لر ( لک ، بختیاری ، فیلی ، ممسنی ، کلهر ، ثلاثی و ... )

لرستانات سرزمینی متشکل از چند استان لرستان ، کهکیلویه و بویراحمد ، چهارمحال و بختیاری ، ایلام ، کرمانشاه ، همدان ، قزوین ، مرکزی ،اصفهان و ... می باشد .

لرستانات سرزمینی متشکل از چند استان لرستان ، کهکیلویه و بویراحمد ، چهارمحال و بختیاری ، ایلام ، کرمانشاه ، همدان ، قزوین ، مرکزی ،اصفهان و ... می باشد .

خلاصه ای از کتابها و متون مربوط به سرزمین لر نشین و تاریخ این نژاد کهن تهیه شده است .

طبقه بندی موضوعی

۹۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «لر لک بختیاری لرستان لوشان کرمانشاه ایلام عیلام ممسنی کلهر فیلی» ثبت شده است


هادی بیک ساکی متخلص به شایق لرستانی از ایل ساکی فیلی لرستان بود . وی با شایق اصفهانی ، رفیق ، خرد ، گلشن ، و منعم هم‌عصر بود. شایق به سریق "بوستان" سعدی مثنوئی نزدیک به هزار بیت سرود که به اتمام نرسید. شایق هفت بند در برابر هفت‌بند ملاحسن کاشی در مدح امیرالمؤمنین (ع) گفته بود. "دیوانی" از غزلیات ، قصاید ، رباعی نیز ترتیب داد که نزدیک به پنج هزار بیت می‌شود.

حافظ ابرو در کتاب زبده التواریخ که بیشتر حوادث و کشمکش های پس از تیمور را به تصویر کشیده در بیان وقایع سال 810 هـ ق به یکی از بزرگان قبیله ساکی اشاره دارد . ظاهراً امیر یوسف نامی از اُمرای به نام در آن روزگار در این سال (810 هـ ق ) مورد خشم امیرزاده ابابکر بن میرانشاه بن تیمور گورکانی قرار می گیرد که پس از فراز و نشیب های متعدد پناه به امیر محمود ساکی می آورد تا بتواند سپاهی گرد آورد و به امیر زاده ابابکر یورش برد .

حافظ ابرو در این باره می نویسد :« و امیر یوسف سلطان معتصم را که پسر زین العابدین بن سلطان ابوالفوارس جلال الدین شاه شجاع بن امیر مبارزالدین محمد مظفر بود ، از دختر سلطان معزالدین اویس بهادرخان بن امیر شیخ حسن ، و او در زمانی که حضرت صاحب قرانی آن ممالک را مسخر فرمود ، او به جانب شام گریخته بود و بعد از وفات حضرت [صاحب] قرانی ،دیگر باره به تطمیع جماعتی از افراد الناس به خوزستان آمد و با شیخ زاده که داروغای حویزه بود ، او را مصافی واقع شد و شکست یافته از آنجا پناه به امیر[محمود] ساکی که از مشاهیر احشام لُر دودانگه بود ، برد و بار دیگر غلبه سوار و پیاده جمع کرده بر سر دزفول آمد ». ( ن ک : زبده التواریخ ، حافظ ابرو ص 223-224 )

شایق لرستانی در تهران درگذشت و در قم در روضهٔ معصومه (س) دفن شد.

نمونه ای از اشعار ایشان:

ای نام گرامی تو سر دفتر اسما                                      عالم همه از قدرت اسماء تو برپا

ای جلوه از سرو قدت هر قد دلکش                              وی پرتوی از ماه رخت هر رخ زیبا

                   قمری به چمن برکشد از عشق تو افغان                       بلبل به گلستان کند از شوق تو آوا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۴ ، ۱۰:۰۵
مصطفی ستاری


یوسفعلی میرشکاک فرزند استاد غلام میرشکاک ساکی در بیستم شهریور 1338 در روستای خیرآباد بن معلا در بخش لرستان خوزستان و از توابع شوش دانیال متولد شد.
او از سال 58 ساکن تهران شد و همکاری خود را با روزنامه جمهوری اسلامی آغاز کرد. وی از زمره شاعرانی است که در نخستین شب‌شعر انقلاب که در تهران در سال 58 برگزار شد شرکت کرد و به شعرخوانی پرداخت.
همکاری با مراکز فرهنگی سپاه پاسداران، بنیاد امور مهاجرین، بسیج سپاه پاسداران شوش دانیال و حوزه هنری ازجمله فعالیتهای او در عرصه فرهنگی است.
« قلندران خلیج»  1363

« غزلیات بیدل » دو جلد 1363

 «از چشم اژدها» 1367

 «ستیز با خویشتن و جهان» 1368

 «ماه و کتان» 1368

«غفلت و رسانه‌های فراگیر» 1369

 «در سایه سیمرغ »1370

«از زبان یک یاغی» 1369

«جمال و تفصیل» 1370

 «گزیده ادبیات معاصر» 1378


میرشکاک در اوایل انقلاب در روزنامه جمهوری اسلامی و در ستونی با عنوان «صدای سرخ شاعران مسلمان» به معرفی و مصاحبه با شاعران انقلاب پرداخت.

از میرشکاک آثار زیادی در زمینه‌های گوناگون منتشر شده است.

کتب و مقالات:

  • غفلت و رسانه‏هاى فراگیر
  • در سایه سیمرغ
  • از زبان یک یاغى
  • زخم بی‌بهبود
  • دیپلمات‌نامه
  • پوریای ولی
  • نامه‌ای به رئیس جمهور آینده
  • سنت ؛ مدرنیته ؛ هویت
  • تکنیک قارعه
  • القارعه
  • سیاست زدگی
  • رخنه در تکنیک
  • نسبت ما و تجدد
  • ایمان و تکنولوژی
  • مومنان در آخرالزمان
  • آخرالزمان و نیست انگاری
  • ویژگیهای آخرالزمان
  • منتظران و حقیقت انتظار
  • ویژگیهای انسان آخرالزمان
  • ایرانیان و موعدگرایی
  • برده صاحب‌عنوان
  • مذهب قیاس
  • انسان آزاد
  • نوشتن در اوج بحران
  • تصوف تقویمی، تصوّف تاریخی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۴ ، ۰۹:۵۰
مصطفی ستاری

           


حمید ایزدپناه ، نویسنده و پژوهشگروشاعر لرستانی با نام شعری "صفای لرستانی"  در روز بیست وهفتم آبان ماه هزار وسیصد و دوازده خورشیدی، در شهر خرم آباد لرستان و در یکی ازخاندانهای سرشنا س  ساکی این شهرستان دیده به جهان گشود.

دوره های دبستان ودبیرستان را در همان شهر، تا سال  چهارم دبیرستان گذراند، ولی  ناچار به ترک تحصیل شد و خدمت آموزگاری را برگزید. در ضمن کار آموزگاری، گواهینامهء کلاسهای پنجم وششم دبیرستان را به صورت آزاد و با شرکت در آزمونهای سالیانه در تهران به دست آورد. آموزش دانشگاهی را  در دانشگاه تهران به پایان برد. پایان نامهء او فرهنگ واژه های لری در سال هزاروسیصد چهل وپنج از سوی انجمن فرهنگ ایران چاپ ومنتشر شد.

ازسا ل هزار وسیصد وسی ونه، به کار گردآوری موسیقی بومی لرستان پرداخت. این مجموعه ، در سال هزار وسیصد وچهل و سه به نام آهنگها وترانه های لری به چاپ رسید. در سال هزار وسیصد وچهلو شش به دعوت انجمن آثار ملی به پژوهش و شناسایی آثار باستانی وتاریخی لرستان پرداخت. نخستین گزارش این بررسی به نام جلد نخست آثار باستانی و تاریخی لرستان در سال هزاروسیصد و پنجاه منتشر شد و از جمله یکی از کتابهای برگزیده  در آن سال بود که به دریافت جایزه نایل آمد. بیش از پانزده جلد کتاب و  بیش از سی مقاله در موضوعهای فرهنگی و هنری واجتماعی در زمینه ایرانشناسی ولرستانشناسی از ایشان در دست است که بعض از این کتابها، چند بار به چا پ رسیده اند.

  ازسال هزاروسیصد وچهل وهشت، به وزارت فرهنگ وهنررفت ومامور تشکیل فرهنگ وهنر درلرستان شد. در زمان کار درپست تازه، گروههای موسیقی وتیاتروانجمن شعر رادر لرستان به وجود آورد ومهمتر آنکه دژ فلکالافلاک را که تا آن زمان در اختیار ارتش بود، تحویل گرفت. این دژ پس از تعمیر و باز سازی، در سال هزار و سیصد وپنجاه وشش، به نام موزه شاپور خواست، در بخش های مرکز اسناد ومردمشناسی وآثار مفرغی لرستان گشایش یافت.

در زمینهء شعر نیز از نوجوانی دارای استعدادی ذاتی بود. گاهی غزلهای او در روز نامهء ندای گلشن در خرم آباد چاپ ومنتشر میشدند. با آنکه چند دفتر از سروده های او در دست هست، اما او هیچگاه خود را به عنوان شاعر معرفی نکرد.

 

کتابها

آهنگها و ترانه های لری، ناشر کتاب فروشی محمدی خرم آباد 1343 خورشیدی

 فرهنگ لری چاپ نخست ، انجمن فرهنگ ایران باستان ، تهران 1345 خورشیدی ، چاپ دوم انتشارات آگاه تهران وچاپ سوم انتشارات اساطیر ، تهران

کتیبه های لرستان ، چاپ فرهنگ وهنر لرستا ن -1347

آثار باستانی و تاریخی لرستان دفتر نخست،1350 ناشر،ا نجمن أثار ملی تهران ، خ

آثار باستانی وتاریخی لرستان  دفتر دوم ، انجمن آثار ملی ، تهران 1352 خ

داستانها وزبانزد های لری وکتابشناسی مثل های فارسی از سده ششم تا اکنون ، انتشارات بلخ و بنیاد نیشاپور ، تهران ،1362 خ .

فرهنگ لکی ، موسسه فرهنگی جهانگیری، تهران 1367 خ

تاریخ جغرافیایی واجتماعی لرستان (مقدمه ای بر آثار باستانی وتاریخی لرستان) ، انجمن آثار و مفاخر ملی آیران ،1376

شاعران در اندوه ایران ، انتشارات توس ،تهران 1360 خ

شاهنامه لکی  ترجمه وتدوین، انتشارات اساطیر ، تهران 1384 خ

     مقاله های تازه                                    

 

 ساکیها و سکاها، تحقیقی در باره ایل ساکی در لرستان و پیوستگی آنها با سکاها ، انتشارات توس، تهران1382                  

خریده ، بررسی مطالب یک سنگ نوشته از دوره صفوی 1064 هحری قمری در مورد لغو خرید و فروش برده ویا قانونی به نام ( خریده)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۴ ، ۰۸:۲۱
مصطفی ستاری

زین الواصلین و فخرالعاشقین مبارک شاه ملقب به شاه خوشین لرستانی فرزند جلاله خانم و نوه ی میرزاامان الله لرستانی بنا به اسناد موجود در سال 406 هجری در لرستان متولد و در سال 467 وفات یافته است او عاشقی است جانباز و عارفیست خانه برانداز و فرزانه ایست محبوب و دیوانه ایست مجذوب و مستی است چالاک و رندی است بی باک .

در مجموعه ی رسائل اهل حق آمده است که او از مادری متولد به نام جلاله ودر لرستان نشو و نما یافته وبر طریقه ی طریقت قدم زده و جمعی از ارباب حال و اصحاب کمال را دیده و سپس علما و حکما به خدمت او رسیده و از دانش او گلها چیده و بالاخره سرانجام در آب رودگا ماسب فرو رفته و در همانجا خفته است .

در یاداشت کارکاردائی آمده است : شاه خوشین در هنگام کودکی در لرستان بزرگ شده و سپس به همدان رفته و به تحصیل علوم پرداخته و در جوانی جامع علوم آمده و مدرس مدرسین گشته و پس از آن به زادگاهش بازگشته و در سی ودو سالگی خود را مظهر الوهیت خوانده و در شصت و یک سالگی روزی با یارانش در رودخانه ی گاماسب به شنا کردن می پردازد و در آب فرو می رود و روان پاک و مطهرش به جهان جاودانی پرواز می کند.

نوشته های گوناگون درباره ی زمان شاه خوشین بدیگونه است :

1-       برهان الحق او را در قرن چهارم هجری و همزمان بابا طاهر می داند .

2-       در خلاصه ی سرانجام خطی که نزد آقای سید کاظم نیک نژاد است.

  شاه خوشین را 366پس از حضرت علی علیه السلام می نویسد . چون حضرت علی ( ع ) در سال چهلم هجری شهید شده ، از اینرو پیدا یش بسال 406 هجری خواهد رسید . در مجموعه ی رسائل اهل حق هم از ظهور او پس از 366 یاد می کند که همان شماره پس از علی را نمایان می سازد.

آقای دکتر محمد مکری در پیش گفتار شاهنامه حقیقت می نویسد : مبارک شاه که به نام شاه خوشین خوانده می شود در قری چهارم هجری از دختری بکر در میان لرها متولد شد . رویهم رفته خلاصه ی همه ی نوشته های زمان شاه خوشین را در نیمه ی قرن پنجم ( از 406 تا 467) نشان می دهد.

 نام چند تن از یارانش که با او هم عقیده و هم راز بوده اند بدین ترتیب است بابا طاهرعریان(لرستانی) ، بابا فقیه لرستانی ، بابا بزرگ لرستانی ، بابا حسن لرستانی ، کا کا ردا قاضی نبی خداداد قرندی ، هندو، خوبیار ، حیدر، پیر خزر ، ریحان ، پیر شهریار اورامی ، لزا خانم جاف و ..

از شاه خوشین و یارانش دو بیتی ها و سروده های زیادی به جای مانده که به نام ( دوره شاه خوشین ) معروف است و بیشتر این سروده ها عرفانی است بسی دلنشین و شیوا است . اینک چند دوبیتی از او نقل می شود

( 1)

یارسان ورا ، یارسان ورا                                رای حق راسین برانان ورا

 یارسان ورا ، یارسان ورا                                 رای حق راستین برانان ورا

پاکی و راستی و نیکی وردا                             قدم و قدم تا و منزلگا

یعنی : ای یارسان ، راه حق راستی است و باید براه راست بروید و پاکی و و و راستی و بردباری را قدم به قدم تا منزلگاه شعار خود سازید .

( 2)

یا ران او بسو ، یاران او بسو                 یاران چنی هم بیان او بسو

و تیژی شمشیر و باریکی مو                هیچ کس نویرو ور ترجه هندو

یعنی : ای یاران با هم به سوی کوه بسو بیائید ، تیزی شمشیر و باریکی مو به هندو نمیرسد و می دانم که هندو جلوتر که همه قباله ی راز مگو را می یابد .

(3)

غلامان داو ، غلامان داو                  پری قباله مکن داوای داو

 قباله م نیان نه ئی تاش کاو                   هر کس برآورد آنه خوشین باو

یعنی : ای غلامان ، برای قباله ی راز مگو نجنگید ، من قباله را در میان کوهی گذاشته ام ، هر کس آنرا پیدا کرد وی پیرو شاه خوشین است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۴ ، ۰۹:۵۶
مصطفی ستاری


سرتیپ خلبان احمد کشوری

غلامحسین کشوری پدر شهید احمد کشوری جوانی بروجردی بود که به استخدام ژاندارمری درآمده بود و با دختری به نام فاطمه سیلاخوری ازدواج کرده بود. وی به دلیل مأموریتهای متعددی که به او محول می شد هر چند وقت یکبار به جای دیگری منتقل می شد. نهایتاً در کیاکلا واقع در 30 کیلومتری ساری مستقر می شود.در تیرماه ۱۳۳۲، اولین فرزندشان به دنیا می آید. خداوند به آنها پسری عطا می کند. نام وی را احمد گذاردند. احمد دوران دبستان و سه سال اول دبیرستان را به ترتیب در «کیاکلا» و «سرپل تالار» و سه سال آخر را در دبیرستان « قناد» بابل گذراند.

پدرش فردی شجاع و ظلم ستیز بود، از شجاعت پدر همین بس که علیرغم تصدی پست فرماندهی ژاندارمری در یکی از شهرهای شمال، به مبارزه با سردمداران زر و زور پرداخت و در نهایت مجبور به استعفا شد و برای امرار معاش به کشاورزی همت گماشت. از ایمان و قدرت روحی مادرش نیز همین بس که هنگام دفن شهید کشوری، در حالی که عکس او را می بوسید، پرچم جمهوری اسلامی ایران را که با دست خود دوخته بود بر سر مزار فرزند آویخت و فریاد زد: «احسنت پسرم»، «احسنت»

در دوران تحصیل، شاگردی ممتاز و دارای استعداد فوق العاده بود. به رشته های ورزشی و هنری علاقه مند بود و در بیشتر مسابقه های رشته های هنری نیز شرکت می کرد. یک بار در رشته ی «طراحی» در ایران مقام اول را به دست آورد. در رشته  کشتی نیز درخششی فراوان داشت. در همان دوران نوجوانی به خاطر ایمان سرشار به اسلام از فعالیت های مذهبی غافل نبود.

صدایی پرسوز و حالی پرشور داشت و با صدای خوش خود حال و هوای خاصی به مجالس مذهبی می بخشید. دلباخته  امام حسین علیه السلام بود. در ایام محرم، عاشقانه و بی ریا عزاداری و مرثیه خوانی می کرد. در جستجوی حقیقت و فرهنگ عاشورا و آشنایی با انگیزه  قیام امام حسین علیه السلام و شناساندن علل و انگیزه های نهضت کربلا، تلاش و جدیت فراوانی از خود نشان می داد. معتقد بود که نباید انسان، مسلمان شناسنامه ای باشد، بلکه باید عامل به احکام اسلام بود.

شهید کشوری علاوه بر مطالعه  کتاب های درسی، به مطالعه  کتاب های مذهبی و سیاسی علاقه ی فراوانی داشت و درباره  وضعیت سیاسی جهان مطالعه می کرد.

 سال آخر دبیرستان، با دو تن از همکلاسان خود، دست به فعالیت های سیاسی زد و با کشیدن طرح ها و نقاشی های سیاسی، ماهیت رژیم را افشا می کرد. پس از اخذ دیپلم، آماده  ورود به دانشگاه شد که به علت فقر مالی و هزینه ی سنگین دانشگاه، از ورود بدان بازماند.

در سال ۱۳۵۱، وارد ارتش (هوانیروز) شد. در طول دوره  آموزش، با استادان خارجی به گونه ای رفتار می کرد که آنها را تحت تأثیر خود قرار می داد.

به خاطر هوش سرشار و استعداد فوق العاده ای که داشت، توانست دوره های آموزش خلبانی هلیکوپترهای «کبری» و «جت رنجر» را با موفقیت به پایان رساند.چندی بعد او را به پایگاه کرمانشاه منتقل شد. او با درجۀ ستوان دومی و به خاطر درستکاری مسئول خرید پست مهندسی شد.

عبادت و راز و نیاز او دیدنی و تماشایی بود، شب ها با صوت زیبا و دلنشین خود قرآن تلاوت می کرد و رابطه  خود را با خدای خویش مستحکم تر می نمود. ساده زیستی و پرهیز از تجملات، تواضع رأفت و مهربانی از جمله صفات بارز او بود. در عین حال دشمن سرسخت بی عدالتی و در مقابل ظلم، سرسختانه می ایستاد. به روحانیت علاقه ی زیادی داشت و همواره افسوس می خورد که چرا در کسوت روحانیت نیست. بارها گفته بود که «ای کاش در لباس روحانیت بودم، در آن صورت بهتر می توانستم حرف هایم را بزنم.» علیرغم این که نگهداری و مطالعه کتاب های مذهبی، سیاسی و روشنگر در ارتش آن دوران ممنوع بود، احمد این گونه کتاب ها را مخفیانه نگهداری و در فرصت مقتضی مطالعه می کرد و به همین دلیل چندین بار مورد بازجویی و تهدید قرار گرفت.

برای ترویج روحیه انفاق در بین همکارانش، سعی بسیار می کرد. در اوایل اشتغال به کار در کرمانشاه، پس از شناسایی فقرا و نیازمندان شهر، همراه با تعدادی از همکاران و با کمک افراد خیّر و نیکوکار هوانیروز، مخفیانه صندوق اعانه ای جهت کمک و مساعدت به آنها تشکیل داد.

کشوری، چه قبل از انقلاب و چه پس از آن، به عنوان مجاهد فی سبیل الله برای اعتلای اسلام عزیز و تحقق حکومت الهی، پیوسته تلاش کرد و همگام و همراه با حرکت های توفنده ی ملت، در همه صحنه های انقلاب حضور داشت و بسیاری از شب ها را با چاپ اعلامیه های امام خمینی (قدس سره) به صبح رسانید. شهید در راه دفاع از آرمان های امام عزیز (قدس سره)، چندین بار کتک خورده بود. اما با افتخار از آن یاد می کرد و می گفت:

این باطومی که من خوردم، چون برای خدا بود، شیرین بود. من خوشحالم از این که می توانم قدمی در راه انقلاب بردارم و این توفیق و سعادتی است از سوی پروردگار.

در دوران نسخت وزیری بختیار با چند تن از دوستانش طرح کودتایی را تنظیم کرد و آن را نزد آیت الله پسندیده، برادر امام (قدس سره) برد. قرار شد طرح به استحضار امام (قدس سره) برسد و در صورت موافقت ایشان اجرا شود. اما خوشبختانه باهوشیاری امام (قدس سره) و فداکاری امت انقلابی کشورمان، انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن به پیروزی رسید و نیازی به اجرای طرح مذکور نگردید.

وقتی غایله ی کردستان به راه افتاد، شهید کشوری همچون کسی که عزیزی را از دست بدهد و یا برادری در بند داشته باشد، به خود می پیچید.

شهید تیمسار «فلاحی» می گفت:

من شبی برای مأموریت سختی در کردستان داوطلب خواستم، هنوز سخنم تمام نشده بود که یکی از صف بیرون آمد و گفت من آماده ام و دیدم خلبان کشوری است. در جنگ از خود شجاعت و لیاقت فراوانی نشان داد و یک بار که خودش به شدت زخمی و به هلیکوپترش نیز آسیب شدید وارد شده بود، توانست با هوشیاری و مهارت، آن را به مقصد برساند.

شهید شیرودی درباره ی او می گوید:«احمد، استاد من بود. زمانی که صدام امریکایی به ایران یورش آورد، احمد در انتظار آخرین عمل جراحی برای بیرون آوردن ترکش از سینه اش بود. اما روز بعد از شنیدن خبر تجاوز صدام، عازم سفر شد. به او گفته بودند بماند و پس از اتمام جراحی برود. اما او جواب داده بود:

«وقتی که اسلام در خطر است، من این سینه را نمی خواهم.»

او با جسمی مجروح به جبهه رفت و شجاعانه با دشمن بعثی آنگونه جنگید که بیابان های غرب کشور را به گورستانی از تانک ها و نفرات دشمن تبدیل نمود. کشوری شجاعانه به استقبال خطر می رفت، مأموریت های سخت و خطرناک را از همه زودتر و از همه بیشتر انجام می داد، شب ها دیر می خوابید و صبح ها خیلی زود بیدار می شد و نیمه شب ها نماز شب می خواند.

شهید تیمسار «فلاحی» می گوید:«احمد فرشته ای بود در قالب انسان.»

کشوری کار و فعالیت را عبادت می دانست. تمام فکرش انجام وظیفه بود. درباره ی میزان علاقه به فرزندانش می گفت:

«آنها را به اندازه ای دوست می دارم که جای خدا را نگیرند.» کشوری همواره برای وحدت و انسجام دو قشر ارتشی و پاسدار،می کوشید، چنان که مسؤولان، هماهنگی و حفظ غرب کشور را مرهون تلاش او می دانستند. او می گفت:

« تا آخرین قطره ی خون برای اسلام عزیز و اطاعت از ولایت فقیه خواهم جنگید و از این مزدوران کثیف که سرهای مبارک عزیزانم (پاسداران) را نامردانه بریدند، انتقام خواهم گرفت.» به امام (قدس سره) عشق می ورزید. وقتی در بین راه خبر کسالت قلبی ایشان را شنید، از شدت ناراحتی خودرو را در کنار جاده نگه داشت و در حالی که می گریست، گفت«خدایا از عمر ما بکاه و به عمر رهبر بیفزا.»

وقتی به تهران رسید، عازم بیمارستان شد و آمادگی خود را برای اهدای قلب به رهبرش اعلام کرد. بر این عقیده بود تا در دنیا هست و فرصتی دارد، باید توشه ای برای آخرت بیاندوزد. شهادت در راه خدا برای او از عسل شیرین تر بود.

سرانجام روز ۱۵آذر ۱۳۵۹، در حالی که از یک مأموریت بسیار مشکل، اما پیروز باز می گشت، در ایلام (منطقه ی میمک –تنگ بینا) مورد حمله ی مزدوران بعثی قرار گرفت و در حالی که هلیکوپترش در اثر اصابت راکت های دو فروند میگ عراقی به شدت می سوخت، آن را تا مواضع خودی هدایت کرد و آن گاه در خاک وطن سقوط کرد و به آرزوی دیرینه اش رسید و شربت شهادت را مردانه سرکشید. پیکر پاک او را به تهران انتقال دادند و در مزار شهیدان (بهشت زهرا)، میعادگاه عاشقان الله، به خاک سپردند.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آذر ۹۴ ، ۱۱:۲۰
مصطفی ستاری

تیمور بختیار )زاده ۱۲۹۳ - ۱۶ امرداد ۱۳۴۹(نظامی، سیاستمدار و از بنیانگذارانِ ساواک )سازمان اطلاعات و امنیت کشور( و نخستین رئیس ساواک در حکومت پهلوی بود. در سال ۱۳۴۹، مامورانِ ساواک وی را در دیاله، عراق به قتل رساندند.

خانواده

خانوادهٔ بختیار از خوانینِ  لربختیاری بودند. پدرش فتحعلی‌خان سردار معظم، دو دوره نماینده مجلس شورای ملی و از خوانین بزرگ بختیاری و نوه لطفعلی خان امیر مفخم (دو دوره وزیر جنگ ایران در دوران قاجار) بود. همسر نخستِ بختیار ایران خانم نام داشت و دخترِ یکی از قدرتمندترین سران ایل بختیاری؛ سردار ظفر بختیاری بود. در آن زمان، بختیاری‌ها در سیاستِ ایران بسیار تأثیر گذار بودند. همسر محمد رضا شاه پهلوی، ثریا اسفندیاری بختیاری و آخرین نخست وزیر پهلوی؛ شاپور بختیار هر دو از عموزادگان تیمور بختیار بودند.

تولد

تیمور بختیار در جریان جنگ اول جهانی، در ۱۲۹۳ خورشیدی در شهرکرد در خانهٔ پدری تحت نام قلعه دزک در استان چهارمحال و بختیاری زاده شد. پدرش فتحعلی‌خان سردار معظم از خوانین بزرگ ایل بختیاری و نوه لطفعلی‌خان امیر امفخم بود. تیمور تحصیلاتِ خود را تا سیکل در اصفهان گذراند و سپس همراه با پسر عمویش شاپور بختیار. برای ادامه تحصیل به بیروت رفت و در یک مدرسه فرانسوی مشغول به تحصیل شد. در آن زمان، بسیاری از ایرانیان هوادارِ فرهنگِ فرانسه(فرانکوفیل) بودند؛ از جمله: امیر عباس هویدا و حسن پاکروان.

وی سپس راهی فرانسه شد و در مدرسه نظامی سن سیر از ۱۹۲۸ تا ۱۹۳۳ تحصیل کرد. وی این مدرسه را با درجه ستوان دومی و پس از دو سال ترک کرد و به ایران بازگشت. پس از بازگشت به ایران از آکادمی نظامی شهر تهران فارغ‌التحصیل شد. تیمور پس از مدتی برای ادامه خدمت با درجهٔ ستوان یکمی به زاهدان منتقل شد.

کارها

تیمور بختیار هنگام دستگیری دکتر فاطمی (نشسته)

مقارن جنگ دوم جهانی وی به اصفهان منتقل شد و سپس در ۱۳۲۱ با درجه سروانی به تهران بازگشت و در ۱۳۲۵ ش. به فرماندهی هنگ رسید.

سال ۱۳۲۵

تیمور بختیار در سال ۱۳۲۵ از فرماندهان هنگ سوار حمله بود که آذربایجان را از دستِ جعفر پیشه‌وری آزاد کرد.

سال ۱۳۲۶

وی در سال ۱۳۲۶ وارد دانشگاه جنگ شد و دورهٔ دافوس را گذراند. وی در نخستین سالهای خدمتش بترتیب، فرمانده دسته، آجودان هنگ، رئیس رکن چهارم ستاد لشکر، فرمانده سواران و رئیس ستاد لشکر گارد شاهنشاهی ایران بود.

سال ۱۳۳۲

بختیار به سرعت در ارتش شاهنشاهی ایران و پس از سقوط مصدق، در سال ۱۳۳۲ ارتقاء درجه یافت. تیمور بختیار در کودتای ۲۸ امرداد ۱۳۳۲ و دو روز پس از کودتا به فرماندهی لشکر ۲ زرهی رسید.   وی یکی از همکارانِ نزدیکِ فضل الله زاهدی بود و به مقامِ فرماندار نظامی تهران رسید. تیمور بختیار در سال ۱۳۳۳،  تشکیلات زیرزمینی وسیع حزب توده را در ارتش، شهربانی و ژاندارمری کشف و شبکه افسران توده‌ای را به‌شدت سرکوب کرد. یکی از اولین موفقیت‌های وی در مقامِ فرماندارِ نظامیِ تهران، دستگیریِ وزیر امور خارجهء دولتِ مصدق -حسین فاطمی-  بود که فعالانه با دولتِ نظامیِ آن دوران مبارزه کرده بود.

سال ۱۳۳۵

بختیار با برپاییِ یک کمپین گسترده بر علیه حزب کمونیست توده، ۲۴ تن از رهبرانِ این حزب را شتاب زده محاکمه و اعدام کرد. از جملهٔ این افراد خلیل طهماسبی (قاتل حاج‌علی رزم‌آرا نخست وزیر سابق) بود. برای این موفقیت، تیمور بختیار در اول مهر ۱۳۳۵ به درجه سرلشکری رسید و به عنوانِ جوانترین ژنرالِ سه ستارهٔ ایرانِ مدرن در ارتشِ ایران به سالِ ۱۹۵۴ منصوب شد. در سوم مهرماهِ همان سال، معاون نخست وزیر و رئیس سازمان امنیت و اطلاعات کشور شد و سرویس امنیتی ساواک را در بهمن ۱۳۳۴ (فوریه ۱۹۵۶) بنیاد نهاد و در سالِ ۱۳۳۸ به درجه سپهبدی ارتقاء یافت.

حوادثِ پس از برکناری از ساواک

با انتصابِ علی امینی به عنوانِ نخست وزیر در سال ۱۳۳۹، شاه شروع به اعتمادِ به بختیار نمود. سپس امینی، شاه را از اطلاعاتِ تماس‌های بختیار با جان اف کندی آگاه کرده و نسبتِ به این مسئله به وی هشدار داد. بر همین اساس و نهایتاً وی در ۲۴ اسفند ۱۳۳۹ با انتصابِ سرلشکر پاکروان به ریاستِ ساواک از این سمت برکنار شد. از قضا، خودِ امینی نیز از طرفدارانِ کندی بود و در سال ۱۳۴۱ به دلیلِ بی اعتمادیِ رو به رشدِ شاه نسبت به کِندی از مقامِ خود برکنار شد. بختیار در اول مهر ماه سال ۱۳۴۰ از ارتش بازنشسته شد و در ششم بهمن همان سال ایران را ترک کرد. وی در ابتدا و پس از بازنشستگی با تبعیدِ خود خاستهٔ خود به ژنو رفت. سپس با استفاده از تماس‌هایی که در طیِ کار در ساواک بدست آورده بود به برقراریِ ارتباط با مخالفان ایرانیِ شاه در اروپا، عراق و لبنان دست زد. او نه تنها با آیت الله خمینی، بلکه با رضا رادمنش -دبیر کل حزب توده- هم ملاقات کرد و نیز با محمود پناهیان وزیر جنگِ دولتِ فرقه دموکرات آذربایجان که پس از خروجِ نیروهای شوروی از ایران در طیِ جنگِ جهانی دوم از ایران فراری شده بود. پس از این بود که شاه حکم بازداشت بختیار را صادر کرد اما بختیار دیگر به ایران باز نگشت و به عراق پناه برد.

همکاری با عراق و ترور بختیار

تیمور بختیار در سال ۱۳۴۸ و در کوران منازعه ایران و عراق، به دعوت صدام حسین به بغداد رفت. سرانجام در ۱۶ مرداد ۱۳۴۹ مأموران عملیاتی ساواک موفق شدند تا او را در یک شکارگاه در استان دیاله و زیر نگاه چند محافظ عراقی او، به قتل برسانند. ترور وی توسط یکی از دوستان مورد اعتمادش که از تطمیع شدگان ساواک بود انجام شد. ضارب ۴۸ ساعت پس از ترور توسط ماموران عراقی دستگیر، شکنجه و نهایتاً اعدام شد. پوششِ قاتل، بعنوانِ هواداری بود که یک هواپیمای مسافربری را ربوده و مجبور به فرود در فرودگاه بغداد کرده بود. با این پوشش، دو تروریستِ موردِ نظر، رژیم عراق را فریب داده و دسترسی به تیمور بختیار برای آنها میسر گردید. حقیقتِ پشتِ این داستان سالها بعد روشن شد. محمد رضا شاه پهلوی در مصاحبه‌ای با نویسنده و شرح حال نویسِ فرانسوی جرارد دو ویلار علناً به بیانِ این موضوع پرداخت.

شخصیت بختیار

حسن علوی‌کیا در مورد او می‌گوید:

بختیار خصوصیات مردانگی و جوانمردی داشت. یک افسر بسیار شجاع و جسور بود... یک مرد خان‌زاده و لوطی و باگذشت و فوق العاده دست و دل باز و وطن پرست و جاه طلب. برای از بین بردن دشمنش از هیچ چیز مضایقه نمی‌کرد... آدم منطقی و وطن پرستی بود... در جلسات بین‌المللی و کنفرانس‌های ۳ جانبه با ترکیه و اسرائیل و ایران... آدم خوشش می‌آمد و خوشحال می‌شد از آن شخصیت و پرستیژ قابل قبول بختیار... تا روزی که سر کار بود نسبت به شاه وفادار و علاقه‌مند به مملکت بود

منابع

·  ·  موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی- تیمور بختیار

·  ·  "Former foreign executed by firing squad". Ocala Star-Banner (Tehran). UPI. 10 November 1954. Retrieved 25 July 2013.

·  ·  از نگاه ساواک: گروه های چپ و ارتباط با اتحاد جماهیر شوروی، بی‌بی‌سی فارسی

·  ·  آفتاب

·  ·  شهریاری: جاسوس ساواک در حزب توده، بی‌بی‌سی فارسی

·  ·  شهریاری: جاسوس ساواک در حزب توده، بی‌بی‌سی فارسی

·  ·  «داستان ساواک و 'ژنرال' حسن علوی کیا». بی بی سی، ۱۳۹۲/۰۲/۱۸. بازبینی‌شده در ۱۳۹۲/۰۲/۱۹.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۴ ، ۰۷:۵۶
مصطفی ستاری