لر ( لک ، بختیاری ، فیلی ، ممسنی ، کلهر ، ثلاثی و ... )

لرستانات سرزمینی متشکل از چند استان لرستان ، کهکیلویه و بویراحمد ، چهارمحال و بختیاری ، ایلام ، کرمانشاه ، همدان ، قزوین ، مرکزی ،اصفهان و ... می باشد .

لرستانات سرزمینی متشکل از چند استان لرستان ، کهکیلویه و بویراحمد ، چهارمحال و بختیاری ، ایلام ، کرمانشاه ، همدان ، قزوین ، مرکزی ،اصفهان و ... می باشد .

خلاصه ای از کتابها و متون مربوط به سرزمین لر نشین و تاریخ این نژاد کهن تهیه شده است .

طبقه بندی موضوعی

 استاد  حاج  دوخا   محمد  متخلص  به « رعنا »ی بروجردی ،  فرزند شریف ،  شاعر ، ادیب و دانشمند خوش قریحه به سال 1245 شمسی در شهر زیبای  بروجرد دیده به جهان گشود. ایشان  پدرِ مادر  ( پدربزرگ مادری ) زنده یاد «  استاد مهرداد اوستا » شاعر ، ادیب و  نویسندة نامدار معاصر بود. این شاعر  فرهیخته از ذوقی سرشار ، همتی عالی و  سخاوتی  کم نظیر برخوردار بود.

 رعنا از طریق کشاورزی بر روی زمین های  خود گذران  می کرده  و  از  تموّل  نسبتاً خوبی برخوردار بوده چرا که ، در آن روزگار  حج  اسلامی  گزارده است  و افزون  بر آن  لقب  « دوخا » به   زمین داران   بزرگ   اطلاق  می گردد.  این  شاعر توانا دارای  شخصیتی  مبارز بوده و در مبارزات انقلاب مشروطه  رهبر  مشروطه خواهان  بروجرد  و  از  توجه  خاص  رهبران  طراز   اول  این  انقلاب  برخوردار بوده است.   رعنا  در  سال 1285 شمسی  و  هنگامی  که  تنها 40  سال از عمر پربارش سپری شده بود ،  شبی  موقع بازگشت از یک میهمانی  در کوی بغچالة این شهر ،  هنگام کوبیدن  کوبة  در  حیاط خود توسط مزدوری  به نام « علی آقا » که بعدها  به دار   مجازات  آویخته  شد ، هدف  گلوله قرار  گرفت و سرانجام ،  قربانی  افکار آزادیخواهانه و مبارزات میهنی خویش شد.  این شاعر فرزانه پس از آنکه  مورد  اصابت  گلوله قرار گرفت ، قریب به 15  ساعت زنده بود ، اما با توجه  به فقدان امکانات پزشکی آن  دوران ، طبابت  بــــه اصطلاح « حکیم » آن  دیار راه به جایی نبرد و بر اثر  خونریزی بسیار ،  مظلومانه جان به  جان آفرین  تسلیم  کرد  و  پیکرش  در  گورستان « کوی  صوفیان » همین شهر که امروز اثر و نشانی از آن بر جای نیست ، به خاک  سپرده شد.

 از نکات جالب در مورد این شخصیت برجستة ادبی - سیاسی ،  این است که پس از ترورش و به هنگامی که در واپسین لحظات  حیاتش با

 مرگ  دست  و  پنجه  نرم  می کرده ،  غزلی  سروده  که  مضمون  کلی آن  قدردانی از قاتل خود است که ایشان را از ناملایمات دنیا نجات داده است. و  یکی از مصراعهای آن غزل که آن را برای  عیادت  کنندگان  خود  قرائت می  کرده این بوده است : « آن ضارب کژ اندیش تیری زد و بجا زد » بوده است. آری ، هموارة روزگار اندیشمندان آزاده طعمة تیغ نادانان زمانه  قرار گرفته اند.

رعنا در سرودن غزل از چنان قدرتی برخوردار بوده که برخی از صاحبنظران معتقدند که اگر  عمر  بیشتری  داشت و  یا  دست کم  همة  اشعاری را که سروده بود به یغما  نمی رفت ،  می توانست نام خود را در ردیف بزرگترین غزلسرایان ایران قرار دهد. با هم به بخشهایی  از چند غزلش که مؤید این نظریه است ، نگاه می کنیم :

بر  روی خویش طرة پر چین نقاب کرد

پنهان  به  زیر  ابر   سیه  آفتاب  کرد

مژگان ز بهر سینة عشاق نیزه کرد

گیسو برای بستن دلها طناب کرد

           *    *    *    *

زاهد طواف کعبه و عارف سجود جام

« رعنا »  جفای لاله رخان انتخاب کرد

        

           *      *      *      *

از آن زمان که به دام غمت دل افتاده ست

میانة من و دل کار مشکل افتاده ست

          *      *      *      *

        

وصال  دوست  به هستی نمی شود ممکن

خودی میان من و دوست حائل افتاده ست

از  آب دیدة « رعنا » بود که در ره عشق

هزار عاشق بیچاره در گِل افتاده ست

        *      *      *      *

شیرین لبان  چو زلف پریشان به رو کنند

دلهای خسته بستة خود مو به مو کنند

 از  تیر غمزه سینة عاشق کنند ریش

 تیر  دگر  به  زخم   زنند  و  رفو کنند

 

      *      *      *      *

 « رعنا » جفای سیمبران را تو دیده ای

                        آنان  که   منکرند   بگو  رو به رو   کنند

  

                            *      *      *      *

 بر دل ز بس که عشق تو آتش دمیده بود

                    خونابة   کباب   ز   چشمم   چکیده    بود

                     

                     *      *      *      *

 زلفت به پشت گوش پریشان بود ، ز بس

 آن جا  حدیث  حال   پریشان شنیده بود

 « رعنا » اگر خمیده به عهد شباب شد

 از  بس  به دوش ، بار  محبت  کشیده بود

          

             *      *      *      *

 این هم دو غزل ناقص و ناتمام که اولی از شهرتی بسیار در

  بین ادب دوستان برخوردارست :

 گرید به  حال زار من آن کس که  عاقل است

 خندد کسی که از ستم عشق  غافل است

 ای   دل   به  چین  زلف ز  راه  ز  نخ   مرو

 زیرا شب است و در ره تو چاه  بابل است

 « رعنا »  ز   همنشینی   زاهد   کناره  کن

 جز راه عشق هر چه   روی راه  باطل  است

       

              *      *      *      *

بزن   تیر   جفا   ای  تند خو   مرغ   دل   ما  را

که آسان می توان زد تیر ، مرغ رشته برپا را

 به  جنت گر  قیامت وار  خیزد  قامتت از جا

 ز  شرم  قامتت در   دوزخ اندازند  طوبا را

              *      *      *      *

در دیوان عارف قزوینی چنین آمده است : « هنگام توقف عـــارف ، در ده گل

زرد سربند اراک و به  قول   این  شاعر  « سویس کوچک »  حسین نجارزادة

کاوسی که از دوستان  صمیمی  عارف  بوده و به   دعوت  ایشان ، عارف در

مرداد ماه 1305 به  گل زرد  رفته  بود  یک غزل از دوخا  محمد   متخلص به «

رعنا » که برزگر و  یکی  از  آزادیخواهان  بوده ، در  حضور  عارف  خوانده می

شود و   چون  غزل  پرمعنای  رعنا که  در  عالم  شاعری  مقامی بس ارجمند

داشته  عارف را  تحت   تأثیر  قرار   می دهد ،  ایشان   آن  غزل   را  استقبال

 می کند.

       اینک غزل رعنا :

دوش از زلف سیه یار گره وا می کرد

رنگ انگشت خود از خون دل ما می کرد

چون به رخ آن بت طناز فکندی گیسو

روز عشاق ، سیه چون شب یلدا می کرد

به غلط گر ز سرکشتة خود بگذشتی

گرد نعلین وی اعجاز مسیحا می کرد

کوهکن را مژه چون بود ، دگر تیشه چه سود

عاشقان را همه این مرحله رسوا می کرد

داشت مجنون به کف ار رشتة زلف لیلی

حلقه در گوش همه آهوی صحرا می کرد

عجز مجنون به دل از نشتر فصاد نبود

بی قراری همه از رنجش لیلا می کرد

عاشق خسته گر از پا بکشیدی خاری

جای تبخاله معین به کف پا می کرد

بلبل شیفته آن بود که هنگام سحر

بر سر دامن گل ناله چو « رعنا » می کرد

این همه غزل عارف :

ابرویش تا رقم قتل من امضا می کرد

مژه این حکم برون نامده اجرا می کرد

قدش از هر قدمی فتنه به پا می انگیخت

لبش از هر سخنی مفسده برپا می کرد

همه در واهمه این مردم از آن مردم چشم

این همه همهمه یک بی سر و بی پا می کرد

از در دیدة هر کس که گذر کرد ، هنوز

دور از دیده نگردیده به دل جا می کرد

هر دلی را که شدی خیل خیالش داخل

محو چون داخلة مملکت ما می کرد

من به هر شاخ ازین ملک ، ز بیداد محیط

آشیان بستم ، از آن جا پر من وا می کرد

تلخکامی من از زندگی این بس که دلم

شهد آسودگی از مرگ تمنا می کرد.

پیش از آنی که زند سبزه سر از خاکش ، کاش

دل « عارف » هوس سبزه و صحرا می کرد

رعنا اگر چه اصولاً شاعری غزلسرا بوده و از حافظ که بر دیوانش تعلیقاتی

داشته که ظاهراً موجود است بیش از هر شاعر دیگری  تأثیر  پذیرفته ، اما

در سرودن دیگر انواع شعر نیز چیره دست بوده است. به ترجیح بند زیبایی از

این شاعر  بزرگ که  روانی و  جذابیتش  فضا و  حال و  هوای  مثنوی  لیلی و

مجنون نظامی گنجوی  را  تداعی  می کند و در   این جا تنها به  دو بند ابتدا و

 انتهایش بسنده می شود ، توجه کنید :

ای مـــایة عیش و شادمانی          سردفتر دلبران جــــانی

عمری به غم تو صرف کردم                یک دم نزدم بـه کامرانی

جان دادم و مهر تو خریــدم             مفروش مــرا به رایگانی

دشنــام از آن لبان چون قند                 مانا کــه بود شکرفشانی

چون راه نفس غم تو بسته                اینک به زبان بی زبانی ،

             یا چارة درد خویش سازم

             یا این که بسوزم و بسازم

...

آمد لب خوب او بــه گفتار              گفتار نمی شود چو کردار

چندان کـــه جواب تلخ گوید          شیرین بود از لب شکر بــار

گر خواجه مرا بـــر او فروشد           شادم کــــه نباشدم خریدار

دیـــدیم چــــو لذت اسیری         ماراست ز سـیر گلستان عار

یک بـــار دگر ببوسمش پای          گر دست نگیردم چو هر بار ،

« رعنا » ندهد وصال او دست         شـــد کار تباه و چاره ناچار

یا چارة درد خویش سازم

یا این که بسوزم و بسازم

همان گونه که ملاحظه می شود ، مضامین و تعابیر دلنشین و بکر ، به اشعار « رعنا » چنان لطافت و ویژگیی بخشیده که دست کم در بین غزلسرایان سدة اخیر کم نظیر است. او در اشعار خود از معروفترین بحور عروضی سود جسته است. دریغا که از این شاعر عارف متأسفانه اشعار چندانی در دست نیست. آنچه مسلم است از روی استحکام و روانی اشعار باقی ماند از « رعنا » می توان به این نتیجه رسید و یا دست کم این احتمال قوی را داد که این شاعر توانا دارای اشعاری فراوان در حد یک دیوان بوده است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۴ ، ۰۹:۰۴
مصطفی ستاری

طلوع مهر

سردار شهید محمد بروجردی، در سال 1333 در یکی از بخش های شهرستان بروجرد دیده به جهان گشود. شش ساله بود که پدرش را از دست داد و گرد یتیمی بر چهره اش نشست. مهاجرت وی به یکی از محله های جنوبی تهران، آغاز دوران سخت کودکی اش به شمار می رفت تاروحش با حوادث تلخ روزگار صیقل خورده و بر پهنه دل های دوستانش، درخشیدنی از مِهر آغاز کند. از هفت سالگی در دو سنگر تلاش برای کسب معاش و کوشش برای کسب علم ودانش به زیبایی درخشید و شاگرد اول هر دو کلاس شد.

شکوفه های مبارزه

سردار شهید محمد بروجردی، در سال 1347 در حالی که چهارده سال بیش تر نداشت قدم به دنیای پر تب و تاب مبارزه گذاشت. اولین جرقه های مبارزه و قیام درزندگی او، در پای درس روحانی مبارز، حاج عبداللّه بوذری زده شد و برای اولین بار با شنیدن تفسیر قرآن و نهج البلاغه در محضر این روحانی بیدار و آگاه و مشاهده رساله امام، فهمید که مسیر زندگی اش را پیدا کرده است. شهید بروجردی خود از آن روزها چنین حکایت می کرد:«وقتی به این کلاس ها رفتم، قرآن را خواندم و مفهوم آیات آن را فهمیدم، چشم و گوشم روی خیلی مسائل باز شد. معنای طاغوت را فهمیدم. فهمیدم امام کیست و چرا او را از کشور تبعید کردند».

چندی بعد، به وسیله همین روحانی مبارز، با یکی از مبارزان مشهور، شهید حاج مهدی عراقی آشنا شد. ایشان وی را با تشکیلات مکتبی هیأت های مؤتلفه اسلامی مرتبط ساخت و شهید بروجردی، پیک محرمانه حاج مهدی عراقی شد که با مهارت و شجاعت کتاب ها، نوارها و اعلامیه های امام خمینی رحمه الله را از جایی به جای دیگر منتقل می کرد.

گروه توحیدی صف

شهید محمد بروجردی، با درس هایی که از فعالیت های سیاسی و تبلیغاتی بر ضد رژیم شاه گرفت بود، به این نتیجه رسید که سرنگونی دیکتاتوری آمریکایی شاه،به تشکیل گروهی منسجم نیاز دارد. از این رو، در سال 1356 با رهبری و سازمان دهی خود، «گروه توحیدی صف» را با هدف فعالیت های مسلحانه پدید آورد و به صف دیگر گروه های مبارز و مسلح کشور پیوست. شهید بروجردی، نام گروه توحیدی صف را از آیه چهارم سوره مبارکه صف قرآن کریم گرفت که خداوند در آن می فرماید: «خداوند کسانی را دوست می دارد که در راه او پیکار می کنند؛ گویی بنایی آهنین اند». از این رو، این آیه، همواره بر روی تمام اطلاعیه ها و جزوه های این گروه به چاپ می رسید.

کمیته حفاظت

با اوج گیری روند انقلاب اسلامی در دوازدهم بهمن 1357 و هم زمان با ورود پیروزمندانه حضرت امام رحمه الله به ایران، به امر شهید بهشتی و با نظارت شهید حاج مهدی عراقی، مسؤولیت تشکیل و سرپرستی حفاظت از رهبر کبیر انقلاب به شهید بروجردی محول شد. این مسؤولیت در حالی به ایشان و گروهش محول گردید که سازمان منافقین خلق، از پاریس پیشنهاد حفاظت از امام را به خاطر بهره برداری های تبلیغاتی و سیاسی داده بودند، اما شهید بروجردی با دادن طرحی دقیق و مسلح کردن حدود چهار هزار نفر، موفق شد نظر مثبت اعضای شورای انقلاب را جلب کند. بدین ترتیب، آن ها با موفقیت تمام، در مسیر فرودگاه تا بهشت زهرا و از آن جا تامدرسه رفاه، با وجود سیل جمعیت و وجود عناصر ناپاک باقی مانده از رژیم منفور پهلوی، از امام محافظت کردند. پس از آن هم شهید بروجردی، دست به کار تشکیل و سازمان دهی یگان حفاظت از محل سکونت امام در تهران گردید.

ایستگاه انقلاب

فعالیت های انقلابی شهید بروجردی پس از سرنگونی رژیم منحوس پهلوی وپیروزی انقلاب، دامنه گسترده تری پیدا کرد. وی که مسؤول حفاظت از محل سکونت امام بود، یک ایستگاه تلویزیونی راه اندازی کرد. که پیام ها و اعلامیه های لازم، از آن برای مردم پخش می شدو به «ایستگاه انقلاب» معروف گشت. هم چنین شهید بروجردی و یارانش، از راه شنود مکالمات، موفق شدند توطئه های بزرگی را در نطفه خفه کنند و در شناسایی و دستگیری عوامل شکنجه و اختناق رژیم و نیز جمع آوری اسناد و اطلاعات مربوط به آنان، نقش حساسی راایفا کنند که در ادامه این حرکت، مسؤولیت سرپرستی زندان اوین به عهده شهید بروجردی گذاشته شد.

تشکیل سپاه

شهید محمد بروجردی، از پایه گذاران اصلی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. با شروع غائله کردستان، گویی سرنوشت فرزند رشید خطه بروجرد، در عرصه ای دیگر رقم خورد؛ عرصه ای که در آن، از یک سو نبرد با چریک های فدایی و کوموله و حزب دموکرات و دیگر تجزیه طلبان بود و از سویی دیگر، خیانت عناصر خائن دولت بنی صدر و کارشکنی هایی که هر انسانی رااز ادامه کار مأیوس می کرد، انتظار شهید بروجردی را می کشید. اما درچنین شرایط وخیمی، شهید بروجردی مأیوس نشدو مصمم و قاطع، خردمندانه باتنگناها و معضلات برخورد می کرد و می کوشید با آگاهی دادن و بیدار ساختن مردم آن خطه، به کمک خود آن ها بر دشمن پیروز شود.

مسیح کردستان

با آغاز غائله کردستان، شهید محمد بروجردی، خدمت به مردم محروم این استان را بر عافیت نشینی ترجیح داد. او به سرعت راهی کوه های سرد و سر به فلک کشیده کردستان گردید و در جاده های پر پیچ و خم و در کمرکش کوه های آن، به قدری تلاش و مبارزه کرد و به قدری از جان مایه گذاشت که به بالاترین مقام دست یافت. این مقام، نه فرماندهی سپاه غرب و نه جانشینی قرارگاه حمزه سیدالشهدا و نه پایه گذاری تیپ شهدا بود؛ بلکه والاترین مقام را مردم مظلوم و زجر کشیده دیار کردستان به او دادند و آن، لقب «مسیح کردستان» برای شهید بروجردی بود.

چند قدم تا بهشت

یکی از هم رزمان شهید بروجردی، در خاطره ای از این سردار شهید بیان داشته است: بعد از شهادت فرمانده، محور غرب، شهید ناصر کاظمی، شهید بروجردی که هیچ وقت لبخند از چهره اش محو نمی شد، کم تر لبخند به لب دیده می شد. یک روزکه خیلی در فکر بود، رو به من کرد و گفت: «خواب دیدم من و ناصر با هم درعملیاتی بودیم. داشتیم داخل یک شیار می دویدیم و منطقه پر از آتش بود. ناصر با چالاکی جلوتر از من به سرعت می دوید. ناگهان شیار به یک جای بلندی می رسیدکه ناصر به راحتی گذشت و رد شد، اما من هر بار لیز می خوردم. یک دفعه ناصر دستم را گرفت و به سادگی مثل پرکاه مرا بالا کشید.وقتی بالا آمدم و تاریکی و ترسناکی پایین را دیدم، خدا را شکر کردم که آن جا نیستم. ان شاءاللّه من هم شهید می شوم». مدتی کوتاه پس از این ماجرا، ایشان که عمری در مبارزه بودند،در اول خرداد سال 1362، وقتی برای پاک سازی مهاباد راهی آن جا شده بود، در ساعت دوازده ظهر بر اثر انفجار مین در جاده مهاباد ـ نقده به شهادت رسیدند.

شهید بروجردی در مقام رهبری

مقام معظم رهبری در بخشی از سخنانشان راجع به سردار شیعه محمد بروجردی فرموده اند: «آن چیزی که من از شهید بروجردی احساس کردم و یک احترام عمیقی از او در دل من به وجود آورد، این بود که دیدم این برادر، با کمال متانت و با کمال نجابت، به چیزی که فکر می کند مسؤولیت و وظیفه است. من تصور می کنم روحیه آرامش و نداشتن حالت ستیزه جویی با دوستان و گذشت و حلم در قبال کسانی که تعارض های کاری با او داشتند، نشانه آن روح عرفانی شهید بود».

شهید بروجردی در نگاه حاج همت

سردار شهید حاج ابراهیم همت، شش ماه پیش از شهادتش، درباره شهید محمدبروجردی گفته بود: «بروجردی شناخته نشد. نه بر ملت ایران و نه بر تاریخ ما شناخته نشده است. تصور من این است که زمان بسیاری باید سپری شود تا شناخته شود. شاید خون رنگین بروجردی، این بیداری را در ما به وجود بیاورد».

وصیت نامه

شهید بروجردی در بخشی از وصیت نامه خویش آورده است: «بسمه تعالی. پس از حمد خدا و طلب استغفار از او ـ که برگشت همه به سوی اوست ـ و درود بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و درود بر امام امت و همه شهیدان در طول تاریخ، از همه برادرانی که در طول عمرم با آن ها تماس داشته ام، طلب آمرزش می کنم. هر کس این وصیت نامه را می خواند، برایم طلب آمرزش کند؛ زیرا که من از این دنیا با کوله باری خالی می روم. والسلام. محمد بروجردی»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۴ ، ۰۸:۵۱
مصطفی ستاری

زندگینامه مرحوم صامت بروجردی

محمدباقر در سال ۱۲۶۳ در شهر بروجرد متولد شد. پدرش پنجشنبه نام داشت. وی تحصیلات خود را بهشیوه سنتی در مکتبخانه‌های این شهر گذراند. سپس با علاقه و استعدادی که به شعر داشت به اینحوزه وارد شد. وی فن شعر را از میرزا عبدالمجید نوایی فرا گرفت صامت از راه سقط فروشی در بازارچهحاج سهرابی بروجرد امرار معاش می‌کرد و در کنار آن به کارهای ذوقی می‌پرداخت وی در روز پنجشنبه شانزدهم ماه محرم سال ۱۳۳۳ قمری در بروجرد در گذشت و در گورستانی در کوی صوفیان که امروز به پارک صامتیه نامگذاری گردیده به خاک سپرده شد. میرزا محمد باقر صامت بروجردی معروف به صامت بروجردی و متخلص به صامت یکی از شاعران مذهبی و مدیحه سرایان قرن سیزدهم و چهاردهم ایران است. بیشتر آثار صامت بروجردی را مرثیه‌های مذهبی در ستایش امامان شیعه و نیز نوحه‌ها و اشعاری در توصیف عاشورا تشکیل می‌دهد. دیوان وی مشتمل بر انواع شعرها مانند غزل، قصیده و رباعی است. وی همچنین اشعارمذهبی در قالب بحر طویل دارد. شعرها و نوحه‌های صامت هنوز هم در سوگواریها ومراسم بزرگداشت حادثه عاشورا خوانده می‌شوند

.اوشاعری فرزانه وعارفی از قبیله اخلاص که ایمان وارادت خود را به اهل بیت به وضوح در سروده هایشنشان داده است از جمله شعرایی است که در قالب الفاظ وکلمات موزون به شرح وقایع زندگی ائمه وبخصوص حماسه عاشورا پرداخته وباروحیه ای درد آشنا ودردمند ودر عین حال گمنامی با مرثیه سرایی دلهای مشتاق وعاشق اهل بیت را در جای جای این دیارروشن گنبد های لاجوردی ومناره های سربرافراشته نیایش آرامش خاصبخشیده است میرزا محمد باقر صامت از جمله ره یافتگان کوی ولایت ائمه طاهرین علیهم السلام بود که عمر پر برکت خویش را وقف محبت اهل بیت وزندگی او فصلی درخشان درتاریخ شعر وادب شیعه است ونسل امروز باید با تامل وتفکر در ذهن وزبان صامت سمت وسوی صحیح زندگی را باز یابند ودر مسیر هدایت وسعادت گام بردارند.مدح و منقبت از معصومین وائمه اطهار زینت بخش وآراینده دیوان صامت به حساب می آیدمرحوم صامت با تواضع وفروتنی بسیار خود را مستحق آن نمی داند وبارها درپایان اشعار خود می گوید:

 

 نیست یارای نوشتن خامه را        مختصر کن صامت این هنگامه را

وی ابداع وخلاقیت را از نظر دور نداشته ومی توان گفت که با کمک استعدادوخلق آثار هنری که در وجودش نهفته بود وبا تصرف در آنچه دیده  یا شنیده آن را به صورتی محکم ومتقن ، به شکلی بسیار زیبا وشیوا ودل انگیز به دامندفتر کشد وبه خواننده انتقال دهد.

نوشته های ساده وبی آلایش ایشان هدفی والا وانسانی ومعنوی را دنبال می کند ومی خواهد زشتی ها وزیبایی ها را باز گو کند.

مرحوم صامت بروجردی را باید از زمره ی آخرین قصیده سرایان ومسمط گویان به  سبک کهن خراسانی به حساب آورد  در واقع در قصاید آمیزه ای از سبک خراسانی وعراقی استودر ترکیبات وترجیعات از سبک خراسانی پیروی کرده است به همین جهت در صور خیال بیشتر زاویه ی دید شعرای سبک خراسانی وعراقی را مورد نظر داشته است. به طور کلی صامت از جمله سخن سرایانی است که شخصیت وی به بهترین وجهی در شعرش تجلی یافته وخلوص موجود در آثارش نشانگر یکرنگی وصمیمیت روحیه اوست معانی وتعابیر در گفتار وی در حوزه تغزل های لطیف ،مدایح خیال انگیز ومراثی ظریف شکل می گیرد.

مرحوم علامه دکترسید جعفر شهیدی در باره مرحوم صامت اینگونه بیان می دارد:

.... سئوالی که مطرح می شود این است که چرا این شاعران (شاعرانی که در زمان مرحوم صامت زندگی می کردند وبعضی از آنها به لحاظ شعری از مرحوم صامت قوی تر بودن مثل همایون بروجردی که معصر با قاآنی می زیسته ودیوانی از خود برجای گذاشته است که شامل شعر های بسیار خوبی است)در جامعه ومیان مردم در دلهای آنان جایی باز نکرده اند.جایی همچون صامت بروجردی ونامی چون او در مجالس ومحافل از آن شاعران برده نمی شود ویا به میان نمی آید.نمی دانم شاید این نظر مرا نپسندید ولی گمان می گنم در صامت چیزی وجود داشته که در آن شاعران دیده نمی شود ویا کمتر وجود داشته وآن خلوص اوست واثری که نشات گرفته از این روحیه اوست که توانسته جای خود را در میان مردم باز کند چه در آخرت وچه در دنیا.صامت شاعری بود که شعور داشت اوشعر نگفته ، او شعور گفته است.اوایمان ، اخلاص وارادتی را که به خانواده رسول الله داشته است در قالب الفاظ موزون ریخته است وبه همین سبب شعر او دست به دست وگوش به گوش در میان  مردم می گردد.

 مرحوم دکتر زرینکوب در باره صامت بروجردی می گوید:میرزا صامت بروجردی بدون شک در مرثیه سرایی از بزرگان وپیشکسوتان دوقرن اخیر محسوب می شود.در آن دوره  ها مردم بیش از هر چیز به کتاب جودی وفاروق وبعد از چاپ کتاب صامت تقریبا منحصرا کتاب صامت گرایش یافتند.کتاب صامت تقریبا در تمام رشته های مرثیه سرایی نمونه های خوبی را عرضه کرده است .نوحه مشهورش همچون:

این روز عاشورا یا عید قربان است

یا

رفتی وبردی زدل تاب وتوانم ،علی

اینها زبانزد بود وهیچ مجلسی در آن زمان دایر نمی شد مگر که این نوحه ها در آن خوانده می شد واین قبول عام مردم بود.در آن زمان ابتکار مطرح نبود ، ولی خوب در حد خودش صامت دارای ابتکارات بود که یکی از آنان آوردن مثنویها واوزانی غیر از اوزان متداول در شعر مثنویات معمول بود.

نمونه ای از شعر مرحوم صامت بروجردی:

 

                  جلوه جمال

   کسی که درصفت مستان باحترازنشنید 

   چه قابل است که دربزم اهل راز  نشیند

   بپای خیزودراین شهرغارت دل و دین کن

   تو راکه گفت نشین تاکه فتنه باز نشیند

   سعادت ابدی چون نوشته بر پرتــــــیرت  

   بهردلی که نشیند  بگو نیاز  نشیــــــند

   زهر طرف نکندجلوه گرجمال توازچیست

   یکی به دیرو یکی بردر حجـــــــاز نشیند

   دگرمگوی زرنقش که دام جمله دلهاست

   کزین مقدمه صامت سخن دراز نشـــیند

 

               خودبینی

 اختلاط  اهــل دل  خوبست  اهل  دل  کجاست

   آنکه حل سازد یکی ازاین همه مشکل کجاست

   روزگاری     شد  که  سرگردان  کوی  حیــــرتم

   یک نفر پیدا نشد تا گویدم منـــــــــــزل  کجاست

   غـــــرق دردریای خود بینی شدم دردا که  نیست

   ناخدای  کاملی  تا   گویدم     ساحل  کجاست

   لیلی ما را همی  گویند   کاندر  محــمل   است  

   کس نمی گوید کدامین کاروان محمل    کجاست

   منـــــکه   هرگز برجنون    خویش  منکر  نیستم   

   با  من مجنون نمی گوید کسی  عاقل   کجاست

   (صامتا ) هرکس  به جــــــرمی  دور از دلدار ماند 

   پس دراین  درگه  ندانم  بنده ی  مقبل  کجاست

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۴ ، ۰۸:۲۴
مصطفی ستاری

زندگینامه داراب افسر بختیاری (۱۲۷۹-۱۳۵۰)

 مشهورترین شاعر گویش بختیاری

به قلم حسین افسرفرزند شاعر

  داراب افسر بختیاری در سال 1279 شمسی در چغاخور بختیاری متولد شد. پدرش آ اصلان از طایفه احمد خسروی و مادرش بی بی گوهر دختر حسینقلی خان ایلخانی بود. کودکی های داراب افسر درمیان کوههای شگفت انگیز بختیاری،  لاله های واژگون، غوغای ایل و کوچ و مردمان ساده و صمیمی گذشت و این ها همه در روح او آنچنان ژرف تاثیر نهاد که جلوه های آن در شعر وی، شگرف و بدیع بوده و سرشار از این تصاویر زیباست. داراب در مکتب، خواندن و نوشتن را آموخت. و در کتابخانه دایی خود سردار اسعد بختیاری، این فاتح مشروطه که خود ادیبی اندیشمند بوده به گنجینه بزرگی از تاریخ و ادبیات ایران و جهان دسترسی داشت و توانست که جام وجود خود را از این دریای علم و معرفت لبریز نماید و غنای وجود خویش را در شب های شاهنامه خوانی و خسرو و شیرین خوانی و ابیات  شورانگیز فولکلوریک بختیاری در پیوند میان شعر و موسیقی بیابد.

   داراب افسر در طول سفرهای زیادی که به اصفهان و تهران داشت توانست با شعرا و اندیشمندان هم عصر خویش همانند ملک شعرا بهار و پژمان بختیاری و بسیاری دیگر از فرزانگان، مجالست و دوستی نماید و با شرایط سیاسی اجتماعی آنروز کشورش آشنا شود. حاصل این همه، دیوان شعر داراب افسر بختیاری است که تنها  قسمتی از اشعار او را در بر می گیرد و حتی همین نیز آن چنان سرشار از استحکام، ظرافت و تصاویر زیبای شاعرانه بوده و معانی بلند عارفانه، وطن پرستانه و عاشقانه را در خود جای داده است که مورد تحسین فرهیختگان همزمان و بعد از خود قرار گرفت. وآنچنان با قدرت و صلابت، کلام و زبان  بختیاری  را به زیبایی به شعر جاری ساخت که اینک فرهیختگان دیار بختیاری او را پدر شعر بختیاری می نامند. همچنانکه ملک شعرای بهار گفته بود: کاری که فردوسی در مورد زبان فارسی انجام داد افسر در زبان بختیاری انجام داده است.

داراب افسر در سال 1320شمسی از چغاخور بختیاری به اصفهان رفته و ساکن گردید ولی از هر فرصتی برای بازگشت به بختیاری و دیدار مردمان مهربانش تا زمانی که بیماری او را ازپای انداخت استفاده می کرد. اشعار این شاعر شوریده بختیاری آمیزه ای از جلوه های زندگی، اندیشه های والا، عرفان، احساسات میهن پرستانه و عشق به سرزمین بختیاری است که نمود آن را در شعرهای رستاخیز مسجد سلیمان، خداییه، همیلا و کلاریه  بدرستی می توان دید .

   اما جدای  از همه اینها افسر که همواره شیفته مولایش حضرت علی ابن ابیطالب(ع) بود شعر مدح حضرتش را همیشه با شور و اشتیاق وصف ناپذیری می خواند و تا واپسین دم حیاتش نام علی (ع) بر زبانش جاری بود. شعر « عمرویه» حماسه  نبرد  حضرت علی (ع) در جنگ خندق از شاهکارهای مسلم شعر به زبان بختیاری است. داراب افسر بسیار مهربان، خوش سخن و نیک رفتار بود، محضرش شوری داشت و کلامش گرمی خاص، برای سخاوت و بخشش به دیگران حد و مرزی نمی شناخت بارها او را دیدند که در سرمای زمستان کت خود را به فقیری رهگذر بخشید.
  افسر کتاب رمانی هم به نثر نوشته به نام «گل سعادت» که ماجراهایش در سرزمین بختیاری می گذرد اما هنوز چاپ نگردیده است. کتاب دیگر وی که « تاریخ بختیاری » نام داشته دیگر در دسترس نیست و اوراق آن از بین رفته است.

داراب افسر دوبار ازدواج کرد که حاصل آن پنچ فرزند می باشد .همسر اول وی دختر عمویش بی بی فاطمه کریمی و همسر دیگرش خانم عطیه خضوئی بود. شاعر در سال های آخر عمر به علت بیماری خانه نشین بود و عطیه همسر نازنینش از او پرستاری می کرد. تا اینکه در یکی از روزهای پاییز سال 1350 شمسی در اصفهان چشم از جهان فرو بست و در تخت فولاد  اصفهان، تکیه میر به خاک سپرده  شد، در حالی که بدرستی سروده بود:

افسر ای فخر بسه سی تو که بعد از مرگت           اسم لر تا به ابد زنده ز اشعار  تونه 

حسین افسر بختیاری

   گرکسی پرسید افسر کیست بر گویش جواب      بختیاری زاده افسرده جانی بیش نیست

برگرفته از: دیوان داراب افسر بختیاری به کوشش حسین افسر صص ۹ الی ۱۱.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۴ ، ۰۹:۳۲
مصطفی ستاری

بابا طاهر عریان

عارف، شاعر و دوبیتی‌سرای اواخر سده چهارم و اواسط سده پنجم هجری ایران و معاصر طغرل بیک سلجوقی بوده‌است. بابا لقبی بوده که به پیروان وارسته می‌داده‌اند و عریان به دلیل بریدن وی از تعلقات دنیوی بوده‌است.

بابا طاهر عریان بوده و مسلک درویشی و فروتنی او که شیوه عارفان است سبب شد تا وی گوشه گیر گشته و گمنام زیسته و تفصیلی از زندگانی خود باقی نگذارد .

بابا طاهر از سخنگویان صاحبدل و دردمند بوده و نغمه هایی که شاهد سوز درونی است سروده و نیز رسالاتی به عربی و فارسی تالیف نموده است . از ان جمله مجموعه کلمات قصاری است به عربی که عقاید تصوف را در علم و معرفت و ذکر و محبت در جملات کوتاه بیان میکند .

بیشتر شهرت بابا طاهر به واسطه دوبیتی های شیرین و موثر عارفانه اوست . از خصوصیات این رباعی ها آن است که با وزن معمول رباعی کمی فرق داشته و به زبان لری سروده شده اند . در تمامی دوبیتی ها باباطاهر از وحدت جهان و دورافتادگی انسان و از پریشانی و تنهایی و ناچیزی و بی چیزی خود یاد کرده و از هجران شکایت نموده و حس اشتیاق معنوی خو را نشان داده است

دو قطعه و چند غزل با گویش لری و مجموعه کلمات قصار به زبان عربی و کتاب سرانجام از آثار دیگر اوست. کتاب سرانجام شامل دو بخش عقاید عرفا و صوفی و الفتوحات الربانی فی اشارات الهمدانی است.

آرامگاه بابا طاهر در خرم آباد

علاوه بر آرامگاه بابا طاهر در همدان در شهر خرم‌آباد نیز بنایی به نام «بقعه باباطاهر» وجود دارد که به اعتقاد برخی زادگاه بابا طاهر است. در مرکز شهر خرم آباد و در ضلع غربی قلعه فلک الافلاک و در کنار خانه قدیمی آخوند ابو مقبره باباطاهر قرار دارد. در گویش لری به «باو طاهر» معروف است اهالی شهر خرم آباد معتقدند این مقبره مربوط به بابا طاهر شاعر و عارف نامدار و سراینده دوبیتی‌های معروف لکی و لری است. سبک بنای مقبره ساده و متشکل از گنبد خانه‌ای با یک ورودی است. ساختمان اصلی آن هشت ضلعی است که چهار ضلع آن هر یک به ابعاد ۵/۲ متر و اضلاع فرعی آن هر یک ۷۰/۱ سانتیمتر است. ارتفاع گنبد تا کف ۶ متر است. محل قبر در داخل سردآبه بوده که بر روی سردآبه و کف بقعه قبری به ابعاد ۵۲ در ۱۰۰ در ۱۷۷ سانتیمتر است. بر روی قبر ضریحی چوبی به ابعاد ۱۲۷ در ۱۲۸ در ۱۹۸ وجود داشته که از بین رفته است. اطاق کوچکی به ابعاد ۵/۲ در ۵ متر به بدنه غربی بنا در دوره معاصر اضافه شده بود که به آن «قلندر خانه» می‌گفتند. این بنا احتمالا مربوط به دوره خوارزمشاهی و به شماره ۱۹۲۲ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است.

بابا طاهر لُر(واژه گان لُری در شعر بابا طاهر عریان)

 

واژگان لکی ، بختیاری و خرم آبادی در اشعار بابا طاهر نشانه چیست؟ استاد محترم جناب آقای مینوی نیز در مورد تبار و نژاد بابا طاهر یاداشت هایی دارند، که ایشان یاداشت خو.د را زیر عنوان ))بابا طاهر لُر)) مرقوم داشته و به کلمه لُر ... همدانی را نیز افزوده است ... در حال حاضر چند شهر از همدان از جمله : نهاوند ، ملایر ، تویسرکان و قسمت هایی از اسد آباد، هنوز به گویش لُری تکلم می کنند و این خود ثابت می کند که در هویت لُری بابا طاهر نباید شک داشت. تشابه وا‍ژگانی اشعار بابا ...با گویش های مختلف لری نشانه چیست؟

بابا طاهر شاعر عارف و نامی قرن 5 هجری قمری، او یکی از بهترین ترانه سرایان ایرانی است که به گویش لری ، دو بیتی هایی سروده است ، که تا کنون کسی بهتر از آن نیاورده است! داستان ملاقات او با طغرل بیک سلجوقی آنقدر معروف است، که احتیاجی برای دوباره گویی نمی بینم ! فقط همین بدانید، که او در این ملاقات ابریقی شکسته که از آن وضو می ساخته به طغرل بیک هدیده کرد، که گویا شاه سلجوق همیشه آنرا همراه خود نگه می داشته است! بابا طاهر همدانی یا لرستانی یا عریان یا ... هرکه بوده انسانی پاک و آراسته و عارفی تمام و کمال بوده است ، اخبار زیادی راجع به او در کتب مختلف نقل شده که آنچنان پریشانند !قابل اعتماد نیست. چرا که گاهی او را معاصر دیالمه و ابن سینا و گاهی هنگام قتل عین القضات زنده دانسته اند، و حتی هم عصر خواجه نصیر الدین طوسی اش دانسته اند؛ با توجه به قول راوندی این اقوال مشوش و دور از ذهن می نماید ، ولی چون روایت طغرل بیک سلجوقی اعتبار بیشتری دارد، او را معاصر ، آل بویه دانسته باشند به خطا نرفته اند. از اشعار این شاعر نامی ... مجموعه کهن و موثقی، در دست نیست . و اشعار و شرح حالش در لباب الاباب نیامده است ، به همین جهت در باب صحت انتساب تمام اشعاری که به او منتسب می کنند، نمی توان به یقین رای داد ، به هر روی قدیمی ترین مجموعه خطی که مقداری از اشعار او را نشان می دهد در موزه قونیه به شماره 2546 از سال 848 هجری قمری که کاتب آن نسخه بابا طاهر را قدوه العارفین معرفی می کند . آنچه محققان ایرانشناس اروپایی در قرن اخیر گرد آوری کرده اند 80 دو بیتی شده ، ولی در نسخه فراهم آمده مرحوم وحید دستگردی بیش از 300 دوبیتی از او وجود دارد ، کسانی از اهل تحقیق مانند رضا قلی خان هدایت و رشید یاسمی پاره ای از اشعار بابا را در دیوان ملا محمد صوفی مازندرانی و شاطر بیک همدانی دیده اند ! بابا بغیر از شعر کلمات قصار و مشهور به نام "اشارات" به زبان عربی دارد و منسوب است که عین القضات آنرا شرح کرده است ، و شرح دیگری از شارحی مجهول بنام " الفتوحات الربانیه فی اشارات الهمدانیه " که نسخه آن در کتاب خانه ملی پاریس موجود است . و شرح سومی که آن را شخصی به نام " جانی بک العزیزی " در شعبان 890 هجری قمری نوشته است و اخیرن ملا سلطان گنابادی شرحی به نام ایضاح ، نیز بر کلمات قصار بابا نگاشته است . تعدد این شرح ها نشان دهنده این است که بابا طاهر اهمیت خود را 4 قرن بعد از حیات خویش ، یعنی در قرن 9 هجری قمری بدست آورده است . آنچه تا کنون تقریر نمودم ، همه آن چیزی بود، که در واحد ادبیات دانشکده معماری و هنر گذرانده ام ، این درس یکی از دورس عمومی در دانشگاه می باشد .در این ارتباط ازکلاس درس آقایان دکتر متولی و شادروان دکتر حسین پور کسب فیض نموده ام . جناب آقایان دکتر متولی و شادروان دکتر حسین پور از اساتید مهم دانشگاه کاشان هستند . که هر دو شان بر این عقیده بودند که ((بابا طاهر )) لُر بوده است . و گویش او چیزی غیر از لُری نبوده و نیست !

از آن جایی که یکی از کتاب هایی که به خوبی به معرفی بابا طاهر پرداخته کتاب ((گلزار ادب لرستان)) نوشته جناب آقای اسفندیارغضنفری امرایی نویسنده معروف لرستانی می باشد ، خوب است که در این مجال از دست نوشته های او هم چندی بیان کنم، تا حق مطلب ادا شود. او بابا را چنین معرفی می کند ...بابا طاهر عریان لرستانی... و می نویسد : یکی از چهره های بزرگ علم و ادب و عرفان ((بابا طاهر عریان لرستانی )) است . که متاسفانه تذکره نویسان در باره او چیزی زیادی ننوشته اند . او در این کتاب در باب لقب عریان می نویسد ، بنا بر اقوال مختلف ، از آن جهت او را عریان دانسته اند ، که به فریب یکی از شاگردان در پاسخ به سوالش که چگونه این همه درس می خوانی و به خوبی حاضر می نمایی؟ طلبه می گوید ، من هر روز سحر گاهان یخ های این استخر را می شکنم و در آن غوطه ور می شوم ! بابا نیز بامداد همان روز لخت و عور در حوض مدرسه افتاده و چون به در آمد وضع خود را دگرگون می بیند و می گوید : امسیت کُردیا واصبحت عربیاً .... و از همان روز عریانش می دانند، هرچند جناب آقای غضنفری این را تلویحن نمی پذیرد. به نظر آقایان دکتر متولی و حسین پور این جمله در مورد برخی از عرفای دیگر نیز گفته شده است! که عین نظر ایشان را جناب آقای "منوچهر آدمیت" در مقدمه دیوان بابا طاهر عریان همدانی که توسط انتشارات اقبال چاپ شده در صفحه (یج) چنین می نویسد : « قصه ها و حکایات چندی در باره بابا طاهر گفته اند که بعضی محال یا بوالعجایب می نماید و همانها را به مشایخ دیگر نیز نسبت داده اند ، که از همه مشهور تر پیرامون کلام ... امسیت کُردیا واصبحت عربیاً.... که مبنای قصه کرامت گونه ای برای بابا طاهر گردیده است ،که به جهاتی مستند نیست ، یکی آنکه بابا لُر بوده و کُرد نبوده ، مگر آنکه لفظ" کُرد " را در معنای مجازی آن بگیریم، دیگر آنکه ماجرای ظهور خرق عادت را از قدما هیچکدام از مناقب نویسان و صاحب تذکره روایت نکرده و این قصه افواهی است و نیز در کتب و آثار ، این کلام عربی را به دیگر عرفا نسبت داده اند نه به بابا طاهر ! » و در ادامه مقدمه خویش به مولانا اشاره می کند و از زبان او در کتاب مثنوی این نوشته را به حسام الدین چلبی معروف به ابن اخی تُرک ارموی منسوب است به شیخ بزرگی که این جمله گفته اوست! و نیز در دفتر دوم مثنوی این جمله را در مورد قصه رومیان و چینیان و دعوی برتری جویی آنان آورده است ، و در سطر 10همان مقدمه در صفحه ((ید)) می نویسد: اما جامی در نفحات الانس در معرفی ابو عبدالله مشتهر به بابونی می گوید : هم او بوده که این جمله عربی را گفته است ...چون جناب آقای مشتهر خود از کُردان بوده و داستان او متفاوت با آن چیزی است که در باره بابا گفته اند فرق دارد ! به هر حال جناب آقای غضنفری در کتاب گلزار ادب لرستان به جریان عین القضات و جریان عجیب او هم اشاره می کند ، بجز آن ، او در صفحه 373 می نویسد : برخی تاریخ زندگانی او را مربوط به سده چهارم و برخی متعلق به سده ششم و عده ای اشاره به سده هشتم می کنند ، و با این تفاصیل می بینیم این تفاوت سر به چهار قرن می زند که مایه تأسف است. و در سطر دیگر می نویسد ؛ مینورسکی به نقل از کتاب "سرانجام" می گوید: پادشاه عالم (بابا خشین) سومین مظهر خدا از نظر اهل حق ، روزی در همدان به دیدن بابا طاهر آمده و ظاهرن مراد همان ملاقات بابا با طغرل بیک سلجوقی می باشد! آیا بین طغرل بیک با آن حشمت و جلال و سپاهیان کثیر با یک درویش اهل حق با خرقه ای چه وجه تشابهی از نظر ظاهری وجود دارد که برخی ها را به اشتباه انداخته است.!!

استاد غضنفری به نقل از « میرزا مهدی خان کوکب در مجله آسیائی بنگاله» در سال 1904 میلادی یکی از دو بیتی های مرموز ! بابا طاهر را به حساب جمل ، حّل و تاریخ تولد او را استخراج نموده است .

من آن بحرم که در ظرف آمدستم من آن نقطه که در حرف آمدستم

به هـــــر الفــی الف قدی برآیو الف قــدم که در الف آمـــدستم

و چنین می نویسد:

الف قد و طاهر و دریا به حساب ابجد هر یک 215 می شود ، حال اگر مقدار الف قد را که 215 است را با مقدار الف که 111 می شود جمع کنیم عدد 326 حاصل می شود که درست برابر است با حاصل جمع مقادیر حروف کلمه هزار است اگر به این قسم نوشته شود (( ه – ز- الف – ر)) معنی دوبیتی چنین می شود که : بعد از هر هزار سال بزرگی ظاهر می شود ، من آن الف قد یعنی طاهری هستم که در اَلف به جهان آمده ام یعنی در سنه ((الف – قدالف)) که در سال 326 هجری قمری می شود . که البته بهترین تاریخ هم همین است.

جناب آقای غضنفری در همین کتاب در مورد قومیت او او نظرات افراد مختلف را آورده است ، و به تشریح آنان پرداخته است ، ازجمله نظرات آقای دکتر مهدی درخشان در مورد بابا طاهر این گونه است : ))بابا طاهر همدانی ساکن همدان بوده ، است و نامیده شدن محله ای در" خرم آباد " به نام بابا طاهر یا قرینه دیگری نظیر آن نمی تواند دلیل بر صحت این انتساب باشد )) . تا اینجا حرفی نیست اما آقای دکتر ضمن یاداشت اینگونه افاده کلام می فرمایند که به کتاب "سرانجام " دست رسی نداشته اند تا کاملن از مندرجات آن اطلاع حاصل کند ، ولی آنچه عموم تذکره نویسان اتفاق دارند این است . آقای دکتر به دنبال این اظهارات می نویسد: بابا طاهر در یکی از دو بیتی های خود نیز که به لهجه اصیل لری باقی مانده خود راهمدانی معرفی می کند .

استاد محترم جناب آقای مینوی نیز در مورد تبار و نژاد بابا طاهر یاداشت هایی دارند، که ایشان یاداشت خو.د را زیر عنوان ((بابا طاهر لُر)) مرقوم داشته و به کلمه لُر ... همدانی را نیز افزوده است ، و آورده در هر دوره های به اقتضای آن دوره در آثار قدما دست برده و برای آسان نمودن آن در آنها تغییراتی داده اند و ما اکنون نمی دانیم اصل آن گویش در حال حاضر کدام است . پس از نظر استاد مینویی لر یا همدانی بودن او در هاله ای از ابهام رها می گردد . به نظر آقای غضنفری با توجه به آثار باقی مانده از تاریخ نگاران و تذکره نویسان و ارباب تحقیق تا کنون همدانی یا لرستانی بودن او به طور حتم معلوم نگردیده است . او اشاره می کند حتی در کتاب های معتبر هم چیزی به طور قطع در این رابطه اثبات نشده است . او در ادامه می نویسد بابا طاهر متعلق به جامعه بشریت است . می گویند چون بابا در همدان سکونت داشته است باید همدانی بدانیم ، اولاً همدان در آن زمان تابع حوزه حکمرانی ((علی شَکَر)) بوده و این حوزه شامل ، همدان ، ثلاث ، کرمانشاهان ، و نیمی از کردستان و لرستان بوده است . و این مکان همان است که هم اکنون الیشتر می گویند ، این محل در در هشت فرسخی شمال شرقی خرم آ باد و مغرب نهاوند و شمال غربی بروجرد قرار دارد . از الیشتر راهی به سوی همدان و ثلاث وجود داشته است ، که در آن موقع منحصر به فرد بوده است و از گردنه ((گرازانه)) کوه عظیم گرون را طی می کرده و اکنون همین راه را به لُری ((ورازونه)) می گویند!. ثانیا شهر همدان نسبت به خرم آباد از این نظر که مرکز حکومت بوده مورد علاقه ارباب فضل و کمال بوده است و محل تجمع اُدبا ، شعرا و صاحبان قریحه....

یک سوال: آیا فردوسی طوسی ، فرخی سیستانی ، در دربار سلطان محمد ، شیخ محمد عاملی در اصفهان ، ابن سینای بلخی در همدان و قاآنی شیرازی در تهران نمی زیسته اند؟ می گویند او من باب تفنن شعر لُری می گفته! و به خاطر مریدانش بوده است . ما هم می گوییم کاملن صحیح است . و به طور یقین بابا اشعار را برای مریدان سروده است ، و لکن اطمینان کامل داریم که مریدان وی همه خرم آبادی و لرستانی نبوده اند، که در اقصی نقاط کشور مرید داشته ....

بنده نیز به همه آنچه در بالا آمد اضافه می کنم،که بخش های زیادی از همدان کنونی؛ قسمتی از قلمرو لرستان بزرگ بوده است ، که در روزگاری به مدت 9 قرن به همین نامش خوانده اند و در حال حاضر چند شهر از همدان از جمله : نهاوند ، ملایر ، تویسرکان و قسمت هایی از اسد آباد، هنوز به گویش لُری تکلم می کنند و این خود ثابت می کند که در هویت لُری بابا طاهر نباید شک داشت .

برخی با نوشتن مقالات و پرداختن به گویش منحصر به فرد خودشان او را مثلن لر یا لک معرفی می کنند ، که به نظر من این گونه قضاوت کردن اشتباه است ، بنده با رجوع به اشعار بابا با توجه به گویش لُری ، گشته ام و لغاتی را در اشعار بابا دیده ام، که قابل تأمل هستند، شاید این مرقوم خالی از اشکال نباشد ، اما حقیقت این است، که به صورت موجز یکی یکی به این گویش ها پرداخته ام ، به هر حال اکثر نویسندگان او را بابا طاهر عریان معرفی کرده اند و لهجه او را لُری می دانند . برا ی آن که معلوم شود او به چه زبانی تکلم کرده است .

نتیجه این که به نظر من لرها از نظر تقسیم بندی در حال حاضر به سه شاخه اصلی تقسیم می شوند:

1- لکی : شامل ، لکی ، کلهری ، گورانی ، تاتی ، زازایی ، فیلی.

2- خرم آبادی : شامل، ، خرم آباد فیلی ، بروجردی ، ملایری ، دهلرانی ، نهاوندی ، اندیمشکی و..غیره

3- بختیاری : هفت لنگ ، چهار لنگ ، شیرازی ، لیراوی ، گویش های مختلف خراسان بزرگ از جمله کاشمری ، مشهدی .. وغیره

واژگان لکی در اشعار بابا طاهر ؟ باید پذیرفت که برخی از لغات و اصطلاحات موجود در ابیات او به این گویش بوده و این نکته انکار ناپذیر است ، برخی از این لغات که خاص گویش لکی است بدین ترتیب هستند : 1- بوره = بیا 2- بشم (بچم) = بشوم بروم ( البته در فارسی هم معمول است) 3- دیرم = دارم 4- ذونم و نذونم = می دونم و نمی دانم 5- روژ = روز 6-ریژه = ریزد 7-مکه = نکن 8- میکره = می کند 9- ویشه = بیشه 10- واژم = گویم 11-واتم = گفتم 12- کت = که ترا 13- ورینه = قطع می کند

14- وانو واجم (وانواشم) = باز نگویم 15-وریژم = بریزم 16- وینند = بینند

واژگان بختیاری در اشعار بابا ؟ باید پذیرفت که برخی لغات به گویش لری بختیاری نیز در اشعار بابا وجود دارد، که بدین ترتیب هستند : 1- زنده وا بی = زنده شد مختص گویش بختیاری 2- مو = من این واژه نیز مختص لران بختیاری است . 3- آمیته = آمیخته 4-آویته = آویخته 5-اندوته = اندوخته 6- ته = تو 7-چره = چرد 8- تو = تب 9- خونن = خواندن 10- خین = خون 11- دیل = دل 12- دلون = دلها 13- سوته = سوخته 14 زلفون = زلفها 15 – سوجم = سوزم

16- دیم = دیدم 17- شو = شب 18-مارون و مورون = مارها و مورچه ها 19-نسوجه = نسوزد 20- وینند = بینند 21- و سی شند = برای او هستند 22- وابیدم = شدم یا بودم

واژگان خرم آبادی در اشعار بابا ؟ از این گویش نیز برخی لغات در اشعار بابا طاهر وجود دارد که عبارتند از : 1-اشمرت = شمرد 2- شتاو = شتاب 3- خوم = خودم 4-بلایه = بلاییست 5- تاو = توان ، جرات 6-درمون = درمان 7- ریته = ریخته ، ریخته شده 8-رسه = رسد 9-خون ( خؤن) = خان 10 – تلواسه = میل مفرط ... اما این لغت در لکی به معنای ولوله و بی هدف دنبال چیزی دویدن هم آمده .... ولی در خرم ابادای به هر دو معنا آمده است . 11-کشیمون = ما را می کشی 12-نبو = نباشد 13- نشمرته = نشمارده 14- نشینن = نشینند 15- نمیبو (نموه) = نمی شود ، نمی باشد 16- واته = با تو 17 واکه = با که 18 – و سی شند = برای او هستند به معنای بسی هم بکار رفته اما این درست تر است .

لغات مشترک لکی و خرم آبادی و بختیاری در شعر بابا .... = 1- شو = شب 2-گور = گبر 3- گیژ = گیج 4- بی = بود 6- خین = خون 7- دس = دست 8- بوین = ببین 9- بنوشه = بنفشه 10- تو = تب 11- خوناو (خیناو ) = خوناب 12- دیم = دیدم 13-چره= چرد 14- هنی = هنوز 15- نومه = نامه 16- دار = درخت

همان گونه که از ریشه یابی لغات بالا معلوم می شود ... برخی اصطلاحات بین گویش های لکی ، خرم ابادی و بختیاری، مشترک هستند، و هم اینان گویش تمام گویش وران قوم لُر هستند ولا غیر ... برخی خاص خودشان مثلن در گویش بختیاری به" من " می گویند ...مو... که این در گویش لکی و خُرم آبادی مشابه ندارد ، یا در گویش لکی واژه دیرم یا ورینه به معنای دارم و بریدند ، مختص همین گویش و در دیگر گویش ها مشابه ندارد ... از قراین بر می آید هر کدام از این گروهها می توانند ادعا کنند ، که بابا متعلق به آنان است ... اما راه بهتری هم وجود دارد از آنجایی بسیاری از محققین و جغرافیای تاریخی لرستان ثابت می کند که ....لک و خرم ابادی و بختیاری همه لر هستند ، و هم اینان روزگاری در قلمرو لر بزرگ و کوچک تقسیم شده اند ، همان بهتر که بگوییم بابا طاهر لرهمدانی .

چند دوبیتی از بابا طاهر:

دلی دیرم زه عشقت گیژ و ویژه مُژه بر هم نهم سیلابه ریژه

دلی عاشق مثال چوب تر بی سری سوژه سری خوناوه ریژه

**

نسیمی کز بُن آن کاکُل آیو مرا خوشتر ز بوی سُمبل آیو

چو شو گیرُم خیال ته در آغوش سحر از بسترم بوی گل آیو

***

مگر شیر و پلنگی ایدل ایدل به مو دایم به جنگی ایدل ایدل

اگر دستوم فتی خونت وریژُم به وینم تا چه رنگی ایدل ایدل

***

اگر دل دلبره دلبر کدومه اگر دلبر دله دل را چه نومه

دل و دلبر به هم آمیته دیرُم نذونم دل که و دلبر کدومه

***

دلی دیرم که بهبودش نمی بو نصیحت میکرم سودش نمی بو

ببادش می دهم نش می بره باد به آتش می نهُم نمی بو

***

مکن کاری که بر پا سنگت آیو جهان با این فراخی تنگت آیو

چو فردا نومه خونان نومه خونن ته چون نومه بخونی ننگت آیو

منابع و مأخذ:

1- آدمیت ، منوچهر، مقدمه دیوان بابا طاهر عریان همدانی ، صفحه (یج) ، انتشارات اقبال ، چاپ ششم 1379

2- جزوه درسی جناب آقای دکتر متولی ، استاد واحد ادبیات دانشگاه کاشان

3- جزوه درسی شادروان جناب آقای دکتر حسین پور ، استاد واحد دانشگاه کاشان

4- غضنفری ، اسفندیار ، گلزار ادب لرستان ، صفحه 371 تا 378، انتشارات مفاهیم ، چاپ اول 1378

برگرفته از مقاله حیدر میرانی:نشریه فرهنگی مردم لر

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۴ ، ۰۸:۴۲
مصطفی ستاری

محمد مهدی فولادوند

نویسنده، مترجم، قرآن‌پژوه و ادیب ایرانی، نوه آیت‌الله العظمی حاجی‌آقا محسن اراکی و فرزند مرحوم حسین بختیاری، اول دی سال 1299 هجری شمسی در اراک متولد شد.

وی در سن 12 سالگی به تهران آمد و در سال 1318 از مدرسه دارالفنون تهران دیپلم ادبی گرفت و برای ادامه تحصیل به دانشکده حقوق دانشگاه تهران رفت.

فولادوند در شهریور 1329 عازم فرانسه شد و درمدت 14سال در پاریس در دانشگاه سوربن در رشته ادبیات، هنر، فلسفه و زبان شناسی عرب تحصیل کرد و رساله دکتری خود را که درباره عمر خیام بود در خارج از دانشگاه چاپ کرد.

وی در سال 1344 شمسی به عنوان عضو دائمی انجمن نویسندگان فرانسه‌زبان و عضو وابسته انجمن شعرای فرانسه برگزیده شد. در آبان سال 1344 شمسی به تهران بازگشت و در اکثر دانشگاه‌ها و موسسات آموزش عالی کشور از جمله هنرکده هنرهای دراماتیک و هنرهای زیبای تهران و مدرسه عالی ادبیات و زبان‌های خارجه علوم تربیتی به تدریس دروس مختلف فسلفه، زیبا‌شناسی‌، ادبیات‌فرانسه، تاریخ مذاهب، فرهنگ و تمدن پرداخت.

در سال 1324قدیمی‌ترین انجمن فسلفی توسط وی در تهران تشکیل شد. وی یکی از اعضای برجسته انجمن فلسفی ایران و علوم انسانی (وابسته به یونسکو) بود.

فولادوند ضمن آشنایی عمیق و تسلط وافر بر زبان‌های فرانسه و عربی و آشنایی با زبان انگلیسی و مقدمات چند زبان دیگر اروپایی، دارای مجموعه آثاری بیش از 40 مجلد کتاب است.

ترجمه قرآن کریم وی به زبان فارسی جزء ممتازترین ترجمه‌های 50 سال اخیر معرفی شده و جایزه و پنج لوح تقدیر بدست آورد. آثار فرانسه وی مورد تقدیر ژنرال دوگل، شوایستر، فرانسوا موریاک، هانری، دمتنرلان، ژان ککتو و آکادمی‌های فرانسه، سوئیس و کانادا واقع شده است.

وی در زبان فارسی به مهدا تخلص دارد و دیوان اشعار فارسی او به حدود بیست هزار بیت و به زبان فرانسه هفتصد صفحه می‌رسد. فولادوند در کتابی که چندین دهه قبل درباره خیام نوشته بود مقبره این شاعر را به کلاهک‌های چاه‌های نفت تشبیه کرد و معتقد بود مزار بسیاری از شاعران و نویسندگان در ایران به لحاظ زیبایی‌شناسی جذاب نیستند.

محمدمهدی فولادوند در چند سال آخر زندگی، بر اثر سکته‌ مغزی قدرت تکلم و نیروی حافظه خود را از دست داده بود. وی 15 مرداد 1387 به علت کهولت سن درگذشت.

برخی از آثار محمدمهدی فولادوند:

  • ترجمه رباعیات عمرخیام،1960 (به فرانسه(
  • منتخب اشعار و نوشته‌های فرانسه، 1963 (به فرانسه(
  • در جست و جوی زیبایی (به فرانسه(
  • سنفونی‌ها (به فرانسه(
  • زن در اندیشه خدا
  • نخستین درس زیبایی‌شناسی
  • چگونه قرآن را به فارسی ترجمه کنیم
  • رهایی از گمراهی
  • ترجمه کتاب الحدود ابن‌سینا
  • انسان مسوول و تاریخ‌ساز، ترجمه از عربی
  • آفرینش هنری در قرآن
  • از ژرفای قرآن
  • قرآن و نسل امروز
  • نقدی بر مارکس
  • خدا را دیدم، ترجمه از عربی
  • سفری از شک تا ایمان، ترجمه از عربی
  • ترجمه برخی از ادعیه و دعای کمیل به فرانسه و فارسی
  • فرهنگ فرانسه به فارسی
  • ترجمه قرآن به فارسی (ترجمه دقیق(
  • صلح و شمشیر ،حمایت از صلح و همزیستی مسالمت آمیز (به فرانسه(
  • ترجمه دقیق مادام بوواری
  • حافظ دلها
  • اپرای آفرینش، به پنج زبان
  • ترجمه دعای کمیل (به فرانسه(
  • در حریم نور، 2جلد
  • پیشوای چهره برخاک سایندگان (ترجمه صحیفه سجادیه(
  • خیام شناسی
  • ترجمه جدید نهج البلاغه
  • حافظ در آستان وحی
  • ترجمه تئاتر در ایران(به فرانسه(

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۴ ، ۰۸:۳۷
مصطفی ستاری