استاد عبدالله فاطمی که در شعر الفت تخلص می کرده است
در سال ۱۳۰۶ هجری شمسی در شهر زیبای بروجرد دیده بجهان
گشود . ایشان در زادگاهش بروجرد رشد و نما یافت و تحصیلات
ابتدایی و متوسطه را در همین شهر به پایان رسانید . سپس
راهی تهران شد تا در آنجا ادامهء تحصیل کند ولی به عللی
نتوانست ادامهء تحصیل کند و در وزارت پست و تلگراف شروع
بکار نمود . وی چون علاقه زیادی به سرودن شعر داشت در
دوران جوانی شعر و شاعری را آغاز کرد و در غزلسرایی
استادی ماهر شد و زیبایی غزل هایش از لطف و گیرایی
خاصی برخوردار می باشد . وی را می توان از غزلسرایان خوب
و توانای ایران بحساب آورد . از ایشان چندین اثر زیبا و جاودانه
بجا مانده است . استاد الفت بروجردی در سال ۱۳۷۰ چشم از
جهان هستی فرو بست.
تصنیف در آرزوی تو با صدای زیبای استاد بنان و آهنگ دلپذیری
از زرین پنجه و شعر زیبایی از عبدالله الفت بروجردی که هر
انسانی را به آرزوهایش می برد . استاد الفت بروجردی از
اواخر دهه ۳۰ در کنار بزرگانی همچون استاد رهی معیری ،
استاد نواب صفا ، استاد معینی کرمانشاهی و استاد تورج
نگهبان به سرودن شعر و ترانه پرداخت و با آهنگ سازان
بنامی چون استادان علی تجویدی ، همایون خرم ، مجید
وفادار و عباس شاپوری آثار بزرگ و ماندگاری را خلق کردند .
دیوان غزلیات او با عنوان افق الفت منتشر شده است .
همچنین از دیگر آثار او میتوان به درّ مکنون: مثنوی در شرح
حال زندگی عرفای بزرگ ایران، خورشید و ماه و پریشان و
پدرام را اشاره کرد که هنوز منتشر نشده است.
ترانههای بنان (افسون سخن)
ترانهسرا: ایرج تیمورتاش، سعدی، عبدالله الفت
* * *
از اوست :
جز اهل دلی چند چو (پژمان) و (امیری)
گهر شعر خریدار ندارد (الفت)
* * * * * * *
گریان چو شمع در شب هجران نشسته ام
چون آسمان ، ستاره به دامان نشسته ام
چون زلف بی قرار تو از بازی نسیم
هر شب میان جمع پریشان نشسته ام
تا از نگاه گرم تو روشن شود دلم
عمریست همچو آینه ، حیران نشسته ام
تا چون حباب ، بی تو شود خانه ام خراب
در موج خیز سینه ی طوفان نشسته ام
فارغ ز باغبانم و آسوده از بهار
چون لاله یی به کنج بیابان نشسته ام
از شوق پای بوس تو عمریست بی قرار
مانند اشک در بن مژگان نشسته ام
* * * * * * *
اشک چشمم اثری در دل جانانه نکرد
آخر این سیل رهی باز در آن خانه نکرد
آنچنان کرد بجان آتش سودای غمت
کاتش شمع ببال و پر پروانه نکرد
منم آن شمع که در آتش غم سوخت ولی
شکوه از سوز دل خویش به بیگانه نکرد
الفت از نالهء ما سنگ بفریاد آمد
بخت بد بین اثری در دل جانانه نکرد
* * * * * * *
ما را جدایی افکند در راه بینوایی
فریاد از جدایی ، فریاد از جدایی
شد آنچه حاصل ما ، از روزگار این بود
یک روز کامرانی ، یک عمر بینوایی
* * * * * * *
بی تو گر دستم به دامان گریبان می رسید
همچو گل چاک گریبان تا به دامان می رسید
زندگی ز آغاز چون جز نامرادی ها نبود
کاش ز آغاز،عمر ما به پایان می رسید
در پریشانی دلم را خاطری مجموع بود
گر شبی دستم بر آن زلف پریشان می رسید
من که نتوانم گشودن لب ز غیرت پیش غیر
کاش فریاد دلم بر گوش جانان می رسید
راز دل پنهان نمی ماند از تو در روز وداع
گر نگاه سرد و خاموشم به مژگان می رسید
استادالفت بروجردی بر روی سنگ قبر پدرش در قبرستان
جهان آباد بروجرد چند بیت شعر گفته است :
رفتی تو و یک سلسله دل با تو روانست
رفتی تو و چشمم ز غمت اشگ فشانست
ای فاطمی ایمرد خردمند ز جا خیز
زیرا که مرا دیده براهت نگرانست
تعدادی از ترانه های ایشان در زیر آمده است
شاعر |
آهنگساز |
خواننده |
نام ترانه |
عبدالله الفت |
ناصر زر آبادی |
الهه |
دونه دونه-ریزه ریزه |
عبدالله الفت |
حسین صمدی |
فیروزه |
حاشا |
عبدالله الفت |
سلیمان اکبری |
گیتی |
ریزه ریزه |
عبدالله الفت |
سلیمان اکبری |
گوگوش |
فلفل نبین چه ریزه |
عبدالله الفت |
حبیب الله بدیعی |
شمس |
شمع وفا |
عبدالله الفت |
جواد بدیع زاده |
پوران |
جهان نو |
عبدالله الفت |
حبیب الله بدیعی |
پوران |
هستی |
عبدالله الفت |
ناروند |
پوران |
صدای در |
عبدالله الفت |
عباس شاپوری |
پوران |
زهرا |
عبدالله الفت |
حبیب الله بدیعی |
پوران |
همه برای تو |
عبدالله الفت |
کریم فکور |
ویگن- پوران |
نامه رسان |
عبدالله الفت |
ناروند |
پوران |
صفای ده |
عبدالله الفت |
عباس شاپوری |
پوران |
شبهای انتظار |
عبدالله الفت |
پرویز یاحق |
دارد دل من صــــد غم
و غمخــــوار نـــــدارد
این کـــودک بیمار پــــر ستـــــــار
نــــــــدارد
در شهـــر شما جـــز دل آواره مـــــــا
نیــست
آنکس کـــــه غمـــی دارد و غمخــــوار
نـدارد
آن به کـــه ز کنــج قفــس آزاد
نگــــــــــــردد
مــــر غــی کــه سر صحبت گلـــــزار
نــــدارد
مــا ئیم و تنـــی سوده کــــه آسودگیش
نیـست
مـــا ئیم و دلی خسته کــــه دلـــــدار
نـــــدارد
نا لیـــد ن مـــرغان چمن خـــــــوش
بــود اما
ذوق سخن مـــــر غ گــــــرفتـــــار
نــــــــدارد
غم آمـــد و ننشسته ز دل رفت چـــــو
دانست
کاین خـــــانه ویران در و دیــــــــوار
نـــدارد
ای پیـــرهن آهسته بـــزن بوسه بر اعضاش
کــــان خـــرمن گــل طــا قت آزار
نـــــــدارد
جائــی که خـــزف را نشناسنـــــــد ز
گوهـــر
البتــــه سخــن گــــــر مــی بـــازار
نـــــدارد
جـــز دلی چنـــد چــــو پـــژمان و
امیــــــری
الفت گهـــــــــر شعـــر خـــــــریدار
نـــــدارد
آثار :
افق الفت ( مجموعهء غزلیات )
مثنوی در مکنون (شرح حال ۱۳ تن از عرفا )
دو مثنوی خورشید و ماه
پریشان و پدرام
منابع :
سخنوران نامی و معاصر ایران ،جلد اول ،صفحه ۳۳۱ و ۳۳۲
سخنوران بروجرد ، صفحه ۴۱
دورنمایی از شهرستان بروجرد ،صفحه ۴۶۹
فرهنگ سخنوران ، جلد اول ، صفحه ۸۲
برفعی ، صفحه ۲۱