لر ( لک ، بختیاری ، فیلی ، ممسنی ، کلهر ، ثلاثی و ... )

لرستانات سرزمینی متشکل از چند استان لرستان ، کهکیلویه و بویراحمد ، چهارمحال و بختیاری ، ایلام ، کرمانشاه ، همدان ، قزوین ، مرکزی ،اصفهان و ... می باشد .

لرستانات سرزمینی متشکل از چند استان لرستان ، کهکیلویه و بویراحمد ، چهارمحال و بختیاری ، ایلام ، کرمانشاه ، همدان ، قزوین ، مرکزی ،اصفهان و ... می باشد .

خلاصه ای از کتابها و متون مربوط به سرزمین لر نشین و تاریخ این نژاد کهن تهیه شده است .

طبقه بندی موضوعی

۱۲۱ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

شاپور بختیار )زادهٔ ۴ تیر ۱۲۹۳؛ ۲۶ ژوئن ۱۹۱۴ در شهرکرد - درگذشتهٔ ۱۵ مرداد ۱۳۷۰؛ ۶ اوت ۱۹۹۱ در پاریس( سیاست‌مدار ایرانی، دبیرکل حزب ایران، عضو جبهه ملی ایران، از بنیان‌گذاران نهضت مقاومت ملی پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و آخرین نخست‌وزیر ایران، پیش از انقلاب ۱۳۵۷ خورشیدی بود. در ۱۵ دی ۱۳۵۷ با محمدرضا شاه پهلوی بر سر نخست‌وزیری به توافق رسید. با پذیرش نخست‌وزیری هم‌مسلکانش در جبههٔ ملی رأی به اخراج او و رد همکاری با دولت وی دادند. حکومت بختیار نخستین دولت مخالف نحوهٔ حکومت شاه پس از کودتای ۲۸ مرداد بود. بختیار از آغاز به کار فعالیت سیاسی خود و در طول دوران نخست‌وزیریش همواره محمد مصدق را رهبر خود می‌دانست و به پیروی از او تأکید می‌کرد. سرانجام با ورود روح‌الله خمینی به ایران و چندی بعد اعلام بی‌طرفی ارتش، دولتش در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ سقوط کرد.

پس از آن، بختیار ۶ ماه در ایران مخفیانه زندگی کرد و در تیر ۱۳۵۸ به فرانسه رفت. او در قالب نهضت مقاومت ملی ایران به فعالیت علیه جمهوری اسلامی ایران پرداخت. در دوران مبارزاتش در خارج از کشور، اولین سوءقصد ناموفق به جانش در تابستان ۱۳۵۹ رقم خورد. برنامهٔ ترور او توسط گروهی به رهبری انیس نقاش صورت گرفت. دومین ترور ۱۱ سال پس از آن، منجر به قتل بختیار در سن ۷۷ سالگی در پاریس شد. طبق اظهارات انیس نقاش، هر دو سوءقصد به دستور مقامات جمهوری اسلامی ایران و با استخدام تروریست‌هایی حرفه ای طرح‌ریزی شده بود.

به عقیدهٔ لادن برومند و افشین مبصر مهم‌ترین ویژگی‌های بختیار در تمامی دوران مبارزات سیاسیش، ایستادگی در برابر حکومت روح‌الله خمینی و عدم امکان هر گونه سازش با او، احیای مشروطه، اعتقاد و اصرار به اجرای قانون اساسی مشروطه است. بختیار در پیش‌گفتار کتابش، یکرنگی نوشته‌است پیش از آن‌که خود را ایرانی و پای‌بند مذهب خاصّی بداند، به انسان و انسانیت اعتقاد دارد.

کودکی و جوانی

شاپور بختیار در ۴ تیر ۱۲۹۳ در کنرک (جنوب غربی شهرکرد( و از پدری به نام محمدرضا معروف به سردار فاتح بختیاری و مادری به نام نازبیگم به دنیا آمد. خانوادهٔ او از طوایف لر بختیاری بودند. در آن زمان ایل بختیاری یکی از بانفوذترین قبایل به شمار می‌رفت و بختیاری‌ها توانسته بودند پست‌های بسیار مهم و حساس را در عرصهٔ سیاسی از آن خود کنند. پدربزرگ مادری بختیار، نجف قلی صمصمام‌السلطنه ۲ بار در ۱۲۹۱ و ۱۲۹۷ به نخست‌وزیری احمد شاه قاجار رسیده بود. ایل بختیاری سال‌ها در جهت حفظ مشروطه از گزند یورش استبداد قاجارها کوشش کرده بودند. تیمور بختیار، پسرعموی شاپور، ۴ سال ریاست ساواک را بر عهده داشت. از دیگر خویشاوندان بختیار ثریا اسفندیاری (دخترعموی بختیار)، لوئیز صمصام بختیاری و محمدعلی قطبی هستند.

تحصیلات

شاپور بختیار تحصیلات دورهٔ ابتدایی را در شهرکرد گذارند و تحصیلات متوسطه را ابتدا در اصفهان و سپس در بیروت به پایان رساند. او مدرک دیپلم خود را از مدرسه فرانسوی بیروت دریافت کرد. آشنایی او با دنیای سیاست و نظریات سوسیال دموکراتها و علاقه به فرهنگ و ادبیات فرانسه خصوصاً شعر از همان دبیرستان فرانسوی شروع شد و تا آخر با او ماند.[۱۵] بختیار قصد داشت بلافاصله بعد از اتمام دبیرستان به پاریس برود اما در ۱۳۱۳ اعدام پدر و ۴ تن از خویشاوندانش به جرم شورش مسلحانه، در جهت سرکوب ایلات توسط رضاشاه چاره‌ای جز بازگشت به ایران برای او باقی نگذاشت.

وی در ۱۳۱۵ به فرانسه رفت و در دانشگاه سوربن ثبت‌نام کرد. در ۱۳۱۸ با مدرک کارشناسی از این دانشگاه فارغ‌التحصیل شد. با شروع جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه تحصیلاتش با وقفه‌ای ۲ ساله روبه‌رو شد. شاپور وارد نهضت مقاومت ملی فرانسه شد و به عنوان یکی از سربازان فرانسه (ارتش سربازان خارجی مقیم فرانسه. در گردان اورلئان در راه آزادی این کشور جنگید. در ۱۳۲۴ دکترای خود را در حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه سوربن دریافت کرد. گویا شاپور نخستین بختیاری است که موفق به اخذ مدرک دکترا در این رشته شده‌است. رسالهٔ دکترایش دربارهٔ رابطهٔ مذهب با قدرت سیاسی در جوامع باستانی (جدایی دین از سیاست) بود. او دو مدرک کارشناسی در زمینه‌های فلسفه و اقتصاد عمومی، نیز دارد. شاپور بختیار سیاست‌مداری شعردوست و شعرشناس بود و به حافظ انس و شیفتگی خاصی داشت. او به زبان فرانسوی و انگلیسی تسلط داشت و علاوه بر آن با زبان‌های آلمانی و عربی و بسیاری از نویسندگان و سیاست‌مداران برجستهٔ غرب و فرانسه آشنایی داشت.

بازگشت به وطن

در ۱۳۲۵ بختیار به ایران بازگشت. در ۱۳۳۰ در وازرت کار که به ابتکار احمد قوام ایجاد شده بود به عنوان مدیر ادارهٔ کار استان اصفهان انتخاب شد و به هنگام نهضت ملی‌شدن نفت به سمت مدیرکل کار استان خوزستان (مرکز صنعت نفت ایران) ارتقا یافت. در جریان ملی شدن صنعت نفت ایران، بختیار که عضو حزب ایران شده بود به طرفداری از مصدق برخاست و در دولت او، معاون وزارت کار شد. در همان دوران معاونت وزارت کار، بختیار قانون بیمهٔ اجتماعی کارگران را با امضای مصدق تصویب کرد که بعدها این قانون باعث پی‌ریزی سازمان بیمه‌های اجتماعی کارگران شد. تعدادی از یاران نزدیک مصدق با استناد به اسناد محرمانه شرکت منحلهٔ نفت ایران و انگلیس، بختیار را به دریافت مقرری از این شرکت و همکاری با آن متهم کردند.

پس از بازگشت محمدرضا پهلوی در پی کودتای ۲۸ مرداد، بختیار به صف منتقدان شاه پیوست و به همین علت چند بار به زندان افتاد. بعد از آن، بختیار برای گذران زندگی در چند شرکت مختلف خصوصی به عنوان عضوی از هیئت مدیره مشغول به فعالیت شد. بختیار در جبههٔ ملی دوم، نیز فعال بود و در بهمن ۱۳۴۲ همراه با دیگر رهبران جبههٔ ملی به زندان افتاد.

پیش از نخست وزیری

سال‌های بعد از اوت ۱۹۵۳ (۲۸ مرداد ۱۳۳۲)، برای افرادی هم‌چون بختیار سال‌های عذاب آور و شکست‌آمیزی بود و جو مأیوس کننده‌ای در فضای سیاسی کشور وجود داشت. مصدق زندانی بود و جنبشش منزوی شده بود. بختیار همانند بسیاری دیگر از سران جبهه ملی سعی کرد در این سالها سکوت و احتیاط محتاطانه داشته باشد و در عین حال دشمنی خود با شاه را حفظ کند. تنها فعالیت سیاسی که بختیار در این سالها داشت تحت عنوان جنبش مقاومت ملی و با حضور افرادی چون مهدی بازرگان و سید محمود طالقانی که بعدها از شخصیت‌های کلیدی جمهوری اسلامی گردیدند بود.

بختیار تا پیش از انقلاب ۱۳۵۷ ایران در پلاک ۱۷ کامرانیه زندگی می‌کرد. وی در بخش خصوصی آغاز به کار کرد و مدیر برخی کارخانجات یا مشاور بعضی کارخانجات بزرگ بود. شاه سعی کرد که تلفیقی از سیاست مشارکت دادن جبهه ملی در دولت و کنترل و سرکوب آنها را اتخاذ کند. یکبار شاه در سخنانش به برخی سران جبهه ملی به مانند بختیار به علت همکاری با کمونیست‌ها و مصدق، حمله کرد و گفت که آنها «شامپاین رفاقت» را با تجزیه طلبان آذربایجان خورده‌اند. شاه گرچه این گروه را توبیخ می‌نمود اما اجازه پیدا کردن شغل برای امرار معاش را به این گروه می‌داد. در همین زمان گروهی از جبهه ملی با شاه صلح کرده و مورد عطا و بخشش های زیادی قرار گرفتند. به عنوان مثال فریدون مهدوی از سران دوران اولیه جبهه ملی در سال‌های ۱۹۶۰، در اوایل دهه ۱۹۷۰ یکی از اعضا قدرتمند کابینه دولت هویدا گردید.

میلانی می‌نویسد بنا به گفته خود بختیار، روی کار آمدن دولت جان اف. کندی در آمریکا در سال ۱۹۶۱، دلیل مهمی برای احیا جبهه ملی یا به طور دقیق‌تر تشکیل جبهه ملی دوم و سوم بوده‌است. در سالهای ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۴، تحت فشار آمریکا، شاه مجبور گردید که یک ائتلاف دولتی برای جبهه ملی تشکیل دهد. بین خود اعضای جبهه ملی در مورد پیوستن یا نپیوستن به این ائتلاف اختلاف نظر شدیدی وجود داشته‌است. از طرفی گروهی که هنوز حوادث ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را از یاد نبرده بودند، دوست داشتند که هیچ گونه کاری با دولت محمدرضا پهلوی نداشته باشند. گروهی دیگر همانند بختیار نیز از طرف دیگر نیز مترصد هر فرصتی برای مذاکره با شاه بودند تا دولت پهلوی هر چه بیش‌تر به یک دولت دمکرات ملی‌گرا تبدیل شود.

سرانجام، گروهی از جبهه ملی که خواستار عدم فعالیت سیاسی بودند، رأی اکثریت آوردند. آنها هیچ یک از دولتهای نخست وزیران شاه از امینی  و علم گرفته تا منصور و هویدا وارد نگردیدند. اما با این وجود، ۱۵ سال بعد در زمانی که روح‌الله خمینی در دولت جدید، نقشی کم به جبهه ملی اختصاص داده بود، همین گروه مخالف، طرفدار ایده تشکیل حزب دولتی شدند. در دهه ۱۹۶۰، بختیار از جمله معدود افرادی از این حزب بود که سیاستی زیرکانه‌تر اتخاذ کرده بود و چه در این دوران و چه در دوران تشکیل حکومت جدید، از تنها مخالفان هم بستگی با حکومتی مبتنی بر ولایت فقیه بود. در هر دو برهه زمانی، بختیار بعضی از سران جبهه ملی را افرادی بی اثر، منفعل و متعصب خوانده بود و شعاری نیز داشت که می گفت: «مردان واقعی، شجاعت ایجاد تغییر و پذیرش ریسک را دارند.

عباس میلانی معتقد است، بختیار، تفکری تلفیقی از خشونت‌گرایی نزاع طلبانه و مصلحت گرایی ماکیاولیستی داشته است و انعطاف پذیری تاکتیکی را بر اصول گرایی محض بر می‌گزید و به خاطر این ویژگی در میان سران جبهه ملی مشهور شده‌است. او نه تنها همیشه آماده مذاکره با شاه و دولت پهلوی بود بلکه حتی با سفرای خارجی نیز بحث و گفتگو می‌نمود. به طوری که در سال ۱۹۵۱ وی مایل بود تا در مورد تفکرات سیاسی جبهه ملی با سفرای آمریکا و انگلیس مباحثه کند. این دیدارها سبب بروز اتهاماتی به بختیار از سوی دشمنان و منتقدانش مبنی بر انگلوفیل بودن (طرفدار انگلستان) وی گردید.

در مورد تبعید خمینی

دکتر شاپور بختیار دبیر کل حزب ایران در یک گفتگوی کوتاه تلفنی در ۱۵ مهر ماه ۱۳۵۷ گفت:

نفی بلد و تبعید حضرت آیت‌الله العظمی خمینی، رهبر شیعیان جهان، بر خلاف اصول قانون اساسی و آزادی‌های دموکراتیک جوامع بشری ست و بهمین دلیل هم باید ایشان مخیر و مختار باشند که در هر نقطه‌ای از ایران یا خارج از ایران که تمایل داشته باشند بتوانند آزادانه اقامت فرمایند...  

نامه به شاه
در
۲۲ خرداد ۱۳۵۶ سه تن از سران جبههٔ ملی، کریم سنجابی، داریوش فروهر و شاپور بختیار، نامه‌ای سرگشاده به محمدرضا پهلوی نوشتند و از او خواستند که برای نجات کشور به حکومت استبدادی پایان دهد و اصول مشروطیت را تمکین کند. به واقع آن‌ها عامل بحران در ایران را شاه دانسته و او را متهم کردند که به واسطهٔ تورم و بی‌توجهی به کشاورزی اقتصاد ایران را به نابودی کشانده‌است. نحوهٔ مدیریت شاه و عدم احترام و مغایرت آن با قانون اساسی و اعلامیه حقوق بشر از دیگر نکات مورد تأکید نویسندگان نامه بود. آنان در بخش پایانی نامه تنها راه برون رفت از چنین وضعیتی را ترک حکومت استبدادی، تمکین مطلق به اصول مشروطیت، احیای حقوق ملت، احترام واقعی به قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر، انصراف از حزب واحد، دادن آزادی مطبوعات و آزادی اجتماع، آزادی زندانیان، دادن اجازه بازگشت به تبعید شدگان سیاسی و استقرار حکومتی که متکی بر اکثریت نمایندگان منتخب از طرف ملت باشد، اعلام کردند. در این نامه برخلاف سابق و به عمد تقویم شاهنشاهی و لقب همیشگی آریامهر در کنار پهلوی دوم نیامده بود.

اوج‌گیری انقلاب و قبول نخست‌وزیری

محمدرضا پهلوی که در آن زمان حکومتش رو به زوال بود و بیش از هر زمان دیگر واشنگتن نسبت به بقای حکومتش بی‌اعتماد شده بود، در جستجوی شخصی بود که با خروجش از ایران در شرایط قابل قبول و محرمانه موافقت کند. به همین منظور ابتدا با احمد بنی احمد و کریم سنجابی دیدار و از آن‌ها درخواست پذیرش نخست‌وزریری دولت را کرد. سنجابی با استناد به اعلامیهٔ سه ماده‌ای و مخالفت با باقی‌ماندن ارتش در خانوادهٔ سلطنتی و خودداری شاه از کناره‌گیری از سمت فرماندهی کل نیروهای مسلح حاضر به پذیرش مصالحه با شاه و پذیرش این سمت نشد. محمدرضا پهلوی سپس با مظفر بقایی و غلامحسین صدیقی، دیگر رهبر جبههٔ ملی دیدار کرد و به آنان پیشنهاد در دست گرفتن حکومت را داد اما هر یک از آنان به دلایلی از پذیرفتن حکومت سرباز زدند. پیشنهاد نخست‌وزریری شاه به صدیقی و بقایی به این دلیل شکت خورد که هر دو قبولیشان مشروط به ماندن محمدرضا پهلوی در ایران، جایی دور از تهران بود. استدلال این دو، آن بود که حضور شخص شاه در ایران به دلیل ارتباط نزدیکی که با ارتش دارد سبب حفظ یک‌پارچگی و انسجام ارتش می‌شود.

محمدرضا شاه در ادامهٔ انتخاب‌هایش در اواخر سال ۱۳۵۷ دستور آزادی بختیار را از زندان صادر کرد و از وی به ناچار در دیداری خصوصی در کاخ نیاوران تهران می‌خواهد که مقام نخست‌وزیری ایران را قبول کند. شاه در این خصوص می‌گوید:

با بی‌میلی و اکراه و به خاطر فشار خارجی، با انتصاب بختیار به سمت نخست‌وزیری موافقت کردم. همیشه او را دوستدار انگلیس و جاسوس پترولیوم انگلیس می‌دانستم. اما بالاخره بعد از دیدار با لرد جرج براون، وزیر امور خارجه وقت انگلیس تصمیم گرفتم نام بختیار را به عنوان نخست‌وزیر اعلام کنم، چرا که دیگر برگ برنده‌ای نداشتم.

بختیار، از اعضای شورای مرکزی جبهه ملی، با ارائه شرایط ۷ گانه‌ای ، شاه از کشور خارج شود و تعهد نماید که از این به بعد سلطنت نماید و نه حکومت، انتخاب وزرا منحصر به خودش باشد، ساواک منحل شود (تبعید ۱۴ تن از نظامیان سرسخت از جمله غلامعلی اویسی) زندانیان سیاسی آزاد شوند، شرایط آزادی مطبوعات فراهم شود، بنیاد پهلوی به دولت منتقل شود و کمسیون شاهنشاهی که در تمام امور دخالت می‌کند حذف شود، پذیرفت که ریاست یک دولت غیرنظامی را برعهده گیرد. شاه با قبول تمامی شرایط او در ۹ دی ۱۳۵۷ بختیار را به نخست‌وزیری منصوب کرد.

در خصوص نحوهٔ انتخاب بختیار به این سمت گمانه‌زنی‌های مختلفی صورت گرفته‌است. هوشنگ نهاوندی در فصل پایانی کتاب خود، آخرین تلاش‌ها و آخرین دسیسه‌ها نوشته‌است که فرح پهلوی مسبب اصلی انتصاب شاپور بختیار به ریاست دولت بوده و ۳ ماه قبل از آن‌که شاپور در کاخ نیاوران با شاه ملاقات داشته‌باشد در ویلای محمدعلی قطبی در خفا با او ملاقات کرده‌است. بنا به گفتهٔ برتران دوکاستل باژاک «فرح پس از اظهار هم‌عقیدگی با شاپور مایل بود که شاه به دلیل وضعیت وخیم جسمانی و بیماری‌اش هرچه زودتر ایران را ترک کند و انتقال آرام قدرت از همسرش به ولیعهد که هنوز به سن تاج و تخت نرسیده بود روی دهد.» اما فرح پهلوی در خاطرات خود اولین ملاقات‌اش را با بختیار را پس از نخست‌وزیری او، در اواخر نیمهٔ آذر ۱۳۵۸ می‌داند. علاوه بر این فرح در ماجرای انتصاب شاپور بختیار برای انگلیسی‌ها نقشی قائل نیست. او معتقد است ناصر مقدم، آخرین رئیس ساواک و غلامعلی اویسی نقش زیادی در معرفی و پیشنهاد بختیار به شاه داشتند.

مخالفان نخست‌وزریری بختیار

بختیار علی‌رغم مخالفت جبههٔ ملی و بدون توجه به رأی شورای مرکزی مبنی بر خودداری اعضا از پذیرش نخست‌وزیری این سمت را قبول کرد. با توجه به عدم تمکین بختیار از این موضوع او از جبههٔ ملی طرد شد و تمامی اعضای آن در رأی‌گیری که در این خصوص به عمل آمده بود، (حتی بدون رأی ممتنع) رأی به اخراج بختیار از جبههٔ ملی و همین‌طور حزب ایران دادند. بسیاری از دوستان و هم‌حزبی‌های بختیار او را خائن و سلطنت‌طلب خواندند و او را متهم کردند که با نخست‌وزیر شدنش اعتبار و حیثیت جبهه ملی و خط مصدق را از بین برده و تک‌روی کرده‌است. این در حالی بود که به زعم بختیار، وی به هدف حزبی، که کسب قدرت از طریق مخالفت قانونی است، پایبند بود و اکنون که بالاترین منصب قانونی ممکن در حکومت پهلوی به او پیشنهاد شده بود، دلیلی برای امتناع از پذیرش نمی‌دید.

بختیار، پس از این که یاران حزبی قدیمیش را با خود همراه ندید، با توجه به دشواری انجام وظیفه در پیامی در دی‌ماه ۱۳۵۷، دست همیاری به سوی مردم دراز کرد و در انتهای پیامش  بیتی از چکامه مرغ طوفان، غلامعلی رعدی آذرخشی چاشنی کرد که:

 اشاره وی به این شعر باعث شد که بعدها هم موافقان و هم مخالفان او از او با عنوان مرغ طوفان یاد کنند. پس از پذیرش نخست‌وزیری، بسیاری از افراد، نظیر طبقهٔ متوسط شهری، روشنفکران، سازمان‌های سیاسی چپ، ملی‌گرا و لیبرال از او حمایت نکردند و به افرادی تبدیل شدند که ظاهراً خواسته و آرمانشان برقراری نظام اسلامی بود.

اهداف بختیار از پذیرش نخست‌وزیری

بختیار سیاست‌مداری بود که به نظام مشروطه به هر شکلی (مشروطهٔ پادشاهی و مشروطهٔ پارلمانی) اعتقاد داشت. گرایش شدید او به حکومت سوسیال دموکرات حاوی این طرز نگرش اوست. با آن‌که حکومت آن زمان ایران به ریسمانی بند بود اما شاپور آن را اصلاح‌پذیر می‌دانست و معتقد بود می‌تواند با پذیرش این پست و انجام اصلاحات اساسی هوای تازه‌ای به مملکت وارد کند. شاپور نه به نظام آریامهری تن داد و نه به طرح جمهوری اسلامی. او در تقابل با این دو، راه‌حل سومی را که همان برقراری نظامی دموکراتیک، دولتی سکولار و قانون‌مند،   احیای مشروطهٔ پارلمانی و اجرای تمام و کمال قانون اساسی مشروطه بود، پیش روی ملت قرار داد. بختیار برخلاف دوستان و رهبران جبههٔ ملی که با موج انقلاب و خمینی همراه شدند، تز فکری و موجودیت جمهوری اسلامی را رد کرد و تلاش خود را برای جلوگیری از استقرار این نوع حکومت آغاز نمود.

هدف دیگر او زودن روح انفعال و خمودگی و پراکندگی شخصیت‌های دموکرات سکولار آن زمان و جلوگیری از ورود روحانیون به دستگاه دولتی و برقرای حکومت دینی و چیرگی مطلق آنان بود.

اخذ رأی اعتماد از مجلس

بختیار دولت خود و برنامهٔ آن را در ۲۰ دی ۱۳۵۷ به مجلسین (شورای ملی و سنا) معرفی کرد. در ۲۶ دی ۱۳۵۷ بختیار به همراه وزرایش با ۱۴۹ رأی موافق، ۴۳ رأی مخالف و ۱۳ رأی ممتنع از مجلس رأی اعتماد گرفت. مجلس شورای ملی قبلاً به او رأی اعتماد داده بود. تنها دقایقی پس از اخذ رأی اعتماد محمدرضا پهلوی که در فرودگاه انتظار می‌کشید، در ۲۶ دی ۱۳۵۷ به همراه فرح پهلوی از کشور خارج شد. در آخرین لحظات خروج شاه از ایران، بختیار به وی اطمینان داد که تمام تلاش خود را برای حفظ کشور به کار بندد. ۱۶ بهمن ۱۳۵۷ بختیار در مجلس شورای ملی گفت:

دولت او که همواره به اهداف جبههٔ ملی چشم خواهد دوخت ثمرهٔ انقلابی است که از ۲ سال پیش در گرفته و او میراث‌دار ۲۵ سال آشفتگی است که هیچ سهمی در آن جز زندان، تبعید و گوشه‌نشینی نداشته‌است.

دقایقی پس از اخذ رأی اعتماد بختیار از مجلس، محمدرضا پهلوی، که در فرودگاه منتظر هواپیما بود، با نگرانی ایران را ترک کرد. بختیار می‌دانست که شانس اندکی برای برگرداندن اوضاع کشور به نفع خود، آرام کردن اوضاع، اعمال اصلاحات شدید و محکم کردن جای پای خود دارد. عباس میلانی می نویسد بختیار سعی داشت این تفکر را القا کند که وی باعث خروج شاه از ایران شده‌است. در عین حال می‌دانست که اگر در جشن گرفتن به خاطر خروج شاه از ایران یا در اصلاحات خود زیاده‌روی کند، حمایت ارتش را که در حال حاضر تنها نقطه اتکایش بود، از دست خواهد داد.

سخنرانی در مجلس سنا (فایل صدا)

دکتر بختیار در هفتمین روز صدارت خود، سخنانی در مجلس سنا ایراد کردند. ایشان در این سخنرانی به برگزاری عید قربان (توسط خود، داریوش فروهر و مهندس حسیبی ) اشاره کرده و پس از نام بردن از علی شریعتی، عبارت رحمة الله علیه را استفاده کردند...با توجه به اجرای مراسم عید قربان، ادعای « ندانم گرایی » نمی‌تواند صحت و پشتوانه معتبری داشته باشد..  

نخستین اقدامات پس از نخست‌وزیری

بختیار در همان بدو نخست‌وزیری با حضور در احمدآباد، تبعیدگاه مصدق و سوگند یاد کردن بر مزار او با آرمان‌های مصدق بار دیگر تجدید میثاق کرد. پس از سقوط مصدق این نخستین بار بود که نخست‌وزیری، اولین سخنرانی خود را با ادای احترام به مصدق، در کنار تصویر او و ننگین خواندن کودتای ۲۸ مرداد آغاز می‌کرد. بختیار همواره خود را شاگرد مکتب مصدق می‌دانست و یکی از آرمان‌های او پیاده سازی مجدد اهدافی بود که مصدق سال‌ها برای آن جنگیده بود.
شاپور با تقدیم لایحهٔ قانونی به هیئت رئیسهٔ مجلس، خواستار اعادهٔ حیثیت از محکومان دادگاه نظامی از تاریخ ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به این سو و محاکمه همهٔ نخست‌وزیران و وزیران دولت‌های ۲۵ سال اخیر شد. از دیگر نخستین تصمیمات او، برداشتن تصاویر رسمی شاه از دفاتر سفارتخانه‌های ایران در خارج از کشور است.

برنامه‌های بختیار در دوران ۳۷ روز نخست‌وزیری

بختیار به صراحت و مکرراً در سخنرانی‌ها و برنامه‌های خود اعلام می‌کرد که در اصول نه با شاه سازش می‌کند و نه به خمینی و با تمام قوا تلاش خواهد کرد جلوی دست‌یابی خمینی به قدرت را بگیرد. مهم‌ترین اقدامات بختیار برای راضی نگاه داشتن مخالفان در دوران نخست‌وزیری‌اش عبارتند از:

  • وعدهٔ لغو تدریجی حکومت نظامی و برگزاری انتخابات کاملاً آزاد؛
  • انحلال ساواک از نظر قانونی و جایگزین کردن آن با یک دستگاه اطلاعاتی که در خدمت استقلال و تأمین امنیت کشور باشد؛
  • آزادی کلیهٔ زندانیان سیاسی از زندان، اعادهٔ حیثیت و پرداخت غرامت به آن‌ها.
  • محاکمهٔ متجاوزان به حقوق مردم (دستگیری عده‌ای از سرمایه‌داران و یا مدیران دولتی فاسد رژیم سابق، که گمان سوءاستفاده از مقام‌شان در این مورد می‌رفت.
  • پشتیبانی بدون قید و شرط از اصول منشور ملل متحد، اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق‌های مربوط به آن.
  • قطع پیمان‌های نظامی با ایالات متحده آمریکا؛
  • واگذاری بنیاد پهلوی به عنوان وقف عام؛
  • لغو چند قرارداد تسلیحاتی به ارزش ۷ میلیارد دلار؛
  • متوقف ساختن خروج نفت به آفریقای جنوبی و اسرائیل، اعلام این نکته که ایران از سازمان سنتو خارج شده‌است و دیگر ژاندارم خلیج‌فارس نخواهد بود.
  • اعطای عنوان شهید به قربانیان انقلاب از طریق گذراندن قانون از مجلسین؛
  • اعلام آزادی بیان مطبوعات و لغو هر نوع سانسور (به دنبال همین گفتهٔ بختیار بود که اعتصاب ۶۰ روزهٔ مطبوعات شکسته شد.)

تز فکری بختیار بر مواضع کرامت انسان، احیای مشروطه، اجرای قانون اساسی منبعث از نظام مشروطه، مخالفت با ترور اندیشه، جدایی دین از حکومت. تفکیک قوای سه‌گانه کشور فقط از طریق مجلس مؤسسان. و انتقال مسالمت‌آمیز قدرت به وسیلهٔ رأی مردم در مقابل ولی امر مسلمین می‌چرخید. بختیار در ۳۷ روز نخست‌وزریریش پی‌درپی در مورد جایگزینی دیکتاتوری نعلین با دیکتاتوری چکمه هشدار می‌داد. به اعتقاد او خطر روی کارآمدن و اسقرار حکومت دینی، از دیکتاتوری چکمه به مراتب بدتر است. او از تق‌تق نعلین روحانیون صدای فاشیسم را می‌شنید.

مرگ شاپور بختیار

اولین ترور

در تابستان ۱۳۵۹ تیمی به رهبری انیس نقاش (یک تبعهٔ لبنانی) اقدام به ترور شاپور کردند که با هوشیاری محافظان بختیار نافرجام ماند. هرچند بختیار از این سوء قصد جان سالم به در برد اما در این ماجرا یک پلیس جوان زخمی و فلج شد و یکی از همسایگان خانهٔ بختیار به قتل رسید. انیس نقاش توسط پلیس فرانسه دستگیر و به حبس ابد محکوم شد اما پس از مدتی و در تبادل با گروگان‌های فرانسوی در لبنان از طرف دولت فرانسه مورد عفو قرار گرفت و به جمهوری اسلامی تحویل داده شد. انیس نقاش بعد از آزادی و در ایران اعلام کرد که این تیم، از سوی مسئولان جمهوری اسلامی برای قتل شاپور بختیار اعزام شده بودند. نقاش در خصوص برنامهٔ ترورش  می‌گوید:

برنامه بر این اساس بود که من همراه دو نفر دیگر از همراهانم به عنوان خبرنگار وارد اتاق بختیار شویم و در حین مصاحبه با اسلحهٔ صدا خفه‌کن شاپور و همراهش را ترور کنیم. اما متأسفانه با اشتباه خلخالی  محافظ‌های او افزایش پیدا کردند. در نتیجه ما مجبور شدیم با کشتن افراد پلیس جلوی منزل او به سختی وارد خانه شویم و به زور تا پشت در اتاق بختیار نفوذ کنیم.

دومین ترور (مرگ)

 

گورستان مون‌پارناس، پاریس، بر سنگ مزار بختیار بیتی از حافظ شیرازی به خط نستعلیق حک شده‌است:
روز نخست چون دم رندی زدیم و عشق
شرط آن بود که جز ره آن شیوه نسپریم

در ۱۵ مرداد ۱۳۷۰ (برابر با ۶ اوت ۱۹۹۱) شاپور بختیار و منشی وی، سروش کتیبه در خانهٔ مسکونی بختیار در حومهٔ پاریس به قتل رسیدند. ترور توسط گروهی ۳ نفره، فریدون بویر احمدی، محمد آزادی و علی وکیلی‌راد  که در قالب حامیان و دوستداران بختیار توانسته بودند به اقامتگاه وی نفوذ کنند صورت گرفت. فریدون بویراحمدی عضو شورای نهضت مقاومت ملی ایران بود و از سال‌ها پیش به منزل بختیار رفت‌وآمد داشت. با وجود محافظت شبانه‌روزی از خانهٔ بختیار و با وجود ۱۳ محافظ مسلح، قاتلان از خانهٔ وی خارج شده و متواری شدند. جسد شاپور بختیار و سروش کتیبه در حدود ساعت ۱۱:۵۰ دقیق صبح روز ۱۷ مرداد ۱۳۷۰ در حالیکه ۴۸ ساعت از مرگ آن‌ها  گذشته بود پیدا شد. بعد از چند روز علی وکیلی‌راد در لوزان، سوئیس دستگیر شد و به فرانسه تحویل داده شد. او در جریان محاکمه‌اش در ۱۳۷۲ بیان کرد که «این ترور با دستور مسئولین وقت جمهوری اسلامی ایران انجام شده‌است.

زمانی که فرضیهٔ دست داشتن ایران در ترور بختیار مشخص شد یکی از دختران او توانست در دادگاهی از سران جمهوری اسلامی ایران به جرم شرکت در ترور بختیار شکایت کند. شهین تاج بختیار (همسر دوم بختیار) و گودرز بختیار (پسر بختیار) هم توانستند به همین اتهام از جمهوری اسلامی ایران در دادگاه‌های آمریکا شکایت کنند. هم‌چنین بنی‌صدر علی‌رغم اختلافات دیرینه‌ای که با بختیار داشت در دادگاه بختیار حاضر شد و به نفع او شهات داد.

بنا به گفتهٔ وزیر خارجهٔ فرانسه، محمود احمدی نژاد در اوایل دی ماه ۱۳۸۸ به دولت فرانسه پیشنهاد کرده‌است که وی را با کلوتیلد ریس، معلم فرانسوی که در حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری ایران (۱۳۸۸) در ایران دستگیر شده بود، معاوضه کند ولی این درخواست از طرف دولت فرانسه رد شد. در حالیکه وکیلی‌راد به حبس ابد محکوم شده بود تنها چند روز بعد از آزادی ریس با حکم دادگاهی در فرانسه پس از ۱۹ سال از زندان آزاد شد. شماری از مقامات جمهوری اسلامی ایران نظیر حسن قشقاوی و کاظم جلالی عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی از وکیلی راد استقبال کردند.

به گفتهٔ نیکلا سارکوزی رئیس جمهور وقت فرانسه، آزادی وکیلی‌راد مطابق با مرّ قانون و کاملاً عادی بوده‌است و او در این خصوص از حق عفو که در چارچوب اختیارات ریاست جمهوری فرانسه است، استفاده کرده‌است. بی‌بی‌سی می‌نویسد به باور بسیاری از فعالان سیاسی هم‌زمانی آزادی وکیلی‌راد با کلوتیلد ریس نشان از عمل معاوضهٔ غیرمستقیم میان سران جمهوری اسلامی ایران و دولت فرانسه دارد و این آزادی نه تنها اتوماتیک و طبیعی و در چارچوب اقدامات قضایی نبوده بلکه نشان از، تابعیت آن از عوامل سیاسی (فشار دیپلماتیک) بوده‌است.

منابع:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۴ ، ۰۸:۴۷
مصطفی ستاری

سـیـد مـهدى بحرالعلوم , شاگرد بزرگ و بزرگوار وحید بهبهانى است و از فقهاى بزرگ است مـنظومه اى در فقه دارد که معروف است آرا و نظریات او مورد عنایت و توجه فقها است بحرالعلوم بـه عـلـت مقامات معنوى و سیر و سلوکى که طى کرده است , فوق العاده مورد احترام علما شیعه است و تالى معصوم به شمار مى رود کرامات فراوانى ازاو نقل شده است کاشف الغطا )شیخ جعفر) آتـى الـذکـر بـا تحت الحنک عمامه خود,غبار نعلین او را پاک مى کرد بحر العلوم در سال 1154 یا 1155 متولد شده و در سال1212 ه ق درگذشته است 1 .
عـلا مـه دهر و وحید عصر, سید محمد مهدى بن سید مرتضى بن سید محمد بن سید عبدالکریم حسنى حسینى طباطبائى بروجردى الاصل نجفى المسکن , اعجوبه دهر, جامع منقول و معقول , و مرجع عصر و دوران خویش بود.
سـیـد مرتضى طباطبائى بروجردى (ره ) که از علما و مراجع کربلا بود, داراى دو فرزند مى باشد, یـکى سید جواد که جد مرحوم آیة اللّه العظمى بروجردى (ره (است , و دیگرى , سید محمد مهدى بحرالعلوم هر دو از بزرگان فقها و علماى اسلامى مى باشند.
سید محمد مهدى بحرالعلوم , پیش از پگاه عید فطر در سال 1155 ه ق در شب جمعه چشم به دنیا گـشـود پـدر ارجمندش مى گوید: در آن شب که ولادت فرزندم مهدى بود, در عالم رؤیا امام هـشـتم (ع ) را دیدم که شمع بزرگى را به شاگردش محمدبن اسماعیل بن بزیع مى دهد محمد آن شمع را بر فراز بام منزل ما برده و روشن مى کند ناگهان نور آن شمع تا آسمان بالا رفته و دنیا را فرا مى گیرد 2.
آرى شمعى که توسط امام رضا(ع ) افروخته شود, باید نورش جهان را روشن سازد و جهانیان را فرا بگیرد.
بحرالعلوم مقدمات نحو و صرف و ادبیات و منطق و فقه و اصول را با کوششى بى نظیر نزد پدر خود و سایر فضلا و دانشمندان , در مدتى کمتر از چهار سال فرا گرفت در اوایل بلوغ به درس خارج پدر خـود, و هـمچنین درس استاد کل , وحیدبهبهانى , و نیز درس شیخ یوسف بحرانى صاحب حدائق راه یـافـت و از مـحـضـر آن بزرگان استفاده شایانى برد و پس از پنج سال درس و بحث فشرده و عـمـیـق و طى مـرحـلـه سطح , به درجه اجتهاد عالیه نائل آمد و هر سه استاد بزرگ اجتهاد او را امضاکردند.
پـس از آن از کـربـلا بـه نجف مهاجرت کرد و در مرکز بزرگ دانشهاى اسلامى , به بحث و تحقیق پرداخت و در مدتى کم که هنوز سنش از 30 سال تجاوز نکرده بود,ارشاد و رهبرى مسلمانان را بر عهده گرفت و در عین حال که به تدریس و تالیف اشتغال مى ورزید, به امور فقرا و مستمندان نیز رسیدگى کرده , مسائل و مشکلات اجتماعى مردم را حل و فصل مى نمود.
بحرالعلوم داراى اخلاق پسندیده انسانى و پیامبرگونه بود تواضع و فروتنى اوزبانزد خاص و عام , و عطوفت و مهربانى او نسبت به بینوایان و مستمندان , دربالاترین حد ممکن خود بود, به حدى که شـاگردان و مریدان خود را تحت تاثیر کامل قرار مى داد او کم سخن مى گفت , سکوتش از حرف زدنـش بـیشتر بود همواره در حال تفکر و اندیشیدن به سر مى برد, اگر سخنى به زبان مى آورد با ذکـر خـدا همراه بود دربین مردم که مى نشست , نشستن حالت تشهد در نماز را داشت هنگام راه رفتن هیبت و وقار خاصى داشت هیچ گاه به پشت سر خود یا به اطراف خود نگاه نمى کرد, مگردر حـال ضـرورت گـامـهـاى استوار خود را بیشتر با اندیشه هاى شگرف مى آمیخت دریافته بود که هیبتش مانع از سخن گفتن مردم با وى مى شود, لذا همیشه ملازمان خود را سفارش مى کرد باب سـخـن گـفتن با مردم را بگشایند تا از راز دل مردم باخبرشده , در رفع گرفتاریهاى آنان بیشتر بکوشند.
صـبـحـهـا را هـمـواره در بـحـث و تـدریـس و قضاوت بین مردم , و شبها را در مطالعه و تحقیق مى گذراند و پس از اندکى خواب و استراحت , براى عبادت و مناجات به درگاه خداوند ذوالجلال خـود را کاملا آماده مى ساخت و بسیار دیده شده بود که پس از نیمه شب از نجف تا کوفه پیاده راه مى رفت که هنگام مناجات در مسجد کوفه باشدو پس از نماز صبح به نجف باز مى گشت و قبل از هـر کـار بـه حـرم مطهر جد بزرگوارش امیرالمؤمنین (ع ) مشرف مى شد و با آن حالت معنوى و عـرفـانـى کـه داشـت , بـه زیارت مشغول مى گشت و برخى از کتب رجال در احوال آن بزرگوار نـوشـتـه انـد کـه : گـاهـى سـؤالاتـى از امام مى کرد و به نحوى که ما نمى دانیم , پاسخ دریافت مى نمود.

سفر حجاز

سید بحرالعلوم در اواخر سال 1193ق، راهى حجاز شد. استقبال شایان مردم و شخصیت هاى محافل علمى از او موجب شد که به مدت دو سال در کنار خانه خدا اقامت ورزد و به درس و بحث بپردازد.

تسلط او به فقه اهل سنت و حسن معاشرت و سخاوتش او را چنان در میان ساکنان آن دیار به خصوص اهل علم، محبوب ساخت که هر روزه شمارى از مردم و دانشمندان به دیدنش مى رفتند و از وى کسب فیض مى نمودند. شگفت آنکه پیروان هر کدام از مذاهب چنین مى پنداشتند که بحرالعلوم پاى بند به مذهب ایشان است. او تمام این مدت را با تقیه گذرانید و جلسه درس او در علم کلام طبق مذاهب چهارگانه دایر بود و در اواخر توقف در مکه، مذهب خود را اعلان فرمود. وقتى خبر اظهار مذهب او به گوش ‍ پیروان مذاهب دیگر رسید از اطراف به دور او ریخته ، با وى به مناقشه پرداختند و او با دانش انبوه خود بر تمامى آنها برترى پیدا کرد و همه آنها را با دلیل هاى قوى و منطقى به سوى حقیقت اسلام مجذوب ساخت.

تعیین و تثبیت جایگاه اعمال حج و مرکزیت دادن به مواقیت احرام به طورى که از نظر شرعى صحیح واقع شود و همچنین اصلاح مواقف حج، یکى از گام هاى ارزشمند سید بحرالعلوم بود؛ زیرا این مکان هاى مقدس قبل از او چندان مشخص نبود .علاوه بر اینها، سنگ هاى فرش شده در حرم را که حجاج بر آن اقامه نماز مى کردند تعویض نمود و سنگ هاى معدنى را خارج کرد و سنگ هایى را که از نظر شیعه سجده بر آنها صحیح است، جایگزین نمود. از آثار معنوى حضور این مرد بزرگ در حجاز، شیعه شدن امام جمعه مکه در هشتاد سالگى است.

مظهر فضیلتها

سید بحرالعلوم مرد فضیلت و تقوا و نمونه اى کامل از اخلاق نیکوى انبیا بود آن معلم اخلاق و انسانیت و از مصادیق بارز اخلاق نیکو فرزانه اى است که شاگرد بلند آوازه او کاشف الغطاء در حقش چنین سروده است:

جمعت من الاخلاق کل فضیلة

فلا فضل الا عن جنابک صادر

همه فضایل و اخلاق شایسته را جمع کرده اى و در دنیا هیچ فضیلتى نیست، مگر این که از حضور تو صادر شده و تو داراى آن فضیلت هستى.

او از نظر تواضع در مرتبه عالى قرار داشت و براى دیگران بیش از خود احترام و ارزش قائل بود و براى مردم پدرى مهربان به حساب مى آمد سخن گفتن و راه رفتن او انسان را متحیر مى ساخت در میان مردم که راه مى رفت بیننده تصور مى کرد او فرشته است براى خدا سخن مى گفت و پیوسته به یاد خدا بود.

او در تهذیب اخلاق در مرتبه اى قرار داشت که درک آن براى بسیارى از افراد مشکل است. او کارها و ساعات فعالیت هایش را تقسیم نموده بود وقتى سیاهى شب همه جا را فرا مى گرفت مقدارى به تحقیق و آماده کردن مقدمات درس و بحث مى گذراند و پس از آن به طرف مسجد کوفه رفته در آنجا به مناجات با خدا مى پرداخت.

بحرالعلوم بر امور عبادى شاگردان خویش نیز فوق العاده اهتمام مى ورزید و در صورت غفلت و کوتاهى شاگردان از این مهم بسیار رنج مى برد یک بار براى چند روز تدریس را ترک فرمود: طلبه ها واسطه اى را نزد وى فرستادند تا علت تعطیلى درس را جویا شود بحرالعلوم در پاسخ او چنین فرموده بود: «در میان این جمعیت طلبه هرگز نشنیدم که در نصف شبها صداى تضرع و زارى و مناجات آنها بلند بشود با اینکه من غالب شبها در کوچه هاى نجف راه مى روم چنین دانش پژوهانى شایسته نیستند تا براى ایشان درس ‍ بگویم» چون طلاب این سخن را شنیدند متحول شده شب ها به ناله و گریه در محضر الهى پرداختند وقتى این تحول اخلاقى در طلبه ها پدیدار شد آن جناب دوباره تدریس را شروع کردند.

تلاش سید در حمایت از فقرا و محرومان را باید از شب هاى تاریک و کوچه هاى باریک نجف اشرف و فقیران آن دیار پرسید. او هر شب در کوچه هاى شهر مى گردید و براى فقرا نان و خوردنی هاى دیگر مى برد.

سِّر عشق

به منظور درک بیشتر عظمت و بزرگى سید بحرالعلوم چند نمونه از ارتباط و دیدارهاى وى با حضرت مهدى (عج) را بیان مى کنیم.

الف. ناقه سوار

آخوند ملا زین العابدین سلماسى از شاگردان و یاران نزدیک سید مى گوید: ایامى که در جوار خانه خدا نزد سید به خدمت مشغول بودم روزى اتفاق افتاد که در خانه چیزى نداشتیم. مطلب را به سید عرض کردم چیزى نفرمود. از عادات جناب بحرالعلوم این بود که صبح اول وقت طوافى دور کعبه مى کرد و به خانه مى آمد و به اتاقى که مخصوص خودش بود مى رفت. ما قلیان تنباکویى براى او مى بردیم آن را مى کشید و براى هر صنفى بر طریق مذهبش درس مى گفت. در آن روزى که از تنگدستى شکایت کردم چون از طواف برگشت به حسب عادت قلیان را حاضر کردم که ناگهان کسى در را کوبید، سید بحرالعلوم بشدت مضطرب شد و به من گفت: قلیان را بگیر و از اینجا بیرون ببر، آنگاه خود با شتاب به طرف در رفت و آن را باز کرد، شخص بزرگوارى در لباس عربى داخل شد و در اتاق سید نشست و سید در نهایت فروتنى و ادب دم در نشست. ساعتى نشستند و با یکدیگر سخن گفتند، آنگاه برخاست و در خانه را باز کرد و دست مهمان را بوسید او را بر ناقه اى که دم در خانه خوابانده بود سوار کرد. مهمان رفت و بحرالعلوم با رنگ دگرگون بازگشت و حواله اى به دست من داد و گفت: این حواله اى است براى مرد صرافى که در بازار صفا است، نزد او برو و هر چه بر او حواله شده بگیر. آن حواله را گرفتم و آن را نزد همان مرد که سید سفارش کرد براى آن مرد بردم. مرد چون حواله را گرفت به آن نظر نمود و آن را بوسید و گفت: برو چند باربر و کارگر بیاور. پس رفتم و چهار باربر آوردم به قدرى که آن چهار نفر قدرت حمل داشتند، پول آن زمان را برداشتند و به منزل آوردند. من فورى برگشتم نزد آن صراف که از حال او و نویسنده حواله جویا شوم که او چه کسى بود. وقتى رفتم نه صرافى را دیدم و نه مغازه اى را که دیده بودم از مغازه صراف پرس و جو کردم گفتند ما اصلا در اینجا دکان صرافى ندیده ایم.[3]

ب. مانند دریا

میرزاى قمى - نویسنده کتاب قوانین - مى گوید: من با علامه بحرالعلوم در درس آقا وحید بهبهانى هم مباحثه بودم. اغلب من براى او بحث را تقریر مى کردم تا اینکه به ایران آمدم و کم کم شهرت علمى سید بحرالعلوم به همه جا رسید و من تعجب مى کردم تا زمانى که خدا توفیق عنایت فرمود که براى زیارت عتبات موفق بشوم، وقتى به نجف اشرف وارد شدم سید را ملاقات کردم، مسئله اى عنوان شد دیدم سید بحرالعلوم دریاى مواج و عمیقى از دانش ها است پرسیدم: آقا ما که با هم بودیم شما این مرتبه را نداشتید و از من استفاده مى کردید حال شما را مانند دریا مى بینم، سید فرمود: میرزا این از اسرار است که به تو مى گویم تا من زنده ام به کسى نگو و کتمان بدار، من قبول کردم، آنگاه فرمود: چگونه این طور نباشم و حال آنکه آقایم (حجة بن الحسن عج ) مرا شبى در مسجد کوفه به سینه مبارک خود چسباند.[4]

ج. تلاوت قرآن

میرزا حسین لاهیجى به نقل از شیخ زین العابدین سلماسى مى گوید: روزى بحرالعلوم وارد حرم مطهر امام على علیه السلام شد و سپس این شعر را زمزمه کرد:

چه خوش است صوت قرآن، زتو دلربا شنیدن

به رخت نظاره کردن، سخن خدا شنیدن

پس از آن، از بحرالعلوم سبب خواندن این شعر را پرسیدم فرمود: چون وارد حرم حضرت على (ع) شدم دیدم مولایم حجة بن الحسن (عج) در بالاى سر به آواز بلند قرآن تلاوت مى کند چون صداى آن بزرگوار را شنیدم این شعر را خواندم(نقل از کتاب گلشن ابرار، تهیه و تدوین: جمعى از پژوهشگران حوزه علمیه قم، ج 1، ذیل عنوان: سید بحر العلوم، دریاى بى ساحل)

آثار علمى و عملى :

سـیـد بـحـرالـعـلـوم پس از وفات استادش وحید بهبهانى (قدس سره ), رهبرى کامل و زعامت و مـرجـعـیت شیعه را به دست گرفت و دنیا در برابر این دریاى دانش وبینش و تقوى و پارسائى و فضیلت خضوع نمود و آوازه او آفاق را پر کرد در این فرصت پیش آمده , براى اینکه بتواند به مسائل اجتماعى و مشکلات گوناگون وفراوان امت اسلام رسیدگى نماید و نظمى به حوزه هاى علمیه بدهد, تمام اوقات خودرا براى این کار وقف نمود و با کمال اخلاص و جدیت مشغول خدمت شد و بـراى ایـنکه بهتر به کارهایش برسد, از شخصیتهاى برجسته اى که معاصر او بودند, دعوت به عمل آورد شـاگـرد بـزرگـوارش شـیخ جعفر کاشف الغطا (ره ) را براى فتوى و پاسخ ‌به احکام شرعى تعیین نمود.
و هـمـچـنین آیة اللّه شیخ حسین نجفى (ره ) را که از علماى مقدس و پارساى نجف اشرف بود, به عـنـوان امـام جـمـاعت در مهم ترین و مشخص ترین مسجد,مسجد هندى نصب نمود و شیخ شـریـف الدین محى الدین را براى قضاوت و حل وفصل دعاوى مردم گماشت و خود بار سنگین تدریس و مشکلات حوزه و اداره امورمردم را بر دوش گرفت.

بحرالعلوم چرا؟

و امـا ایـنـکـه چـرا بـه او بحرالعلوم گفته اند, مورخین نقل کرده اند که سید مهدى به عنوان دانـشـجـو بـراى اسـتـفـاده از محضر درس فیلسوف بزرگ , میرزا سید محمدمهدى اصفهانى به خراسان سفر کرد مدت 6 سال در آنجا اقامت گزید و بالاترین بهره ها را از استاد خود گرفت میرزا اصـفـهانى که از هوش سرشار شاگردش شگفت زده شده بود, روزى در اثناى درس خطاب به او گـفـت : انما انت بحرالعلوم (براستى تو دریاى دانشى ) و از آن لحظه سید به این لقب مشهور شـد و امـروز خـانـواده بـحـرالـعـلـوم از خـانـواده هاى معروف و مشهور نجف اشرف مى باشند و چهره هاى شاخصى در علم و عمل در بین آنان وجود دارد.

گفتار بزرگان :

اسـتـادش وحـیـد بهبهانى در ستایش او گوید: عزیزترین و گرامى ترین فرزندانم , پژوهشگر و مـحقق بزرگ , فرزند روحانى من , دانشمند مطلع و باهوش ,عالم باتقوا, سید نجیب محمد مهدى .
مـحقق خوانسارى و سید حسین در اجازه اى که به او داده است , متذکر مى شودکه ایشان مجتهد در فروع و اصول و مقتداى خاص و عام و یگانه روزگار مى باشد.
صـاحـب مـنـتـهـى الـمقال مى نویسد: رهبر دینى وارسته اى که دوران مانند اوسراغ ندارد, و شـخـصـیـتـى کـه روزگار از آوردن نظیر او, عقیم مانده است سیددانشمندان و عالمان , و ولى فـاضلان , علا مه دهر و یگانه عصر, کسى که اگر در معقول سخن گوید, مى پندارم شیخ الرئیس ابوعلى سینا است , و اگر در منقول بحث کند,بگویم این علا مه و محقق است که در فروع و اصول دریـاآسـاسـت , و اگر در کلام مناظره کند, نخواهم گفت , جز اینکه او به خدا سید مرتضى (علم الـهـدى ) اسـت , و اگرقرآن را تفسیر کند و به او گوش فرا دهم , حیرت زده خواهم گفت : گویا خدا قرآن را براو نازل کرده است که این چنین از رموز و اسرار آن آگاه است .
در سـتـایـش و مدح او سخنها بسیار و نوشته ها بى شمار است , چرا که او در عین اینکه دانشمندى بـزرگ بـود, در زهـد و عبادت نیز نظیرى نداشت , در همان حال که به تدریس و تالیف با جدیتى فراوان مشغول بود, دمى از خدمت به بندگان خدانمى آسائید و با تمام وجود در خدمت بندگان خدا بود.
داسـتـان مفصلى را از مناظره او با دانشمندان یهود در کتابهاى نقل کرده اند که بیشتر شباهت به مناظره و احتجاج ائمه معصومین (ع ) با علماى یهود و نصارى دارداین مناظره که در 14 صفحه با قـطـع وزیـرى چـاپ شده است و علماى یهود را به تسلیم و خضوع واداشته است , بیانگر اطلاع و آگاهیهاى فوق العاده سید بحرالعلوم دربخش عقائد و کلام مى باشد.

شاگردان:

عـلما و دانشمندان بسیارى از محضر درس ایشان استفاده کرده و به مقامات والائى رسیده اند که نام برخى از آنان را مى آوریم :
1
ـ شیخ جعفر کاشف الغطا, بزرگ شخصیت برجسته جهان اسلام .
2
ـ سید محمد جواد عاملى , صاحب موسوعه بزرگ فقهى مفتاح الکرامة .
3
ـ شیخ محمد تقى اصفهانى , صاحب حاشیه بر معالم .
4
ـ شیخ احمد نراقى , صاحب مستند الشیعة فی احکام الشریعة .
5
ـ شیخ ابوعلى حائرى , مؤلف کتاب منتهى المقال در علم رجال .
6
ـ شیخ اسداللّه تسترى , نویسنده کتاب المقابیس در اصول .
7
ـ شیخ محمد على زینى عاملى نجفى .
8
ـ سید میرعلى طباطبائى , صاحب الریاض در فقه .
9
ـ مولى محمد شفیع استرآبادى .
10
ـ شیخ حسین نجف .
11
ـ شیخ شمس الدین بن جمال الدین بهبهانى .

آثار و تالیفات:

بحر العلوم داراى تالیفات ارزنده اى در علوم مختلفه مى باشد که چند نمونه ذکر مى شود:
1
ـ مصابیح , کتابى ارزنده در فقه (در عبادات و معاملات ).
2
ـ الـدرة الـنـجفیة , منظومه اى در فقه , مشتمل بر دو هزار بیت شعر که چندین بارتفسیر و شرح شده است .
3
ـ مـشـکـاة الهدایه , شاگردش مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطا, به امر استاد برآن شرحى نوشته است .
4
ـ الفوائد الاصولیه .
5
ـ حاشیة على طهارة شرائع المحقق الحلى .
6
ـ الفوائد الرجالیه پیرامون علم شامخ رجال .
7
ـ رسالة فى الفرق و الملل .
8
ـ تحفة الکلام فی تاریخ مکة و بیت اللّه الحرام .
9
ـ شرح باب الحقیقة و المجاز.
10
ـ قواعد احکام الشکوک .
11
ـ الدرة البهیة فی نظم بعض المسائل الاصولیه .
12
ـ دیوان شعرى که داراى بیش از یک هزار بیت مى باشد.

رسیدگى به حال بینوایان :

داستانهاى بسیارى درباره دستگیرى بحرالعلوم از بینوایان و رسیدگى او به حال مستمندان نقل شـده اسـت و بـرخى از نویسندگان دارند که شبها همانند جدش امیرالمؤمنین (ع ) کوله بارى از مـواد غـذایـى را بـر دوش مـى گـرفـت و از تاریکى شب استفاده مى کرد, در کوچه هاى نجف راه مـى افتاد و بر در خانه هر فقیر مستمندى که مى رسید, مقدارى از غذا و پول قرار مى داد و همواره از حال مردم سؤال مى کرد و به بینوایان رسیدگى کامل داشت .
نـوشته اند شبى شاگرد برجسته اش سید محمد جواد عاملى (صاحب مفتاح الکرامه ) را فراخوانده , او را تـوبـیخ و سرزنش نمود مرحوم عاملى دلیل نگرانى استادش را پرسید, استاد در پاسخ گفت : یکى از برادران مسلمان که همسایه شمااست , تهیدست است او هر شب خرماى بد و ارزان قیمتى از بقال مى گرفت وبچه هاى خود را با آن سیر مى کرد امروز رفته است از بقال خرما بگیرد, بقال از دادن خـرمـا امتناع ورزیده است , زیرا بدهکاریهاى آن بیچاره زیاد شده بود و امشب او وبچه هایش بى شام مانده اند سید جواد عاملى از آقاى بحرالعلوم معذرت خواهى مى کند و از اینکه از حال او خبر نداشته است , پوزش مى طلبد.
بحرالعلوم در پاسخ او مى گوید: معلوم است بى اطلاع بوده اى , چون اگر با علم به حال آن بیچاره شام مى خوردى و به او اعتنا نمى کردى , کافر بودى , ولى آنچه مرانگران و ناراحت کرده است , این است که تو چرا از برادر مسلمانت خبرنداشته اى ؟
3
باید از حال برادرانت جستجو کنى و آنان را دریابى .
در هـر حـال سید, سینى بزرگى پر از غذا با مقدارى پول به آقاى عاملى داد و از اوخواست که به مـنزل آن برادر مؤمن برود و با هم شام بخورند و این پول را هم به اوبپردازد تا قرضهاى خود را ادا کند, و خود همچنان منتظر ماند و شام تناول نکرد تااینکه آقاى عاملى برگشت و به او خبر داد که غـذا را بـا هـمـسـایـه اش تـنـاول کرده و پول راهم به او رسانده است , و جالب اینجاست که انعام بحرالعلوم درست به اندازه قرضهاو دیون آن مؤمن بوده است 4 .

وفات:

او سرانجام در ماه رجب سال 1212 ه ق , در سن 57 سالگى , جهان فانى راوداع و نداى حق را لبیک گـفت و به سوى محبوب خود شتافت جسد او را کنار قبرشیخ طوسى (ره ) در مسجد طوسى به خاک سپردند که امروزه این مقبره به اسم مقبرة الطوسى و بحرالعلوم معروف است .

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۴ ، ۰۸:۳۳
مصطفی ستاری

حسین یاری در دی ۱۳۴۶ به دنیا آمد.وی اصالتآ اهل علی آباد دمق شهرستان ملایر است.بازیگری را از تئاتر و در سال ۱۳۶۰ آغاز کرد.او در واحد دوبلاژ صدا و سیما به عنوان گوینده هم فعالیت کرده است.با فیلمهای دفاع مقدس شناخته شد که در این ژانر موفق بود و برای بازی در فیلم “آخرین مرحله” جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را از چهاردهمین جشنواره فیلم فجر دریافت کرد.

او بازی در نقشهای دیگر را هم با فیلمهای “سرعت” و “دنیای وارونه” تجربه کرد که برای او تجربه گرانقدری بود. بازی او در “بلوغ” تحسین منتقدان را برانگیخت و دیپلم افتخار بهترین بازیگر نقش اول مرد را برای بازی در این فیلم از هجدهمین جشنواره فیلم فجر بدست آورد.
اما شاید تنها شانس او بازی در فیلم / مجموعه “شب دهم” بود که توانست با بازی بسیار زیبایش در نقش حیدر در میان عموم محبوبیت بسیار زیادی کسب کند. شاید اگر فیلم سینمایی “شب دهم” به بخش مسابقه جشنواره بیستم فجر راه پیدا می کرد خیلی ها برای بازی او ، کتایون ریاحی و ثریا قاسمی حسابی جدا باز می کردند.

سینما:

سال

نام فیلم

سمت

کارگردان

تهیه کننده

اکران

۱۳۹۰

ابرهای ارغوانی

بازیگر

سیامک شایقی

محمود فلاح

-

۱۳۹۰

از پاریس تا پاریس

بازیگر

محمد حسین لطیفی

منصور سهراب پور

-

۱۳۸۹

سعادت آباد

بازیگر

مازیار میری

همایون اسعدیان

-

۱۳۸۸

پرنده باز

بازیگر

عطاء الله سلیمانیان

حسین صابری

-

۱۳۸۷

کیمیا و خاک

بازیگر

عباس رافعی

عباس رافعی

-

۱۳۸۶

کتونی سفید

بازیگر

محمدابراهیم معیری

جهانگیر کوثری

-

۱۳۸۶

آن مرد آمد

بازیگردان

حمید بهمنی

-

-

۱۳۸۵

اقلیما

بازیگر

محمدمهدی عسگرپور

ناصر عنصری

-

۱۳۸۵

میم مثل مادر

بازیگر

رسول ملاقلی‌پور

منوچهر محمدی

-

۱۳۸۴

شهر آشوب

بازیگر

یدالله صصمدی

-

-

۱۳۸۳

دم صبح

بازیگر

حمید رحمانیان

-

-

۱۳۸۲

عروس افغان

بازیگر

ابوالقاسم طالبی

-

-

۱۳۸۲

معادله

بازیگر

ابراهیم وحیدزاده

-

-

۱۳۸۱

نغمه

بازیگر

ابوالقاسم طالبی

-

-

۱۳۷۹

مریم مقدس

بازیگر

شهریار بحرانی

-

-

۱۳۷۸

بلوغ

بازیگر

مسعود جعفری جوزانی

-

-

۱۳۷۷

پرواز خاموش

بازیگر

حسین برزیده

-

-

۱۳۷۶

دنیای وارونه

بازیگر

شهریار بحرانی

-

-

۱۳۷۴

سرعت

بازیگر

محمدحسین لطیفی

-

-

۱۳۷۴

آخرین مرحله

بازیگر

محسن محسنی‌نسب

-

-

۱۳۷۳

حمله به اچ۳

بازیگر

شهریار بحرانی

-

-

۱۳۷۳

منطقه ممنوع

بازیگر

رضا جعفری

-

-

۱۳۷۲

جای امن

بازیگر

مجتبی راعی

-

-

۱۳۷۱

گریز

بازیگر

ناصر مهدی‌پور

-

-

۱۳۷۰

هور در آتش

بازیگر

عزیزالله حمیدنژاد

-

-

۱۳۶۹

آتش در خرمن

بازیگر، منشی صحنه

سعید حاجی میری

-

-

۱۳۶۹

در مسلخ عشق

بازیگر

کمال تبریزی

-

-

۱۳۶۸

اُ – منفی (-O)

بازیگر

کریم زرگر، احمدرضا گرشاسبی

-

-

۱۳۶۳

وارث

بازیگر

سعید بخشعلیان

-

-

مجموعه‌های تلویزیونی:

  • مردان آنجلس (سریال، فرج‌الله سلحشور،۱۳۷۷(
  • روشن تر از خاموشی (سریال، حسن فتحی،۱۳۷۹(
  • شب دهم (سریال، حسن فتحی،۱۳۸۰(
  • فرستاده (سریال، جواد شمقدری،۱۳۸۱(
  • سرزمین پدری ام (تله فیلم، شهرام شاه حسینی،۱۳۸۲(
  • نذر (تله فیلم، مهرداد خوشبخت،۱۳۸۳(
  • آوای زمین (تله فیلم، مهرداد خوشبخت،۱۳۸۴(
  • فراموشی (تله فیلم، مسعود مددی،۱۳۸۶(
  • گیلعاد (سریال، حسین سهیلی زاده،۱۳۸۶(
  • تاریکی (تله فیلم، خسرو معصومی،۱۳۸۶(
  • مهمانخانه‌ای در برف (تله فیلم، سعید سلطانی،۱۳۸۶(
  • مثل هیچ کس (سریال، عبدالحسین برزیده،۱۳۸۷(
  • زمانی برای درنگ (تله فیلم، روح الله حجازی،۱۳۸۷(
  • بازگشت (تله فیلم، شاهرخ دولکو،۱۳۸۷(
  • هوش سیاه(سریال، مسعود آب پرور،۱۳۸۸(
  • قلب یخی (سریال، محمدحسین لطیفی، ۱۳۸۹(

جوایز:

  • برگزیدگان هجدهمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم فجر (بهمن ۱۳۷۸(
  • برگزیدگان چهاردهمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم فجر (اسفند ۱۳۷۴(
  • برنده جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره مذهب امروز ایتالیا ۲۰۰۶ برای فیلم دم صبح
  • برنده جایزه بهترین بازیگر مرد جشنواره کشتی نوح روسیه برای فیلم کتونی سفید

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۴ ، ۰۸:۳۲
مصطفی ستاری

در میان دوبیتى‌سرایان ایران از باباطاهر که او نیز مثل فایز از تبار قوم لر(گویش دشتی یکی از گویشهای لری جنوبی است) بوده بگذریم نام زایر محمد على متخلص به 'فایز دشتستانی' ، در ترانه‌هاى شورانگیز این سرزمین جاودان گشته است؛ و گسترهٔ شهرت او در میان توده‌هاى مردم بسیار فراگیر است. فایز در بیشتر دوبیتى‌هاى خود تخلص خود ـ 'فایز' ـ را آورده است و تخلص 'فایض' متعلق به او نیست و بسیارى از دوبیتى‌هاى به چاپ رسیده به نام او مربوط به فایز نیست.

فایز دشتی را در حقیقت می‌توان بنیانگذار شعرهای فولکلوریک و ادبیات عوام و بومی محسوب کرد و او را با احساس ترین شاعر عوام و مردمی خواند و اگر گاهی در اشعار فایز، قافیه و وزن مختل است بر او ایرادی نیست، زیرا که محتوای دوبیتی‌های وی از بس پرمعنا و پراحساس است جز اهل فن، کمتر کسی متوجهٔ نقایص شعرهایش می‌شود. محمدعلی فایز شبان دشت‌های دشتی، بی گمان از چهره‌های درخشان ادب مردمی ایران است. هر چند او در زمرهٔ شاعران بی شناسنامه محسوب می‌شود، اما، گمنامی‌اش نه چندان است که بر احساس لطیف و ذوق سرشار شاعرانه‌اش سرپوش بگذارد و نام و اشعارش را در خاطره‌ها، به دست فراموشی بسپارد. شماره دوبیتی‌های فایز به درستی معلوم نیست، در برخی جزوه‌ها تعداد دوبیتی‌های این شاعر را به تفاوت بین ۱۳۴ ـ ۲۷۹ ـ ۲۸۲ ـ ۳۳۲ ذکر کرده‌اند.

وی از بزرگترین دو بیتی سرایان ایرانی می‌باشد. دوبیتی‌های وی سیاق فهلویات قدیم را دارد و پس از اشعار باباطاهر همدانی بخصوص در ادبیات و فرهنگ عامه شناخته شده‌است. البته تفاوت ماهوی اش با اشعار باباطاهر این است که بجای سوز راستین و عرفانی و معنوی اشعار باباطاهر اشعارش از سوز هجران تعلق مجازی و دربردارنده درد زمانه و بر مبنای درد روستایی می‌باشد و ارزش فولکلوریکی در فرهنگ عامه دارد. او تقریبا در همه دوبیتی‌هایش از تخلص بهره می گیرد و بیشتر از هر چیز عشق به پری و بیان سوز هجرانش را به نمایش می‌گذارد.

زایر محمد علی دشتی متخلص به فایز فرزند حاج مظفربن غلامعلی بن حاج درویش بن حاج محمد رضا بن حاج عبدالرضا بن مظفر بن درویش بن مظفر بن شهاب بن کردعلی بن ابراهیم بن سالم بک بن فارس بن شعبان الضیاغمی الدشتی نام مادر وی {شازده }دختر رئیس درویش کردوانی که ازروسای سرشناس منطقه دشتی می باشد به سال 1250هجری قمری برابر با 1209هجری شمسی درخانواده ای مذهبی در روستای کردوان ازتوابع شهرستان دشتی دیده به جهان گشود.دوران کودکی ونوجوانی رازیرسایه پرمهرومحبت پدرومادر در روستای کردوان گذراند وپس از رسیدن به سن بلوغ جهت تحصیلات مقدماتی وفراگیری قرآن مجید به مکتب خانه های محلی واقع در روستاهای کردوان وبردخون که در آن زمان حوزه علمیه ومرکز بحث ودرس در منطقه دشتی بوده اند زیر نظر آموزگاران محلی مراجعه وبا تلاش وپشتکاری که ازخود نشان می دهد موفق به فراگیری قرآن وختم آن میشودیکی ازاساتید فایزشیخ عبدالنبی بحرینی بوده است .

پس ازپایان یافتن تحصیلات مقدماتی به علت ذوق واستعداد سرشار ی که دراوبوده وبا کمک ومساعدت رئیس خلف برادر بزرگ خود جهت فراگیری علوم دینی راهی نجف اشرف میشود ونزدیک به چهار سال در نجف اشرف به فراگیری علوم دینی مشغول می شود ودر همان جا از بی توجهی مردم نسبت به حرم امامان اورا وادار به سرودن این دوبیتی می کند :

شما که ساکنان کوی یاریـــــــد چرا این نعمت آسان می شمارید

دریغا چون شما می بود فایـــــز که سر برآستان یار داریــــــــد

زایر محمد علی فایز پس از مراجعت از نجف با دختر زایرمحمد حاج مظفربردخونی بنام تاج زر ازدواج می کند که ثمره این ازدواج سه فرزند پسر به نامهای احمد حیدرومظفر وسه دختر بنامهای حاج بی بی شازده ودختر بوده است واقدام به راه اندازی مکتب خانه جهت آموزش قرآن به برای جوانان روستا می کند . بطوریکه از بی توجهی وتنبلی بعضی از دانش آمـــــوزان درفراگیری قرآن ناراحت و آنان را با سرودن این قطعه شعر مخاطب قرار میدهد

ایها الطــــــــلاب ناموا فی بیوت واسکنوا اموالکم کالعنکبـــــوت

واذکرو اشعار باقر دائـــــــــــما لا تقلوا کان زید قائمـــــــــــا

مدرسه باید که تن لاغر کنــــد جسم را افسرده رخ اصغــر کنـد

مدرسه کی زیبد این نابخــردان جای اینان است اصطبل خــران

لازم به توضیح است حاج درویش جد بزرگ فایز در«میدری» یکی از روستاهای همجوارکردوان مسجدی بنا نموده که هنوز هم آثاری از آن برجای مانده است .درآن مسجد مکتب خانه ای تشکیل داده که هرسال تعداد زیادی از بچه های آن منطقه به آن مراجعه وقرآن را فرا می گرفتند وفایز نیز در همین مکتب خانه قرآن را فرا گرفته است .وحاج درویش درآخر عمر وصیت می کند که درهمین مسجد جنازه وی را دفن نمایند تا صدای قرآن خواندن بچه ها رابشنود .به این ترتیب دوران نوجوانی وجوانی فایز با آموختن قرآن وادعیه وگنجینه ها ومفاخر زبان وادبیات فارسی چون شاهنامه – خمسه نظامی- گلستان –بوستان –مثنوی ومخصوصا دیوان حافظ که آموزش آن پس از قران کریم مرسوم بوده است سپری شد همچنانکه درخلال دوبیتی های وی این تا ثیر پذیریها را می توانیم ببینیم .وبه یاری همین سواد ودانش بود که بعدها توانست افکار واندیشه های خویش راسامان ودر قالب شعر آن راثبت وضبط نماید.فایز زندگی خود را از راه کشاورزی می گذرانده به بیان دیگر نانش را از بذر آب وخاک با دست های باغیرت به دست می آورد .آن هم درزیر آفتاب سوزان منطقه وهرگز دست نیاز به سوی کسی دراز نکرد ودر برابر خوانین که حاکمان آن سامان بودند مدیحه نگفت وهنرش را نفروخت .زیرا مردی بلند طبع وقانع بود.

فایزدرکنار داشتن مکتبخانه به امر کشاورزی وکشت درخت خرما نیز می پرداخت

از فایز بیش ازهفتصد دوبیتی دردست است که بی گمان بخش اندکی از سروده های فایز است وبقیه اشعار وی متاسفانه در گذر زمان بدست شاعـران محلی به یغما رفته وبه روزگار ما نرسیده است .فایز علاوه بردوبیتی غزلیاتی نیز در مدح ائمه معصومین (ع) سروده که اکثرا از بین رفته است فایز با شاعران دیگر دشتی چون محمد خان وملا حسن کبگانی معاصر بوده ودیدارهای دوستانه وادبی نیز با هم داشته اند .

فایز اواخر زندگی خودرا درروستای گزدراز می گذراند وبعلت ناراحتی که از این موضوع داشته آن را به منزله تبعید گاهی برای خود می داند .واین بیت شعر را می سراید :

در باغ بگم منزل ومــاوای من است بوذر نیم وربذه چرا جای من است

فایز دارای سه فرزند پسر به نامهای رئیس مظفر زایر احمد وحیدر بوده که حیدر درجوانی وفات می نماید .ولی نواده گان رئیس مظفر وزایر احمد اکنون درقید حیات ودر منطقه دشتی ( خورموج –کاکی وکردوان )زندگی را می گذرانند .

به هر حال فایز پس از هشتاد سال زندگی پرفراز ونشیب به سال 1330هجری قمری برابر با 1289هجری شمسی در روستای گزدراز چشم از جهان فرو می بندد وپیکرش را بنا به وصیت خودش پس از چند ماه امانت نهادن به نجف اشرف منتقل ودرآن جا به خاک سپرده می شود .

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۴ ، ۰۸:۳۱
مصطفی ستاری

حسین پناهی 6 دشهریور 1335 در روستای دژکوه از توابع شهر سوق از توابع شهرستان کهگیلویه در استان کهگیلویه و بویراحمد زاده شد. پس از اتمام تحصیل در بهبهان به توصیه و خواست پدر برای تحصیل به مدرسهٔ آیت‌الله گلپایگانی رفت و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگی‌اش بازگشت.

چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت کرد تا اینکه زنی برای پرسش مسئله‌ای که برایش پیش آمده بود پیش حسین رفت و از حسین پرسید که فضلهٔ موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاشم بود افتاده است، آیا روغن نجس است؟ حسین با وجود اینکه می‌دانست روغن نجس است (روغن محلی معمولاً در تابستان از حرارت دادن کره به دست می‌آید و در هوای آزاد و با توجه به گرم بودن هوا در تابستان روغن همیشه به صورت مایع است)، ولی این را هم می‌دانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانواده‌اش را باید تأمین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آن را دربیاورد و بریزد دور، روغن دیگر مشکلی ندارد. بعد از این اتفاق بود که حسین علی‌رغم فشارهای اطرافیان نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام حسین به طرد وی از خانواده نیز منجر شد. حسین به تهران آمد و در مدرسهٔ هنری آناهیتا چهار سال درس خواند و دوره بازیگری و نمایشنامه نویسی را گذراند.

دوران حرفه‌ای بازیگری

پناهی بازیگری را نخست از مجموعه تلویزیونی  محله بهشت آغاز کرد. سپس چند نمایش تلویزیونی با استفاده از نمایشنامه‌های خودش ساخت که مدت‌ها در محاق ماند.

با پخش نمایش «دو مرغابی در مه» از تلویزیون که علاوه بر نوشتن و کارگردانی خودش نیز در آن بازی می‌کرد، خوش درخشید و با پخش نمایش‌های تلویزیونی دیگرش طرف توجه مخاطبان خاص قرار گرفت.

نمایش‌های دو مرغابی در مه و یک گل و بهار که پناهی آنها را نوشته و کارگردانی کرده بود، بنا به درخواست مردم به دفعات از تلویزیون پخش شد. در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، او یکی از نوآورترین نویسندگان و کارگردانان تلویزیون بود.

به دلیل فیزیک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگی و خلوصی که از رفتارش می‌بارید و طنز تلخش بازیگر نقش‌های خاصی بود. اما حسین پناهی بیشتر شاعر بود؛ و این شاعرانگی در ذره‌ذره جانش نفوذ داشت. نخستین مجموعه شعر او با نام  من و نازی در 1376 منتشرشد، این مجموعهٔ شعر تاکنون بیش از شانزده بار تجدید چاپ شد و به شش زبان زندهٔ دنیا ترجمه شده‌است.

مرگ

وی در  14 مرداد 1384  و در سن ۴۸ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت و در قبرستان شهر سوق به وصیت خود او فقط به خاطر اینکه مادرش در آنجا دفن شده‌است، به خاک سپرده شد.

 

کارنامه هنری

سینما

  • گذرگاه (۱۳۶۵)
  • گال (۱۳۶۵)
  • تیرباران (۱۳۶۶)
  • هی جو (۱۳۶۷)
  • نار و نی(۱۳۶۷)
  • در مسیر تندباد (۱۳۶۷)
  • ارثیه (۱۳۶۷)
  • راز کوکب (۱۳۶۸)
  • مهاجران (۱۳۶۹)
  • چاووش (۱۳۶۹)
  • سایه خیال(۱۳۶۹)
  •  اوینار (۱۳۷۰)
  • هنر پیشه(۱۳۷۱)
  • مرد ناتمام (۱۳۷۱)
  • روز واقعه (۱۳۷۳)
  • آرزوی بزرگ (۱۳۷۳)
  • قصه‌های کیش (اپیزود اول، کشتی یونانی) (۱۳۷۷)
  • بلوغ (۱۳۷۷)
  • مریم مقدس (۱۳۷۹)
  • بابا عزیز (۱۳۸۲)

تله‌تئاتر

چیزی شبیه زندگی،دو مرغابی در مه،گوش بزرگ دیوار  ،خوابگردها،آسانسور،به سبک آمریکایی،ماجراهای رونالد و مادرش،سرودی برای مادران 

مجموعه های تلویزیونی 

  • آژانس دوستی ،روزگار غریب  ،امام علی (ع) ،روزی روزگاری ،هشت بهشت ،رعنا  ،ثقةالاسلام تبریزی،دزدان مادر بزرگ ،همسایه ها ،بی بی یون ،یحیا و گلابتون ،مادر
  • کتاب

·          

    • نامه‌های به آنا 
    • به وقت گرینویچ
    • افلاطون کنار بخاری
    • سالهاست که مرده‌ام
    • ستاره‌ها
    • کابوسهای روسی
    • نمی دانم‌ها
    • من و نازی
    • من و نازی (۲)
    • جهان زیر سیگاری من است
    • نوید یک روزبلند نورانی
    • نامه‌هایی به آنا ۲
    • خروسها و ساعتها
    • دو مرغابی در مه
    • راه با رفیق
    • چیزی شبیه زندگی
    • بی بی یون 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۴ ، ۰۸:۳۰
مصطفی ستاری

مرحوم آیت الله عبدالرحمن حیدری ایلامی نماینده حضرت امام خمینی ( ره ) در استان ایلام و نماینده مردم استان ایلام در مجلس خبرگان رهبری بود که در طول 8 سال دفاع مقدس همگام با رزمندگان اسلام از مرزهای غربی کشور دفاع کرد.آیت الله حیدری ایلامی برخاسته از طایفه حیدریهای ایلام است .طایفه حیدریهای ایلام اصالتاً لر بوده و به همراه والی لرستان پشتکوه ازملاوی یا چگنی لرستان به ایلام نقل مکان کرده اند.

 آیت الله حیدری ایلامی سال 1304 شمسی در شهر ایلام دیده به جهان گشود و پس از تحصیلات نظام قدیم با هجرت به کربلای معلی در کنار بارگاه نورانی امام حسین (ع) به فراگیری علوم دینی نزد استادان به نام آن زمان پرداخت که با ورود این عالم در سال 54 به شهر ایلام، نهضت روحانیت در این منطقه جلوه تازه به خود گرفت. وی در سال 58 با رای قاطع مردم ایلام به مجلس خبرگان رهبری راه یافت و تا زمان حیات پر بارش دو دوره نمایندگی مردم را بر عهده داشت و نظرهای وی در خصوص حاکمیت ولایت فقیه و موضع گیری در مقابل تفکر لیبرالی کسانی چون بنی صدر، بیانگر ژرف نگری و دوراندیشی این عالم وارسته بود.

آیت الله حیدری نخستین مجتهدی بود که در ساعات آغازین جنگ با حضور در منطقه مرزی مهران، فرمان تشکیل خط پدافند را صادر و با فراخوانی مردم، بسیج مردمی را پایه گذاری کرد. ایشان همواره به همراه مردم به جبهه ها می رفت و در عملیات فتح میمک که با هماهنگی ارتش و نیروهای عشایر ایلام صورت گرفت وی فرماندهی عملیات را بر عهده داشت.سرانجام این مرد سنگر و محراب نیمه شب 11/10/65 دیده از جهان فرو بست و پیکر پاکش با تشییع با شکوه مردم ایلام در جوار حرم حضرت فاطمه معصومه (س) به خاک سپرده شد.


حاج شیخ عبدالرحمن حیدری ایلامی به سال 1304 ه.ش در شهر ایلام دیده به جهان گشود. تحصیلات را تا ششم نظام قدیم ادامه داد و سپس در کسوت معلمی به تدریس مشغول شد اما رؤیایی صادق مسیر زندگی او را تغییر داد.

او در رؤیا، محضر دوازده امام معصوم را در حالی درک می کند که ائمه هدی با جمعی از مردم و دانش آموزان بر او وارد می شوند بقچه ای را که به همراه داشته، باز کرده و قبایی را از آن خارج می کنند و بر تن او می پوشانند و عصایی به دستش می سپارند; آنگاه به او امر می کنند که این جمله را به مردم بیاموزد:

ولایت علی بن ابی طالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی.

وی از خواب برمی خیزد و چون قلم و کاغذ در دسترس نبود، زغالی را از بخاری بیرون می آورد و این جمله را بر دیوار منزل می نگارد; جمله ای که تاریخ هجرتش را رقم می زند و سرآغاز راه دیگری در زندگیش می شود. راهی که «هستی » به نیم نگاه راهبر و راهنمایش «هست » است و تلخیها و سختیها بر رهروانش از عسل شیرینتر.

در بارگاه نور

شیخ عبدالرحمن با هجرت به کربلای معلی چون کبوتری بر گرد «کعبه شش گوشه » به طواف می پردازد و واژه، واژه علم را با توسل و تعبد جهت می بخشد.

از آنجا که مرهم شهریه، جراحت فقر خود و خانواده اش را التیام نمی بخشد، با خرید بیل کارگری، روزها را در باغهای خارج شهر به آبیاری و شبها را در صحن اباعبدالله و حجره ها به تحصیل می پردازد. عرق روز را به مرکب شب تبدیل و طی دو سال از ابتدای جامع المقدمات تا پایان شرح لمعه را نزد استادان به نام آنزمان چون آیت الله سعید تنکابنی، آیة الله جعفر رشتی، آیت الله محمدحسین مازندرانی، آیت الله یوسف بیارجمندی، و والد آیة الله محمد هادی معرفت تلمذ می کند و با رحلت حضرت آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی کربلا را به سوی سامراء ترک، و در مدرسه میرزای شیرازی فصلی دیگر از علم و عمل را آغاز می کند.

او در مدت اقامت هشت ساله خود در کنار مرقد امام علی النقی(ع) و امام حسن عسکری(ع) ضمن تحصیل رسائل و مکاسب در درس خارج فقه و اصول آیت الله حاج شیخ مجتبی لنکرانی، آیت الله حاج شیخ عبدالرسول اصفهانی و آیت الله حاج شیخ عبدالله اصفهانی (معروف به حاج شیخ) شرکت کرده، از خرمن علم و ادب هر یک خوشه ها بر می چیند. در این زمان است که روح صیقل خورده شیخ عبدالرحمن در فقر و مصیبت فرزند، او را به حریم نورانی این دو امام همام نزدیک کرده، مورد توجه و شاهد کرامات این بارگاه نور می شود.

پس از چندی عطش سیری ناپذیر علم و معرفت وی را به بارگاه امیر مؤمنان علی(ع) و حوزه نجف اشرف می کشاند و در درس خارج آیات عظام: سید محسن حکیم، سید ابوالقاسم موسوی خویی، حاج سید محمود شاهرودی، آقامیرزا باقر زنجانی و آقا شیخ حسین حلی شرکت کرده، در مقابل استادان تفسیر، کلام، فلسفه و عرفان نیز زانوی ادب بر زمین می زند.

آوازه علم و تقوای شیخ عبدالرحمن او را در زمره هیات استفتای برخی از مراجع قرار می دهد; آوازه ای که در همان روزهای آغازین ورود به حوزه در کربلای معلی ورد زبان عام و خاص بود، آیة الله محمد هادی معرفت می گوید:

«عبادت ایشان در حوزه علمیه کربلا نمونه بود و همه ایشان را به پاکی و تعبد می شناختند و چنان گرم تحصیل بودند که حتی یک لحظه را تلف نمی کردند

در محفل انس

با آغاز نهضت روحانیت در ایران و تبعید امام راحل به نجف اشرف، آیت الله حیدری گمشده خود را در وجود امام می یابد و جاذبه روحانیش او را به مدار و محفل انس او می کشاند.

وی ضمن شرکت در درس خارج اصول و فقه امام در بحث «ولایت فقیه » امام نیز شرکت می کند و همین درس افقی نو را فرا روی او می گشاید و اندیشه سریان فقه در گستره جامعه و به عینیت رساندن احکام الهی در متن زندگی مردم را، در باورش بارور می کند. او که پس از سالها تلاش و تحصیل به مقام اجتهاد رسید، می آید تا رسالت الهی خویش را در جامعه به انجام رساند.

در رکاب ولایت

درخواست کردهای فیلی بغداد از او به سال 1350 ه.ش برای ارشاد و تبلیغ در مسجد ابوسیفین، آیة الله حیدری را وارد مرحله تازه ای از حیات پر بارش می کند و او را به جرگه آنانی پیوند می زند که با کوله باری ازعلم و عصای تقوی، طلایه دار حرکتهای حماسه و عشق می شوند.

دستگاه امنیتی عراق بیش از دو سال حضور وی را در پایتخت تحمل نمی کند و پس از دستگری در مرز بصره، او را به یکی از پاسگاههای ایرانی تحویل می دهد. آیت الله حیدری پس از آزادی از اردوگاه، راهی شهر جهاد و اجتهاد می شود. و نزدیک به دو سال بر کرسی تدریس فقه و اصول می نشیند. در این ایام است که با درخواست مردم و روحانیت در ایلام به زادگاهش باز می گردد. با ورود آیت الله حیدری در سال 54 به شهر ایلام، انقلاب و نهضت روحانیت در این منطقه جلوه تازه ای به خود می گیرد و روحانیت مبارز ایلام شکل می گیرد. در آغاز ورود به شهر با بیان این مطلب که:

« من نماینده مراجع عظام هستم و حاضر به معرفی خود به ساواک و یا شهربانی نیستم » تهدید ساواک و شهربانی را تهدیدی توخالی حساب کرده، اولین ضربه روحانیت را بر پیکر دستگاه حکومتی وارد می کند. آیة الله حیدری در نخستین گام خود در احیای امر به معروف و نهی از منکر با همیاری مردم خداجو بلندگوهایی را که در میادین شهر موسیقی مبتذل پخش می کنند جمع آوری می کند.

خنثی کردن تبلیغات بهائیت در استان، دعوت از دهها روحانی از حوزه علمیه قم چون آیت الله محمدرضا طبسی ره، حجة الاسلام کوشکی و ...، تاسیس مدرسه علمیه باقریه و تربیت طلاب، تاسیس بیش از 80 حسینیه و مسجد در سطح استان، تشکیل کلاسهای تابستانی قرآن و احکام برای خواهران و برادران در مقاطع مختلف سنی و ترغیب و تشویق مردم در هر چه با شکوهتر برگزار کردن ایام الله، خصوصا نیمه شعبان، شهر ایلام را به شهری مذهبی و انقلابی تبدیل می کند و استان را در قبضه قدرت روحانیت مبارز و تبعیدی شهر قرار می دهد.

ترک شهر از سوی آیت الله حیدری به هنگام ورود شاه معدوم به ایلام خشم دستگاه را نسبت به او دو چندان می کند و از همین زمان است که وی مشی تهاجمی خود را آغاز می کند و این روند به گونه ای پیش می رود که شش ماه قبل از پیروزی انقلاب اداره های دولت و دستگاههای امنیتی نظام ستم شاهی تنها حضوری سمبلیک را در منطقه ایلام ایفا می کردند.

سپهبد مقدم رئیس دستگاه امنیت که ایلام را از دست رفته می دید با نامه ای متظلمانه و عنوان این مطلب که این کشور تنها کشور شیعی است و باید از آشوب حفظ شود قرآنی را به همراه یک میلیون تومان برای او می فرستد تا او را به سازش بکشاند. آیة الله حیدری با عبارتی کوتاه و محتوایی رسا نامه سپهبد مقدم را زیرنویس می کند.

بعد از سلام کلام الله را بوسیده و بر دیده گذاشتم; ولی از قبول این گونه پولهایی که تا کنون از برکت و توجهات ولی عصر(عج) فرجه الشریف عادت ننموده ام، معذرت می خواهم. خداوند متعال ما و شماها را به حق و حقیقت و اسلام واقعی راهنمایی و از ظلم و ستم و خیانت به مسلمانان و دین مبین اسلام نگهداری [و] محافظت فرماید.

حیدری 26/1/57

آیة الله حیدری نخستین کسی است که دادگاه عدل اسلامی را به همین نام شش ماه قبل از پیروزی انقلاب در منزل خود بنیان نهاد و به شکایات و اختلافهای مردم رسیدگی می کرد و نیز اولین کسی است که حدود اسلامی را قبل از پیروزی انقلاب - بدون اعتنا به تهدیدهای ساواک و شهربانی وقت در مسجد جامع ایلام در برابر دیدگان مردم - جاری ساخت.

وی قبل و پس از انقلاب فرماندهی امنیتی و حراستی استان ایلام را به دست گرفت و با تشکیل ستادهای مقاومت و هسته های ضربت در تمام نقاط استان راه را بر سودجویان و ضدانقلابها بست.

در پیش گرفتن روش پدرانه و گفتگوی محرمانه با کارمندان دولت و حتی نیروهای نظامی و انتظامی برای جذب آنان همزمان با خروش مقدسش بر علیه دستگاه ستم شاهی - نه تنها نشان از هوشمندی سیاسی و فردانگری او داشت بلکه همین برخورد باعث گشت تا با پیروزی انقلاب اسلامی، بافت اداری استان با حفظ اسناد و مدارک در خدمت انقلاب باقی بماند.

هشدار او به نیروهای زرهی کرمانشاه و دستور او مبنی بر روشن کردن آتش بر قله ها و تپه ها در شبهای انقلاب، رعب و وحشت را در دلهای نیروهای اعزامی از پادگان کرمانشاه دو چندان ساخت.

فریاد او در مسجد جامع در عکس العمل تهدید ساواک مبنی بر دستگیری طلاب اعزامی با این بیان که:

« اگر طلبه ای را بگیرند کافی است تونل را ببندیم. با همین امکاناتی که داریم، توان آن را داریم که ماهها با طاغوت بجنگیم ».

شوری وصف ناپذیر در مردم ایجاد کرد و کوره انقلاب را تا روز 12 بهمن شعله ورتر نمود.

سرانجام رشادتهای مردم و جوانان ایلامی با تقدیم شهیدانی به پیشگاه انقلاب به بار نشست و آیة الله حیدری همزمان با ورود امام در 12 بهمن با آمدن به خیابان و شلیک چند گلوله از تفنگ خود پیروزی انقلاب را اعلام کرد و پس از تشکیل شورای انقلاب و هماهنگی با شهید مظلوم بهشتی ماهها، یکه و تنها با تنی خسته انقلاب را در استان ایلام هدایت کرد.

در مجلس خبرگان

آیة الله حیدری در سال 1358 ش با 95000 رای از سوی مردم به مجلس خبرگان قانون اساسی راه یافت و از آن پس تا زمان حیات پر بارش دو دوره متوالی نمایندگی مردم در مجلس خبرگان را عهده دار بود. نقطه نظرها و دیدگاههای او در خصوص حاکمیت ولایت مطلقه فقیه در خبرگان قانون اساسی و موضعگیری او در مقابل تفکر لیبرالی کسانی چون بنی صدر، بیانگر ژرف اندیشی این پیر فرزانه است. وی می گوید:

وقتی اصل ولایت فقیه مطرح شد، بنی صدر که در صندلی جلوی من نشسته بود، به عقب برگشت و گفت: آقای حیدری ولایت فقیه دیگر چیست؟

من به او گفتم تو نمی فهمی یعنی چه؟

سخنان شجاعانه وی در این مجلس در مقابل منادیان ولایت طاغوت و برخورد لفظی او با بنی صدر آغازگر رویارویی این دو بود که نقطه پایان آن را نیز در صالح آباد ایلام توسط جوانان حزب اللهی نهاد.

در ستیز با لیبرالیزم

نبرد با التقاط و ابتذال سرلوحه برنامه های آیة الله حیدری به شمار می رفت. او همانگونه که شجاعانه در عصر ستم شاهی پرچم مبارزه با فساد و ابتذال را به اهتزاز درآورده بود، در بحبوحه عصر سفسطه گری گروهکهای الحادی و التقاطی برای گمراهی جوانان موضع خدامحورانه خویش را در سایه سار ولایت فقیه ادامه داد و شیرمردان شهر را در راستای رویارویی با التقاط سازماندهی کرد.

از بین بردن جایگاههای فروش نشریات ضد انقلاب، مبارزه با کتابفروشیها، کتابخانه ها، نوارخانه ها و خانه های تیمی منافقین و ممانعت از سخنرانی سران کومله و دمکرات و خروج مفتضحانه آنان از شهر گامهای آغازین نیروهای تحت رهبری او بود. وضعیت شهر به نفع نیروهای انقلاب به گونه ای ورق خورد که در زمان دولت موقت بازرگان، هیئت نهضت آزادی به ایلام با ماشینهای کذایی حتی جرات پیاده شدن از ماشین را پیدا نکردند.

اعزام جوانان ایلامی به کردستان در راستای کمک رسانی به شهید چمران در زمانی که ایلام از سوی منافقین، «قلب کردستان » نامیده می شد، از زیباترین حرکتهای سیاسی این فرزانه گمنام است که تاثیری بس شگرف در روحیه یاران انقلاب در منطقه غرب و شمال بر جای نهاد.

با این همه فردانگری، هوشمندی سیاسی آیة الله حیدری را باید در موضع صریح و قاطع او در مقابل بنی صدر و حرکت لیبرالیزم جستجو کرد که استان ایلام را به کانون تقابل و رویارویی با بنی صدر و خط منحط فکری او تبدیل کرد.

آیة الله حیدری با شجاعتی در انتخابات ریاست جمهوری اعلام کرد:

 «بنده که حیدری باشم به ایشان رای نخواهم داد

و این سرآغاز حرکتی شد که منجر به ممانعت مردم از ورود بنی صدر در هنگام تصدی ریاست جمهوری به شهر گشت. بنی صدر که ورود به شهر را به جهت خشم مقدس مردم به صلاح خود نمی دید، تصمیم به رفتن به مزار شهدای ایلام در 45 کیلومتری شهر گرفت که در آنجا نیز با یورش خانواده های شهدا و حزب الله ایلام روبرو گشت که به سمت هلی کوپتر حمله ور شدند و با پاشیدن خاک بر روی او و سر دادن شعار «مرگ بر ضد ولایت فقیه » «فرمانده کل قوا خمینی روح خدا» او را مجبور به فرار می کنند.

عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا از سوی امام خمینی در شامگاه همان روز بعد از این واقعه، نقطه عطف و مدالی پرافتخار بر سینه مردمی است که پیرشان را در این حرکت مطیع و فرمانبردار بودند.

عشق آیة الله حیدری به مقام معظم رهبری، حجة الاسلام هاشمی رفسنجانی و شهید مظلوم بهشتی در قاموس واژه ها نمی گنجد و همواره این سه یار امین امام و یاوران راستین انقلاب بر می شمرد و نسبت به تفکر مقابل این سه رادمرد بزرگ تاریخ انقلاب هشدار می داد.

آیة الله حیدری حاکمیت «قانون خدا» را در گرو حاکمیت ولایت مطلقه فقیه می دانست و سرافرازی در دنیا و آخرت را پیروی از ولایت می دانست. همانگونه که در وصیتنامه سیاسی الهی خود می نویسد:

«خدمت به اسلام و مسلمانان را در حد قوه و قدرتی که دارید، ترک نکنید و همواره پیرو رهبر عظیم الشان - خمینی بت شکن روحی فداه - باشید به او و فرامین آن حضرت عمل کنید که سرافرازی دنیا و آخرتتان در این است ».

در نگاه امام

عملکرد قاطعانه و شجاعانه آیة الله حیدری در مقابل خطوط انحرافی برای برخی خوشایند نبود آنان با ایجاد جوی ناجوانمردانه در صدد به انزوا کشاندن آیت الله حیدری از صحنه سیاست برآمدند اینجا بود که آیة الله حیدری که حفظ نظام و وحدت نیروهای انقلاب را بر دفاع از موضعگیریهای خود ترجیح می داد و به قم هجرت کرد تا مشغول تدریس و تحقیق شود.

شناخت امام نسبت به زهد و تقوا و موضعگیریهای خدامحورانه آیة الله حیدری و همچنین وضعیت حساس منطقه موجب گشت که امام با حکمی دیگر او را به استان بازگرداند تا تمام نقشه های ضد انقلاب نقش بر آب شود.

جناب مستطاب حجة الاسلام شیخ عبدالرحمن حیدری - دامت افاضاته «مقتضی است جناب عالی در این وقعیت حساس که مردم احتیاج بیشتری به راهنمایی و ارشاد دارند به ایلام بروید و همانند گذشته به ترویج شریعت مقدسه و اصلاح امور و رفع مشکلات مردم اشتغال ورزید و با همکاری و کمک علمای اعلام دامت افاضاتهم و اهالی متدین و بالاخص جوانان عزیز جلو تبلیغات سوء دشمنان اسلام و مملکت را بگیرید و وحدت و یگانگی را بخواست خدای متعال حفط کنید. موفقیت و سعادت همگان را از خدای تعالی خواستارم ».

روح الله الموسوی الخمینی

در سنگر جهاد

آیة الله حیدری با پیروزی انقلاب اسلامی، عده ای را مامور سرکشی و دیدبانی مرز عراق کرد. وی در چند نوبت بازدید از پاسگاههای مرزی وضعیت منطقه و احتمال شروع جنگ را به اطلاع امام رساند و کم کاری و عدم توجه از سوی مسؤولین امنیتی را گزارش داد.

به جرات می توان گفت آیت الله حیدری اولین مجتهدی است که با به صدا در آمدن ناقوس جنگ با لباس رزم قامت بست. وی بی درنگ در ساعات آغازین جنگ و پس از سقوط شهر مهران، فرمان تشکیل خط پدافندی در تنگه «گنجانچم » را صادر کرد و با پوشیدن لباس رزم و فراخوانی مردم، جوانان و عشایر به مسجد جامع با سخنرانی پر شور خویش فرمان بسیج مردمی را صادر کرد. و پس از پایان سخنرانی به همراه جوانان ایلامی به سمت مهران حرکت کرد.

در این هنگام نیروهای ارتش که با خیانت بنی صدر و عدم پشتیبانی او تا منطقه گلان عقب نشینی کرده بودند با آیت الله حیدری و نیروهای مردمی روبه رو شدند. آیت الله حیدری با تهدید نیروها به تشکیل دادگاه صحرایی در صورت عقب نشینی، خط پدافندی را به منطقه گنجانچم یعنی بیست کیلومتر جلوتر از ارتش انتقال دادند. و آنگاه با مامور کردن برخی در جهت ثبت نام و مسلح کردن عشایر، به جبهه حال و هوایی دیگر بخشید که همین جذب نیروهای مردمی بنای آغازین لشکر مقتدری به نام امیرالمؤمنین(ع) گشت که در طول تاریخ دفاع مقدس حماسه هایی درخشان در دفتر مقاومت این مرز و بوم به ثبت رساند.

آیة الله حیدری نخستن کسی است که ستاد جذب و هدایت کمکهای مردمی را شکل داد. او مسؤولیت این امر خطیر را از ساعتهای نخست جنگ تا پایان عمر پر بارش به عهده داشت. در طی سالهای دفاع مقدس و آوارگی مردم در کوه و دشت با تشکیل ستادی مرکزی و تقسیم کردن آن به سه محور، به کمک مردم جنگ زده پرداخت.

در عملیات پیروزمند فتح میمک که نخستین عملیات نیروهای اسلام به شمار می رود و با هماهنگی ارتش و نیروهای عشایری ایلام صورت گرفت.

آیت الله حیدری فرماندهی محوری آن را بر عهده داشت. از این رو می توان او را یکی از پایه گذاران جنگهای چریکی دفاع مقدس بر شمرد.

او در همان آغاز انقلاب بارها می گفت: من بنی صدر را خوب می شناسم و همین شناخت او از بنی صدر وی را بر آن داشت تا زمانی که بنی صدر در راس فرماندهی کل قواست، یک لحظه جبهه جنگ را ترک نکند. حمایتهای مادی و معنوی آیة الله حیدری از رزمندگان اسلام و شرکت او در عملیات فتح المبین، بیت المقدس خاطره عالمان و بزرگانی را زنده می کند که در جنگهای ضد استعماری در طول تاریخ تسبیحشان قطار فشنگ و محرابشان سنگر و آب وضویشان خون رخسارشان بود.

در عینیت جامعه

در زندگی روشی زاهدانه و عارفانه داشت و وقتی از دنیا رفت جز تفنگ، پوستین، عصا، ساعت و تعدادی کتاب از خود چیزی بر جای ننهاد در وصیتنامه خود نوشت: خانه گلین و تیر کلافی قم هم از آن من نیست و باید در خصوص تصرف در کتابها و خانه از امام امت و حضرت آیت الله گلپایگانی اجازه گرفت.

همواره در متن جامعه قرار داشت و در سوگ و سور مردم شریک بود. او در حقیقت نماد و نماینده یکایک مردم به شمار می رفت و این تجلی یک امت در پیکره یک مرد تا آنجا پیش رفت که هر قشر و صنف او را از خود و خود را از او می دانستند.

متواضع بود و کم سخن، ناگفته هایش بیش از گفته هایش بود. کارهایش را خود انجام می داد، غذایش ساده و درب خانه اش در طول شبانه روز به روی همه باز بود. اهل تهجد و شب زنده داری بود; اما از هرگونه تظاهر و ظاهرسازی دوری می جست و در عین حالی که بر قله اجتهاد، زهد و عرفان قرار داشت، با زبان ساده و عامیانه با مردم سخن می گفت. به سادات احترامی ویژه می گذاشت. اگر احساس می کرد که پرداخت کننده وجوهات شرعی نظری دارد، از پذیرفتن آنها خودداری می کرد.

حلقه وصل میان مسؤولین و مردم به شمار می رفت و این از ویژگیهای منحصر به فرد او به شمار می رفت.

هر گاه با عامه مردم خلوت می کرد، مردم را به پیروی از قانون و احترام به قانونگذاران دعوت می کرد و می گفت: «اینها مهمان شما هستند; از شهرهای دور برای کمک به شما آمده اند; به آنها احترام بگذاریدگاه با سخنانی ملیح به معترض نسبت به مسؤولین می گفت: «بگو ببینم تو برا انقلاب چه کرده ای؟»هر گاه با مسؤولین می نشست، دردمندانه می گفت: از یاد نبریم; اینها ولی نعمتهای ما هستند; اینها ما را به اینجا رسانده اند.

از خودگذشتگی و به خدا پیوستگی، او را به مرزی رسانده بود که از اهانت به خود می گذشت اما اهانت به نظام و مسؤولین را تحمل نمی کرد.

اجازه نمی داد کسی باورها و اعتقادات مردم را به مسخره بگیرد، با خرافه زدایی و پالایش و پیرایش اعتقادات مردم درد شناسانه و درمانگرانه برخورد می کرد. بر این عقیده بود که باید نخست زمینه پذیرش آنگاه، جایگزینی به فراخور زمان و مکان ایجاد کرد تا فرهنگ پویا و زاویه های واقعی در متن جامعه شکلی نهادینه به خود گیرد.

در مسیر ناب سازی فرهنگ برخورد فیزیکی را جایز نمی دانست. و آن را جزو وظایف و رسالتهای روحانیت می دانست، همین نگرش و روش و منش، او را در زمره محییان دین با روش خاص خود قرار داده است که روشی صد در صد موفق در راستای اهداف اسلام و انقلاب بود.

امر به معروف، نهی از منکر، اقامه نماز، رسیدگی به اختلافها و شکایتهای مردم، دستگیری از مستمندان، حمایت از روحانیت و مسؤولین نظام، پشتیبانی از حزب الله برنامه هر روز زندگی او بود.

خاطرات و خطرات این فصل از زندگی آیة الله حیدری از جذاب ترین و شیرین ترین حکایات مردانی است که حماسه حضور و در عینیت بودن جامعه را بر کنج عزلت و عافیت ترجیح دادند.

در وادی رحمت

دوستان آیت الله حیدری، زمانی او را در مسیر لقاء خدا یافتند که حضرت امام (ره) در عکس العمل خبر بیماری ایشان با تاثر فرمودند:

«دوستان ما یکی یکی می روند

سرانجام این مرد سنگر و محراب این زاهد و همقدم امام در نیمه شب یازدهم دی ماه 1365 ش. از این جهان خت برداشت و رخ بر بست و استان ایلام، رزمندگان اسلام و حزب الله را در سوگ خود نشاند.

اصرار مردم برای انتقال پیکر مطهرش به ایلام با پا درمیانی حضرت آیة الله العظمی گلپایگانی پایان یافت. پیکر پاک و مطهرشان با تشییع با شکوه مردم ایلام و قم و نمایندگان بیت امام و ریاست جمهوری به حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) منتقل و در جوار او به خدا سپرده شد. و او سرانجام با جسم نحیف به دیدار امامان معصومی شتافت که یک لحظه ذکر و نامشان از لبش نیافتاد و با تمام فقر و تنگدستی دست نیاز را جز بر در خانه آنان - که واسطه فیض الهی بودند - دراز نکرد. امید است کتابهای او که به گفته خود تنها سرمایه زندگیش به شمار می رفته است و سالهای سال با فقر و تنگدستی جمع کرده است در کتابخانه ای که در سفر رهبر انقلاب کلنگ آن توسط نماینده ایشان بر زمین زده شد مورد استفاده نسل فردا قرار گیرد. تا به تنها وصیبت او که شکوفایی علم و فرهنگ در این استان است جامه عمل پوشیده شود.

عارف بزرگ حضرت آیت الله بهاءالدینی در ملاقات با جمعی از مردم ایلام فرمودند:

«باید او را در قبرستان ایلام دفن می کردید تا خدا به یمن وجود او عذاب را از قبرستان شما دور می داشت

منبع:وبلاگ لرستان پشتکوه(ایلام) سرزمینی لرنشین

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۴ ، ۰۸:۲۹
مصطفی ستاری