لُطفعلیخان زند) 1148 -۱۱۷۳ خورشیدی) نهمین و واپسین فرمانروای زند بود که میان سالهای ۱۱۶۸ تا ۱۱۷۳ خورشیدی )۱۲۰۳ تا ۱۲۰۹ قمری) بر سر پادشاهی با هماورد
نیرومندش آغا محمدخان قاجار به نبرد پرداخت و سرانجام از او شکست
خورد و با مرگ او پرونده دودمان زند نیز بسته شد.
وی پسر جعفرخان زند و نوه صادق خان زند برادر بنیانگذار فرمانروایی زندیان کریمخان زند وکیل
الرعایا بود. شعر
زیر را که در تاریخ ایران بسیار نامور میباشد وی دربارهٔ شکستهایش از آغا محمدخان
قاجار سروده است:
یا رب ستدی مملکت از همچو منی
|
|
دادی به مخنثی، نه مردی نه زنی
|
از گردش روزگار معلومم شد
|
|
پیش تو چه دفزنی چه شمشیرزنی
|
لطفعلی خان در سال ۱۱۴۸ خورشیدی متولد شد. وی پسر جعفر خان زند و نوه صادق خان زند، برادر کریمخان میباشد. گفتهاند که لطفعلی خان علاوه بر
زیبایی، بسیار پر قدرت، راستگو، درستکار و شجاع بود. بسیاری او را بهترین شمشیر زن
روزگار شرق مینامند. لطفعلی خان زند بسیار خدا دوست بود و هنگامی که آغا محمدخان قاجار به او گفت بر او سجده کند پاسخ داد:
من تنها به خدا سجده میکنم . و از او به عنوان شخصیت شاهنامه ای یاد می شود ٬ که با
اهریمنان و تورانیان وارد جنگ می شود.
خدمات لطفعلی خان زند در راه سازندگی
احداث جاده شوسه بین شیراز،
بندرعباس و شیراز،
بندر لنگه احداث شد
ایجاد
سد تنگاب که ابتدا در دوره ساسانیان درست شده بود. آب آن از کوه فیروزآباد به خلیج فارس ریخته میشد.
ترمیم آرامگاه حافظ و سعدی در شیراز.
داستان ایستادگی لطفعلی خان در برابر
خان قاجار
لطفعلی خان را در حالیکه در نبرد با
دشمنان زخمهای سختی بر بازو و پیشانی برداشته بود به کرمان نزد خان قاجار بردند.
او که خون بسیاری را از دست داده بود با همان حال نزار در برابر آقامحمد خان
ایستاد ، بدو سلام نداد و تعظیم نکرد. آقامحمد خان نیز دستور داد که اصطبلبانانش
وی را مورد تجاوز جنسی قرار دهند . فردای آن روز وی را دوباره پیش خان قاجار
آوردند ، در حالیکه هوشی در تن نداشت ، آب بدو نداده بودند و وی را بر روی زمین میکشیدند
. خان قاجار با نیشخند بدو گفت: «هان لطفعلی خان! هنوز هم غرور داری؟» واپسین شاه
زند که دیگر توان سخن گفتن نداشت سرش را بالا برد و با پلنگ دیدگان بدو نگریست و
گفت: «من از تو نمیترسم ای اخته فرومایه». این ایستادگی خان قاجار را به خشم آورد
و دستور نابینا کردن او را داد. (آقامحمدخان را شیخ علی خان زند خواجه کرد. دلیل
آن هم این بود که آقامحمد خان بدون عقد دختر شیخ علی خان با او ازدواج کرد. اما بنابه گفتهای معتبرتر، اخته کردن آقامحمدخان به فرمان عادل شاه جانشین نادرشاه صورت گرفت (به همین دلیل است که در نام وی آقامحمد را
آغامحمد مینویسند.)
مرگ
آغامحمدخان لطفعلی خان را به تهران برد و پس از چندی دستور کشتنش را داد . مرگ وی را به روش خفه
کردن نوشتهاند. پیکرش را در امامزاده زید در بازار قدیمی تهران به خاک سپردند.
رفتار آقامحمدخان با بازماندگان
واپسین شاه زند
فتحعلیخان
صبا شاعر دوره زندیان و قاجار در اندوه
ویران کردن این باروی شکوهمند چنین سرود:
گردون به زمانه خاک غم ریخت، دریغ
|
|
با شهد طرب زهر غم آمیخت، دریغ
|
از کینهٔ دور فلک جورسرشت
|
|
شیرازهٔ شیراز ز هم ریخت، دریغ
|
دستور دیگرش بیرون کشیدن استخوانهای
کریم خان زند از آرامگاهش بود. وی استخوانهای نخستین زند را به تهران برد و دستور
داد که در زیر پلههای کاخش جایی که همیشه از آن گذر میکرد خاک کنند تا همیشه بر
آن پای نهد سپس دستور بازداشت و به زورگیری داراییهای زندیان و وابستگان آنها را
داد و آنگاه شاهزادگان و شاهدختان زندی را با خواری بسیار یکجا گرد آورده و به سوی
استرآباد کوچاند. چنین مینماید که سرنوشت شومی
بر آنها رفتهاست، از سرنوشت شاهدخت همسر لطفعلی خان زند و پسران شهریار زند فتحالله
خان و خسرومیرزا به دلیل سانسور دستگاه قاجار آگاهی درستی نداریم. بعضی از اعضای
خانواده سلطنتی نیز به یافت آباد تهران تبعید شده و در قلعهای قدیمی
در حصر قرارگرفتند. آقامحمد خان همچنین مردم کرمان را نیز به گناه یاری دادن به
لطفعلی خان جزای سختی داد، به فرمان او بخشی از مردان کور و به نوامیس تجاوز و
اموال غارت گردید همچنین مردمان زیادی به شهر میاندواب تبعید شدند (محله کرمانیها
و سیرجانیها هنوز در میاندواب وجود دارد).
( عدهای،
تعداد کورشدهها را ۲۰ هزار و بعضی دیگر ۷۰ هزار نفر ذکر کردهاند. او سربازانش را در تجاوز به زنان شهر و غارت اموال آنها آزاد گذاشت).
لطفعلی خان در فرهنگ توده
از آنجا که
لطفعلی خان دارای ویژگیهای همهپسندی چون زیبایی، دلاوری، تسلیم ناپذیری و
ایستادگی بیش از اندازه داشت و با دغاکاریها و بداقبالی و ناکامی و سرانجام شکنجه
ددمنشانه و مرگ رودر رو شده بود در نزد مردم به شخصیتی افسانهای همچون چهرههای
شاهنامهای تبدیل شدهاست.که با اهریمنان و تورانیان وارد جنگ میشود. برای او تصنیفهایی سروده
شدهاست که در دل مردم زنده مانده و جهانگردان نیز حتی از آنها یاد کردهاند. بخشی
از یکی از این تصنیفها را که در میان کرمانیان ساخته شده و مردم سالها آن را میخواندند
در زیر میآید:
هر دم صدای نی میاد
|
|
آواز پی در پی میاد
|
لطفعلی خانَم کی میاد؟
|
|
روح و روانم کی میاد؟
|
امروزه نام لطفعلی خان در برخی شهرها
بر خیابانهایی نهاده شدهاست، به ویژه در شیراز خیابانی به نام او نامگذاری شدهاست.
غران
غران نام اسب نامدار لطفعلی خان بود
(بعلت رنگ سیاه اسب). نژاد این اسب دو رگه عرب ترکمن بوده است که بارها جان ارباب
خود را در نبردهای گوناگون رهانیده بود. این اسب تند و تیز سیاه رنگ بر پیشانیش
لکهای سپید به مانند یک ستاره داشت. گریز لطفعلی خان از میان سپاه قاجار در
رویداد تاختن بر کرمان تنها با یاری غران شدنی گردید و چنانکه پیشتر گفته شد او
فاصله میان کرمان تا بم را در بیست و چهار ساعت پیمود. سرانجام هنگامی که در بم
لطفعلی خان بر اسبش نشست تا از مهلکه بگریزد دشمنان پاهای پشت این اسب را بریدند،
حیوان به زانو میافتد ولی سوارش که از سرنوشتش آگاه نبود او را هی کرد، اسب روی
پای بریدهاش میایستد ولی از درد تاب نمیآورد و به زمین میافتد. دیدن صحنه قطع
شدن پاهای غران ، شاه جوان را متأثر کرد.
لطفعلی خان و میرزا مهدی لشکرنویس
میرزا مهدی لشکر نویس پیش از لطفعلی
خان در دستگاه پدرش جعفرخان کار میکرد که به دلیل جرمی، جعفرخان دستور بریدن
گوشهای او را داده بود. وی نیز هنگامی که جعفر خان ترور شد گوشهای سر بیجان ارباب
پیشین خویش را برید. پس از پیروزی آغازین لطفعلی خان بر کشندگان پدر، میرزا مهدی
بریدن گوش را انکار کرد و حاج ابراهیم نیز برای بخشش او پادرمیانی کرد.
لطفعلی خان وی را بخشید و حتی برای وی پیشه و خلعتی هم در نظر گرفت؛ ولی در روزی
که قرار بود خلعت را به او بدهد به آتشبیاری مادرش، میرزا مهدی را زنده در آتش
انداخت و زیر قول خود زد و حاجی ابراهیم را نیز از خود رنجاند.
حاج ابراهیم کلانتر
بزرگترین لغزش لطفعلی خان اعتمادش به
حاج ابراهیم بود. این مرد به شاه جوان خیانت کرد و دروازه شیراز را به روی او بست
و خانواده و زن و بچه و داراییهای وی را دودستی به خان قاجار سپرد. حاج ابراهیم
دارای نفوذ بسیار بود و خویشانش در جاهای گوناگون ایران از تهران تا اصفهان بر سر کارهای مهم بودند. وی از آغاز کار به نامهنگاری با
قاجارها پرداخته بود و داستان میرزامهدی نیز وی را رنجاند و یکسره به دشمن زندیان
پیوست.
گفتارهای توصیفی دربارهٔ لطفعلیخانزند
ژنرال مایکس انگلیسی در مورد لطفعلی خان چنین میگوید :
شهریار جوان زند... از دروغ و وعدههای پوچ بیزار بود و جز به صداقت و مردانگی
مسلکی نداشت و هرگز به دروغ از کسی دلجویی نمیکرد. همین ویژگیهای نیکو باعث شد
تا خانوادههای بزرگ از پشتیبانی او دست بکشند.
منابع
·
http://www.mahmoodkavir.com/persian/index.php?option=content&task=view&id=299