استاد حاج دوخا متخلص به رعنا ( بزرگان لر )
استاد حاج دوخا محمد متخلص به « رعنا »ی بروجردی ، فرزند شریف ، شاعر ، ادیب و دانشمند خوش قریحه به سال 1245 شمسی در شهر زیبای بروجرد دیده به جهان گشود. ایشان پدرِ مادر ( پدربزرگ مادری ) زنده یاد « استاد مهرداد اوستا » شاعر ، ادیب و نویسندة نامدار معاصر بود. این شاعر فرهیخته از ذوقی سرشار ، همتی عالی و سخاوتی کم نظیر برخوردار بود.
رعنا از طریق کشاورزی بر روی زمین های خود گذران می کرده و از تموّل نسبتاً خوبی برخوردار بوده چرا که ، در آن روزگار حج اسلامی گزارده است و افزون بر آن لقب « دوخا » به زمین داران بزرگ اطلاق می گردد. این شاعر توانا دارای شخصیتی مبارز بوده و در مبارزات انقلاب مشروطه رهبر مشروطه خواهان بروجرد و از توجه خاص رهبران طراز اول این انقلاب برخوردار بوده است. رعنا در سال 1285 شمسی و هنگامی که تنها 40 سال از عمر پربارش سپری شده بود ، شبی موقع بازگشت از یک میهمانی در کوی بغچالة این شهر ، هنگام کوبیدن کوبة در حیاط خود توسط مزدوری به نام « علی آقا » که بعدها به دار مجازات آویخته شد ، هدف گلوله قرار گرفت و سرانجام ، قربانی افکار آزادیخواهانه و مبارزات میهنی خویش شد. این شاعر فرزانه پس از آنکه مورد اصابت گلوله قرار گرفت ، قریب به 15 ساعت زنده بود ، اما با توجه به فقدان امکانات پزشکی آن دوران ، طبابت بــــه اصطلاح « حکیم » آن دیار راه به جایی نبرد و بر اثر خونریزی بسیار ، مظلومانه جان به جان آفرین تسلیم کرد و پیکرش در گورستان « کوی صوفیان » همین شهر که امروز اثر و نشانی از آن بر جای نیست ، به خاک سپرده شد.
از نکات جالب در مورد این شخصیت برجستة ادبی - سیاسی ، این است که پس از ترورش و به هنگامی که در واپسین لحظات حیاتش با
مرگ دست و پنجه نرم می کرده ، غزلی سروده که مضمون کلی آن قدردانی از قاتل خود است که ایشان را از ناملایمات دنیا نجات داده است. و یکی از مصراعهای آن غزل که آن را برای عیادت کنندگان خود قرائت می کرده این بوده است : « آن ضارب کژ اندیش تیری زد و بجا زد » بوده است. آری ، هموارة روزگار اندیشمندان آزاده طعمة تیغ نادانان زمانه قرار گرفته اند.
رعنا در سرودن غزل از چنان قدرتی برخوردار بوده که برخی از صاحبنظران معتقدند که اگر عمر بیشتری داشت و یا دست کم همة اشعاری را که سروده بود به یغما نمی رفت ، می توانست نام خود را در ردیف بزرگترین غزلسرایان ایران قرار دهد. با هم به بخشهایی از چند غزلش که مؤید این نظریه است ، نگاه می کنیم :
بر روی خویش طرة پر چین نقاب کرد
پنهان به زیر ابر سیه آفتاب کرد
مژگان ز بهر سینة عشاق نیزه کرد
گیسو برای بستن دلها طناب کرد
* * * *
زاهد طواف کعبه و عارف سجود جام
« رعنا » جفای لاله رخان انتخاب کرد
* * * *
از آن زمان که به دام غمت دل افتاده ست
میانة من و دل کار مشکل افتاده ست
* * * *
وصال دوست به هستی نمی شود ممکن
خودی میان من و دوست حائل افتاده ست
از آب دیدة « رعنا » بود که در ره عشق
هزار عاشق بیچاره در گِل افتاده ست
* * * *
شیرین لبان چو زلف پریشان به رو کنند
دلهای خسته بستة خود مو به مو کنند
از تیر غمزه سینة عاشق کنند ریش
تیر دگر به زخم زنند و رفو کنند
* * * *
« رعنا » جفای سیمبران را تو دیده ای
آنان که منکرند بگو رو به رو کنند
* * * *
بر دل ز بس که عشق تو آتش دمیده بود
خونابة کباب ز چشمم چکیده بود
* * * *
زلفت به پشت گوش پریشان بود ، ز بس
آن جا حدیث حال پریشان شنیده بود
« رعنا » اگر خمیده به عهد شباب شد
از بس به دوش ، بار محبت کشیده بود
* * * *
این هم دو غزل ناقص و ناتمام که اولی از شهرتی بسیار در
بین ادب دوستان برخوردارست :
گرید به حال زار من آن کس که عاقل است
خندد کسی که از ستم عشق غافل است
ای دل به چین زلف ز راه ز نخ مرو
زیرا شب است و در ره تو چاه بابل است
« رعنا » ز همنشینی زاهد کناره کن
جز راه عشق هر چه روی راه باطل است
* * * *
بزن تیر جفا ای تند خو مرغ دل ما را
که آسان می توان زد تیر ، مرغ رشته برپا را
به جنت گر قیامت وار خیزد قامتت از جا
ز شرم قامتت در دوزخ اندازند طوبا را
* * * *
در دیوان عارف قزوینی چنین آمده است : « هنگام توقف عـــارف ، در ده گل
زرد سربند اراک و به قول این شاعر « سویس کوچک » حسین نجارزادة
کاوسی که از دوستان صمیمی عارف بوده و به دعوت ایشان ، عارف در
مرداد ماه 1305 به گل زرد رفته بود یک غزل از دوخا محمد متخلص به «
رعنا » که برزگر و یکی از آزادیخواهان بوده ، در حضور عارف خوانده می
شود و چون غزل پرمعنای رعنا که در عالم شاعری مقامی بس ارجمند
داشته عارف را تحت تأثیر قرار می دهد ، ایشان آن غزل را استقبال
می کند.
اینک غزل رعنا :
دوش از زلف سیه یار گره وا می کرد
رنگ انگشت خود از خون دل ما می کرد
چون به رخ آن بت طناز فکندی گیسو
روز عشاق ، سیه چون شب یلدا می کرد
به غلط گر ز سرکشتة خود بگذشتی
گرد نعلین وی اعجاز مسیحا می کرد
کوهکن را مژه چون بود ، دگر تیشه چه سود
عاشقان را همه این مرحله رسوا می کرد
داشت مجنون به کف ار رشتة زلف لیلی
حلقه در گوش همه آهوی صحرا می کرد
عجز مجنون به دل از نشتر فصاد نبود
بی قراری همه از رنجش لیلا می کرد
عاشق خسته گر از پا بکشیدی خاری
جای تبخاله معین به کف پا می کرد
بلبل شیفته آن بود که هنگام سحر
بر سر دامن گل ناله چو « رعنا » می کرد
این همه غزل عارف :
ابرویش تا رقم قتل من امضا می کرد
مژه این حکم برون نامده اجرا می کرد
قدش از هر قدمی فتنه به پا می انگیخت
لبش از هر سخنی مفسده برپا می کرد
همه در واهمه این مردم از آن مردم چشم
این همه همهمه یک بی سر و بی پا می کرد
از در دیدة هر کس که گذر کرد ، هنوز
دور از دیده نگردیده به دل جا می کرد
هر دلی را که شدی خیل خیالش داخل
محو چون داخلة مملکت ما می کرد
من به هر شاخ ازین ملک ، ز بیداد محیط
آشیان بستم ، از آن جا پر من وا می کرد
تلخکامی من از زندگی این بس که دلم
شهد آسودگی از مرگ تمنا می کرد.
پیش از آنی که زند سبزه سر از خاکش ، کاش
دل « عارف » هوس سبزه و صحرا می کرد
رعنا اگر چه اصولاً شاعری غزلسرا بوده و از حافظ – که بر دیوانش تعلیقاتی
داشته که ظاهراً موجود است – بیش از هر شاعر دیگری تأثیر پذیرفته ، اما
در سرودن دیگر انواع شعر نیز چیره دست بوده است. به ترجیح بند زیبایی از
این شاعر بزرگ که روانی و جذابیتش فضا و حال و هوای مثنوی لیلی و
مجنون نظامی گنجوی را تداعی می کند و در این جا تنها به دو بند ابتدا و
انتهایش بسنده می شود ، توجه کنید :
ای مـــایة عیش و شادمانی سردفتر دلبران جــــانی
عمری به غم تو صرف کردم یک دم نزدم بـه کامرانی
جان دادم و مهر تو خریــدم مفروش مــرا به رایگانی
دشنــام از آن لبان چون قند مانا کــه بود شکرفشانی
چون راه نفس غم تو بسته اینک به زبان بی زبانی ،
یا چارة درد خویش سازم
یا این که بسوزم و بسازم
...
آمد لب خوب او بــه گفتار گفتار نمی شود چو کردار
چندان کـــه جواب تلخ گوید شیرین بود از لب شکر بــار
گر خواجه مرا بـــر او فروشد شادم کــــه نباشدم خریدار
دیـــدیم چــــو لذت اسیری ماراست ز سـیر گلستان عار
یک بـــار دگر ببوسمش پای گر دست نگیردم چو هر بار ،
« رعنا » ندهد وصال او دست شـــد کار تباه و چاره ناچار
یا چارة درد خویش سازم
یا این که بسوزم و بسازم
همان گونه که ملاحظه می شود ، مضامین و تعابیر دلنشین و بکر ، به اشعار « رعنا » چنان لطافت و ویژگیی بخشیده که دست کم در بین غزلسرایان سدة اخیر کم نظیر است. او در اشعار خود از معروفترین بحور عروضی سود جسته است. دریغا که از این شاعر عارف متأسفانه اشعار چندانی در دست نیست. آنچه مسلم است از روی استحکام و روانی اشعار باقی ماند از « رعنا » می توان به این نتیجه رسید و یا دست کم این احتمال قوی را داد که این شاعر توانا دارای اشعاری فراوان در حد یک دیوان بوده است.