نبود . بختیار هم آنجا دفاع می‌کرد و حتی یک روز به بختیار گفته بود، پدرم به بختیار گفته بود، «بله، شما برای چه قانون محاکمات ارتش را بهم زدید؟» بعد این محاکمات همین‌طور گذشت و تا یک روزی طبیعتا موقعی بود که پدر من خیلی اطمینان داشت که این در جلسه دوم هم آن یک سرلشکر دیگر بود که...

دادگاه تجدید نظر

تجدید نظر، او یک خرده سخت‌تر می‌گرفت، نمی‌گذاشت دفاع کنند . مردم هم از راه و بیراه هر چه مدرک چیزی بود پیدا می‌کردند له پدرم باشد یواشکی تو دادگاه که می‌آمد تو جیبش می‌چپاندند . بعد یک کاغذی برایش فرستاده بودند که خود آزموده تشکر از بابای من کرده بوده ، کاغذش را برایش فرستادند . بعد از اینکه آزموده گفته، «بله همچین کرده» گفت، «بله، از خیلی افسران اینجا از من تشکر کردند.» گفت، «یکیش همین آقای آزموده بود و این هم کاغذش.» و کاغذش را نشان داده بود که پدر آزموده درآمد، آبرویش رفت آزموده.

 یکی دیگر هم یک کاغذی بود که گفت پدر ما که تمام زندگی ما را چاپیدند و بردند و مال بچه‌هایم را همه داغان کردند و بردند ، یک کاغذی نوشت برای ستاد ارتش، احمقی ببینید این خودش گیر افتاد تویش، رئیس ستاد ارتش بلافاصله بعد از ۲۸ مرداد یک متحدالمآل چاپ داده بود به تمام افسران می‌فرستد، «افسران و درجه‌داران ارتش» این توده‌ای‌ها را پیدا کردند ، آخر یک گروه توده‌ای در ارتش بودند که این‌ها بر علیه کار می‌کردند که نمی‌دانستند این‌ها کی هستند که همان‌ها که تیرباران شدند . یک‌سری همه را تیرباران کردند . این‌ها پیدا می‌کردند می‌دادند مدارک را به پدرم می‌رساندند . و این مدرکی بود که گفته بود، «افسران و درجه‌داران ارتش شما از این به بعد یک غنایمی گیرتان آمده این چند روز‌ها مبادا در معرض فروش قرار بدهید که به اشد مجازات تنبیه می‌شوید.» گفت، «این هم دلیلش است.» خلاصه، مردم خیلی کمک می‌کردند به پدرم ، خیلی ، خیلی . خیلی کمک می‌کردند .

 

-          پس مطالبی که آقای دکتر مصدق در دادگاه می‌گفتند تماما در روزنامه درج می‌شد یا نه؟  

نه ، در روزنامه که درج نمی‌شد . یک کتابی هم چاپ شد در بغداد چاپ شد روزهای اول انقلاب که خلاصه این محاکمات پدر من بود اما کمی ناقص بود . اما کتاب خوبی که چاپ شد سرهنگ بزرگمهر بود که وکیل تسخیری پدر من که اتفاقا باجناق معظمی این‌ها ، داماد معظمی این‌ها بود ، آدم خیلی خوبی بود اتفاقا . او خوب از آب درآمد . او بود که پدر من نگذاشت از او دفاع بکند ، او گفت، «لعنت خدا بسرت اگر دفاع... خودم دکتر حقوق هستم از خودم دفاع می‌کنم . نمی‌خواهم احتیاج به وکیل ندارم دفاع می‌کنم.» او خیلی کمک کرد. حالا او یک مجموعه‌ قشنگی درست کرده بود که قرار بود چاپ بکند و موفق هم شده . چند نفر هم از‌‌ همان وکلای عدلیه این را درست کردند و یک چیز حسابی است، اگر چاپ بشود آن مجموع دفاعیات آقا خواهد بود . حالا ان‌شاءالله چاپ بشود . من برای شما تهیه می‌کنم می‌فرستم برایتان اما هنوز چاپ نشده . الان وضعیت اجازه نمی‌دهد چاپ بکنیم این‌ها . افکار عمومی مثلا  له دکتر مصدق بشوند همچین حرف‌ها، [...] می‌ترسند این چاپ بشود . بله ، پدرم تو حبس بود تا روزی که امیدوار بود پدر من که این دیوان تمیز که این رای را... باطل کند .

تمیز هم آن آقای هیئت پدرسوخته و آن الاغ که نوکر شاه بود البته و آقای تقوی پسر حاج سید نصرالله که او هم به اصطلاح جزو دیون تمیز بود این‌ها از ترس شاه یک حکمی نوشتند که اصلا نه دو پهلو بود ، نه نقض بود نه ابرام ، هیچ کدامشان . یک چیز مزخرفی نوشتند . جمال امامی گفت ، «این‌ها خجالت نکشیدند این یک همچین حکمی را صادر کنند برای مصدق؟» در مجلس گفته بود جمال امامی .

 

-          که چی صادر کنند؟ 

یک همچین حکمی صادر کنند . حالا درست ننوشته بود یک جوری بود که نه سیخ بسوزد و نه کباب . نه دکتر مصدق به او توهین بشود احترامش را گذاشته باشند ، در ضمن شاه را هم راضی بکنند . یک چیزی دو پهلو نوشتند دادند که مثبت حسابی نبود خلاصه . بعد هم خوب ما گفتیم اگر این‌طور بشود تا حالا پدر ما توی یک اتاق بود تنها بود تمیز بود آن بالا در لشکر ۲ بود و غذا هم برایش می‌بردند و باز، معلوم بود مجرد بود اما باز یک احترامی مثلا داشتند . من همش از این می‌ترسیدم که اگر این حکم ابرام بشود بیایند جل و پلاسش را بردارند و بختیار ببردش بیاندازدش توی حبس عمومی دیگر . خوب او سه سال حبس بود و سه سال حبس را در توی زندان بکند. من رفتم خودم بختیار را دیدم و بختیار گفت، «نه، نه فلان کس سرور ما است...» خودش به من گفت خود سپهبد بختیار، «سرور ما است و مهمان ما است و تا روزی که حبس است همین جا نگهش می‌داریم ، سه سالش را هم همین جا نگه می‌دارم . مهمان ما است و باید پیش ما باشد.» و همین هم کرد . به همه افسر‌ها گفته بود ، «همه احترام دکتر مصدق را داشته باشید.» خیلی با احترام و با انسانیت خوب ، بالاخره هر چه بود بختیار نوه سردار محتشم بود ، سردار محتشم از خوانینی بود که با پدر من بالاخره دوست بود، یک سابقۀ فامیلی داشتند .

-          هیچ نگرانی از اینکه ممکن است یک مجازات سنگین‌تری باشد خدای نکرده مثلا اعدامی چیزی باشد مطرح نبود؟ 

نه پدر من نگران نبود ، پدر من نگران نبود... 

-          خود شما چی؟

او می‌گفت، «من برای مردن حاضرم ، من چندین دفعه خدا...»

-          نه، فکر می‌کردید همچنین کاری بکنند؟  

نه، نه.

-          بالاخره در حین محاکمه.

نه، نه، نه. برای اینکه خود من وقتی که پدرم را گرفتند ، بعد از ۲۸ مرداد ، رفتم هندرسن را دیدمش مخفیانه چون خودم قایم بودم . هندرسن با من دوست بود خیلی ، هندرسن با من خیلی میانه داشت و همیشه خانه ما می‌رفت و می‌آمد و خیلی نهار بخورد و شام بخورد و این‌ها . من به او گفتم ، «فلان کس ، این پدر من اینجا خیلی ناراحتم ، من برای پدرم چکار کنم؟ چکار نکنم؟» گفت ، «تو مطمئن باش که پدر تو هیچ صدمه‌ای نخواهد خورد.» یعنی یک فرمالیته‌ای باید بشود ، این را به من گفت هندرسن . ما هم طبعاً می‌دانستیم که همۀ این‌ها یک سن تئاتری است که باید تا ته‌اش را رد شویم برویم ، و یک چیزی که خیلی مهم بود این بود که وقتی که پدر مرا گرفتند حبس کردند حاج سید رضا فیروزآبادی...

 

-          کی؟

حاج سید رضا فیروزآبادی ، این یک مجتهدی بود آیت‌الله بود و آدم خیلی خوب ، واقعا آخوند پاک او بود . آخوند بود ، پاک تمیز یک شال سبز کمرش بود . یک جفت نعلین پایش بود کور هم.... چشمش هم نمی‌دید . پیرمرد بود و این عصازنان می‌آمد راه می‌رفت بیچاره.  خیلی مرد شریفی بود . این می‌آمد به مطب من ، من مطب داشتم ، گفت که فلان کس من برای آقا ناراحت هستم در سلطنت‌آباد که هست مبادا اذیتش کنند این شاه ، مثل پدرش اذیتش کند. من گفتم حالا آقای فیروزآبادی من حالا نمی‌دانم چکار کنم؟ چکار می‌توانم بکنم من؟ گفت، «من می‌روم اقدام می‌کنم کاری بکنم.» رفت و بعد از ده ، پانزده روز آمد پهلوی من و گفت، «من رفتم پهلوی بروجردی.» او این‌قدر انسان بود، «رفتم پهلوی بروجردی»، آقای بروجردی که مجتهد بزرگ قم بود این‌ها، «پهلوی آقای بروجردی رفتم و به او گفتم که آقای بروجردی الان یک کاغذی شما برای شاه بنویسید که دکتر مصدق را اذیت نکند آنجایی که هست ، اذیتش نکنند و بالاخره دکتر مصدق هر کاری کرده از نظر اسلام بد نکرده ، جهاد کرده ، کفار را بیرون کرده ، او کار بدی که نکرده چون این کار را کرده» (؟) گفت، «می‌دانید به من چه جواب داد؟» خودش بیچاره گریه می‌کرد اشک می‌ریخت به والله به ارواح خاک پدرم اشک می‌ریخت می‌گفت ، «می‌دانی به من چه جواب داد؟» گفت «مصدق بر روی انگلیزم پنجه زده است، شفاعتش را نمی‌شود کرد.»

-          ده.  

بله همین آقای مجتهد جامع‌الشرایط خودمان. [...]

-          عجب.  

بله ، و اتفاقا بعد از آن آقای شهشهانی، این آخوند بود سابقا شهشهانی... آخوند بود آقای شهشهانی، آخوند بود که لباس آخوندی پوشیده بود و معاون وزارت کشور بود با پدر من بود ، از همراهان پدر من بود . او هم از طرف اللهیار صالح و این‌ها رفته بود ، با ملیون رفته با بروجردی صحبت کرده بود به او هم همین حرف را زده بود .

-          عجب.

تعجب نکنید. 

-          آن وقت این دورانی که در زندان بودند دکتر مصدق خاطرات به خصوصی دارید؟ می‌رفتید هفته‌ای یک بار باز هم می‌دیدینش؟ 

همان تو زندان خاطراتش را می‌نوشت که ما داریم در تهران هست ، داریمش حالا .‌‌ همان تو زندان این‌ها را می‌نوشت، بیکار بود می‌نوشت ، من می‌رفتم می‌گرفتم و می‌آوردم .

-          مخفیانه بود یا...

نه ، مخفیانه نبو د . افسر‌ها خیلی با او چیز بودند . نه بابا ، می‌نوشت همه را حاضر می‌کرد و کپی می‌کرد و کاغذ کپی داشت می‌گذاشت روی چهارپایه با خط خودش می‌نوشت این‌ها را . سه چهار تا کپی درست کرد یکی داد به احمد، یکی به من داد ، یکی به خواهرم داد . این‌ها بود تا بعد از آن هم که ، من فورا این‌ها را گرفتم آوردم سوئیس گذاشتم تو بانک ، توی صندوق Coffre . یک Coffre جدید برایش گرفتم پول نداشتم گفت ، «این را بگذار تو بانک.» بعد از اینکه اوضاع تمام شد و گذشت و بعد شاه رفت و این‌ها رفتم آوردم ، از سوئیس آوردم به ایران ، آوردم به ایران و خانه هست و منزل هستش . آن هم چون خیلی به شاه احترامات گذاشته و چیز کرده ، خوب عادتش بود . پدرم بالاخره بزرگ شده دربار مظفرالدین شاه بوده ، احترام بزرگتر و کوچکتر را داشت ، یک آدم با تربیتی بود ، Education داشت . نمی‌گفت شاه پسر قرتی است ، [...] است مثلا این حرف را بزند . مثل بعضی اشخاص که بگویند شاه همچین بود ، بد بود . خیلی احترام شاه را داشت و همیشه هم تا روز آخری که مرد می‌گفت، «خدمت اعلیحضرت عرض کردم ، اعلیحضرت فرمودند...» این... 

-          عادتش بود.  

عادت است و چیز تربیتش بود . حالا اینکه چون دیگر خیلی ازش چیز بکنند برای اینکه این [...] حالا این مدرک را بگیرند و بگویند با شاه این‌قدر... که عرض می‌کرد به شاه ، به طاغوت عرض می‌کرده ، از طاغوت فرمایش گوش می‌کرده و از این حرف‌ها و این‌ها...

-          چون الان صلاح نیست چاپ بشود.  

نه، بله این هم مال... 

-          آن وقت که دوران زندان ایشان تمام شد...  

بعد از اینکه دوران زندانش تمام شد آمد به احمدآباد دیگر. 

-          با ماشین بردید او را...  

آوردیم احمدآباد ، بود احمدآباد تا یک ماه یا دو ماه به اینکه فوت بکند یک سینوزیتی گرفت... 

-          ببخشید، وقتی که رفتند احمدآباد به او تکلیف کردند که بروند به احمد آباد یا....

نه ، گفتند که تهران نیاید ، تبعید است برود احمدآباد بماند . تهران نیاید که مبادا مردم دورش جمع بشوند . تهران نیاید .

-          بعدا مثل اینکه... بعد از چند وقت بود که سرباز گذاشتند به بهانه اینکه...

همیشه بود ، سرباز بود آنجا .

-          از روز اول؟

از روز اول که رفت احمدآباد سه تا ساواکی دم خانۀ ما می‌پاییدش آنجا ، همیشه می‌پاییدش آنجا و پدرم پالتو می‌خرید ، برای این‌ها برای ساواکی‌ها هم پالتو می‌خرید .

-          آن وقت چه کسانی اجازه داشتند بیایند و بروند؟

فقط ما خانواده بود و گاه گاهی وکیل کارهای عدلیه‌اش هم نصرت‌الله امینی بود که گاه گاهی می‌آمد و می‌رفت .

-          مورد اعتمادشان بود آقای امینی؟

خوب، نه . پدرم به هیچ کس اعتماد نداشت راستش را بخواهید .

-          علت اینکه می‌پرسم اینست که ما حدود دوازده، سیزده ساعت نوار از خاطرات آقای نصرت‌الله امینی در مورد دکتر مصدق ضبط کردیم و برای من مهم است که بدانم که تا چه حدی می‌شود رو حرف‌های ایشان حساب کرد؟

نه ، نه چیزی نداشت زیاد ، با هیچ کس چیزی نداشت . شاید امینی محبت می‌کرد می‌آمد آنجا می‌رفت و این‌ها چیزی داشت اما نه چیزی نداشت . بله ، بعد از آن هم دو ماه به فوتش که بود یک ورم سینوزیت که من طبیب اجازه گرفتم طبیب برایش بردم آنجا دید و یک بایوبسی کردند و آوردند تهران ، تهران منزل من بود .

-          چه گفتید؟

بایوبسی کردند، تیکه‌برداری کردند .

-          نه ، فرمودید دکتر بردید گفتم چه کسی را بردید ؟

دکتر که بردیم دکتر اسمعیل یزدی ، برادر همین دکتر یزدی که با خمینی آمد تهران این متخصص جراحی فک صورت بود ، در دانشگاه کار می‌کرد . زنش هم یک زن آمریکایی بود ، زنش هم مسلمان بود که طلاق داد و حالا زن ایرانی گرفت بعدا . این بود. این را بردم با یک دکتر دیگر بود که بردمشان آنجا و دیدند پدر مرا ، بعد بردیم تهران بیمارستان نجمیه . دو روز هم آنجا خواباندیم و یک بایوبسی کردند و تیکه‌برداری کردند و دیدند یک پولیپی دارد که منزل من منزلش بود و می‌رفتش روز‌ها برق می‌گذاشت بعد . یک پولیپی دارد که این ممکن است سرطانی بشود . برای پوفیلاکتیکمان ، پوفیلاکسی که داشت گفتند که این را بایستی برق بگذارد ، کوبالت . برق کوبالت هم دیگر آن دست من نبود آن دکتر متخصص کوبالت این را زیاد گذاشت ، dosageاش کم بود زیاد کرد . این تمام غده‌های گردنش ورم کرد به این بزرگی شد ، تمام در اثر کوبالت ورم کرد و دردهای شدید ، فریاد درد می‌کرد . هی قرص مسکن خورد ، مسکن خورد و سابقه یک زخم معده هم داشت پدر من...

-          بله.

سابقه زخم معده داشت و تب هم داشت. خیلی ناراحت بود و دکتر آنرا هم می‌آمد می‌دیدش و می‌رفت... 

-          مهدی آذر.  

او هم می‌آمد و می‌دید و می‌رفت و این‌ها بالاخره به او قرص مسکن می‌داد بخورد تا ساکت بشود تا اینکه بالاخره یک دفعه این قرص‌های مسکن این زخم معده‌اش را چیز کرد ، شروع کرد خون قی کرد . افتاد به خون قی کردن ، خون مزاجش عمل کرد . یک hemorragie شدیدی کرد تا صبح . یک hemorragie شدید کرد و خونریزی کرد و بردیم بیمارستان و یک ترانسفیوژن خون کردند. دیگر نشد این‌ها تا بعد سه ، چهار روز بعد مرد . روز ۱۴ اسفند مرد .

-          آن وقت برای مراسم و این‌ها مثل اینکه اجازه...

مراسم نه گفته بود ، «فقط بچه‌هایم و زنم تشییع جنازه از من بکنند.» ماشین سوار کردیم و بردیم احمدآباد و بازرگان هم آمد ، مهندس سحابی آمد و این‌ها آمدند همه ، آیت‌الله زنجانی آمد ، آیت‌الله زنجانی بهش نماز گذاشت . خود بازرگان و مهندس سحابی شستندش... 

-          عجب. 

غسلش دادند ، کفنش کردند ، تو تابوت گذاشتند و دفنش کردند . قبرش هم خود بازرگان با ماله برداشت و آجر چید ، داد درست کردند . 

-          بازرگان.  

تو‌‌ همان چیز . چون من از هویدا نخست‌وزیر پرسیدم که چکار کنیم این‌ها ؟ گفت ، «همان بیاوریم...» ۳۰ تیر . پدرم وصیت کرده بود که ۳۰ تیر دفنش کنند ، قبرستان ۳۰ تیر .

-          کنار شهدای ۳۰ تیر.

کنار شهدای ۳۰ تیر در...

-          ابن‌بابویه.  

ابن‌بابویه. آخر روزی که ما رفتیم ابن‌بابویه جایی که شهدای سی تیر را دفن کرده بودند‌‌ همان موقع دو روز بعد از ۳۰ تیر اوائل مرداد رفتیم آنجا ، شب که رفتیم آنجا بیست و سه ، چهار، هشت نفر بودند که کشته شده بودند بیچاره‌ها در این راه . پدر من رفت سر قبر این‌ها نشست گریه کرد . دیدم گریه کرد برای این‌ها خیلی ناراحت شده بود . بعد به من گفت ، «غلام ، جای من پهلوی این بچه‌های من است. من روزی که مردم باید همین جا پهلوی این بچه‌ها دفن بشوم.» این وصیت را کرد به من . امینی هم بود آنجا همۀ این‌ها بودند . امینی هم شهردار بود . بعد این‌ها گذشت و ما گفتیم که وصیت ، بعد من به هویدا ، امیرعباس ، با من دوست بود. برای شاه پیغام دادم که فلان کس همچین وصیتی کرده گفته بود ، «نه‌‌ همان احمدآباد خاکش کنید.» جا نداشتیم ،‌‌ همان نهارخوری که همه نهار می‌خوردیم با هم رفتیم وسط اتاق نهارخوری را کندیم و همانجا امانت گذاشتیمش تو تابوت.  چون دفن کردن با امانت فرق دارد . دفن که کردی دیگر نمی‌شود نبش قبر کرد و مرده را درآورد . وقتی دفنش کردی به موجب اسلام نقش قبر حرام است ، دیگر نمی‌شود مرده را درآورد . هر کسی را امانت گذاشتی تو تابوت گذاشتی که امانت بود می‌شود از تو تابوت دربیاوری و ببری در جای دیگر . ما امانت گذاشتیم و تو تابوت گذاشتیم و دفنش کردیم و آنجا گذاشتیمش که یک روز اگر شد بیاوریمش ۳۰ تیر . خوشبختانه هم نیاوردیم [...] (؟) کثافت می‌کردند پدرش را در می‌آوردند .

خلاصه ، هر چه هم بختیار و این‌ها خواستند که پدر را  ببریمشان به 30 تیر، من و احمد ، داداشم ، زیر بار نرفتیم ، نمی‌خواهیم همین‌جور باشد . همانجا احمدآباد ماند .

-          کدام بختیار؟ دکتر شاپور بختیار؟

همین شاپور بختیار بله. شاپور بختیار با فروهر خیلی اصرار کردند . فروهر برایش یک سنگ خارا بزرگ درست کردند ، دکتر مصدق قبرش را نوشته بودند و حاضر کرده بودند که دفنش کنند...

-          زمان [آیت‌الله] خمینی؟

زمان [آیت‌الله] خمینی . اصلا آن سنگ را هم کندند و انداختند دور . خوب ، فروهر که رفت همه را جمع کردند . خوشبختانه دفنش نکردیم وگرنه می‌رفتند و می‌شکافتند قبر را و کثافت توی آن می‌کردند . نه هیچ چیز نکردند ،‌‌ همان احمدآباد نگهش داشتیم همانجا هست .

-          خوب، مثل اینکه خسته‌تان کردیم و خیلی ممنون از این لطفی که کردید.

من هر خدمتی اگر بتوانم بکنم با کمال میل حاضرم هر جور کمکی بکنم، با کمال میل.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۴ ، ۱۱:۴۹
مصطفی ستاری
آخرین جوان برومند سلسله زند در تهران دفن شده است. بسیاری از مردم در تهران نمی دانند که پیکر بی چشم او در امامزاده “زید ”در بازار تهران در راسته فرش و قالی فروش ها مظلومانه آرمیده است!

وی دارای ویژگیهای برجسته بسیاری چون خوش‌سیمایی، دلاوری، نیرومندی و هوش سرشار بود. وی از ادب و شعر هم بی‌بهره نبود.
شعر زیر را که در تاریخ ایران بسیار نامور می‌باشد وی درباره شکستهایش از آغا محمد‌خان قاجار سروده‌ است:
یا رب ستدی مملکت از همچو منی *** دادی به مخنثی، نه مردی نه زنی
از گردش روزگـار معلومم شـــــــد *** پیش تو چه دف‌زنی چه شمشیرزنی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۴ ، ۰۹:۱۶
مصطفی ستاری