« بوداغ خان چگنی و
اسماعیل قلیخان چگنی »
در اواخر حکومت سلطان محمد که فتوری در همه امور روی داده و هرج و مرج
پیش آمده بود، امراء خراسان از جمله بوداغ خان چگنی و اسماعیل قلیخان چگنی و
گنجعلی خان زیک کوشیدند تا شاه عباس را که این زمان بعنوان ولیعهد در هرات استقرار
داشت به جای پدر به سلطنت برنشانند، و آنها در هدف خویش موفق شده در سال 989 فمری
رسماً در خراسان سلطنت شاه عباس را اعلام داشته و سلطان محمد را از سلطنت ایران
عزل کردند.
این زمان علیقلی خان شاملو لَله شاه عباس و بیگلربیگی خراسان بود که در
دارالسلطنه هرات اقامت داشت و تربیت شاه عباس بر عهده وی بود و مرشد قلی خان
استاجلو حاکم مشهد بود.
مرشد قلی خان برای اینکه موقعیت خویش را در خراسان تقویت نماید دختر
بوداف خان چگنی را که از امرای مهم خراسان بود به همسری خویش درآورد. و سپس یا
علیقلی خان به مخالفت برخاست و در جنگی که بین طرفین روی داد علی قلی خان شکست
خورد و شاه عباس به زیر سلطه مرشد قلی خان در آمده به مشهد منتقل گردید.
چندی بعد که مرشد قلی خان شاه عباس را برداشته از طریق یزد و کرمان
متوجه نواحی مرکزی ایران گردید که سلطنت شاه عباس را رسمیت بخشد، برادرش ابراهیم
خان سمت به معاونت وی برگماشت.
در سال 997 که شاه عباس دومین سال سالطنت خویش را آغاز کرد و از طریق
فیروزکوه و دامغان عازم خراسان بود، چون از مرشد قلی خان استاجلو که این زمان وزیر
اعظم و همه کاره او بود، بیمناک می بود، در محل بسطام شبانه او را در رختخواب به
قتل رسانید و ستاره اقبال طایفه استاجلو رو به افول نهاد و امرای این طایفه از
جمله ابراهیم خان برادر مرشد قلی خان که حاکم مشهد بود از مناسب خویش معزول گشتند.
شاه عباس از طریق اسفراین راه مشهد را در پیش گرفت و در بیرون دروازه
مشهد با استقبال بوداق خان چگنی روبرو شد.
مولف عالم آرای عباسی می گوید: شاه « بوداق خان چگنی را منظور نظر شفقت
گردانیده به منصب والالی لَله گی و اتابیگی [پسر خود] شاهزاده سلطان حسن میرزا
معزز و سربلند گردانید و حکومت مشهد مقدس معلی نامزد او شد و الکاء خبوشان و محالی
که سابقاً به او متعلق بود، به اولاد او حسنعلی سلطان و حسینعلی سلطان [چگنی] و
سایر برادران تقسیم یافت.»
شاه عباس در مشهد بسیاری از امرای قزلباش از جمله شاملو و استاجلو را
که با مرشد قلی خان رابطه نزدیکی داشتند یا معزول کرد و یا مقتول نمود. اوغلان
بوداق چگنی هم که با مرشد قلی خان قرابت سببی و خویشاوندی داشت از این عمل شاه
عباس به وحشت افتاد و اندیشید که مبادا روزی این شتر دم خانه او نیز زانو بر زمین
نهد، از این رو علاج واقعه را پیش از وقوع نموده با صوابدید پسرانش، سلطان حسن
میرزا پسر شاه عباس را برداشته از نشهد به خبوشان (قوچان) رفتند.
شاه عباس بعلل و مشکلاتی که با آن مواجه بود نتوانست به تعقیب بوداق
خان بسوی قوچان لشکرکشی نماید، لذا حکومت مشهد را به امت خان استاجلو [یکی از
قاتلان مرشدقلی خان] تفویض نمود و خود با سپاه عازم هرات گردید.
شاه عباس در هرات بود که خبر دست اندازی نیروهای عثمانی به نواحی
نیروهای عثمانی به نواحی غربی کشور را استماع نمود، ناچار عازم آن دیار گردیده
بوداق خان با استفاده از این پیش آمد، رسماً سلطنت سلطان حسن میرزا پسر شاه عباس
را در قوچان اعلام داشت و روز بروز بر قدرت و نفوذ وی افزوده گشت و از اطراف و
اکناف خراسان و ایران ناراضیان شاه عباس روی به قوچان آورده، آمادگی خویش از هدف
بوداق خان را اعلام میداشتند. بوداق خان قصد تسخیر مشهد داشت که در این هنگام
واقعه دیگری روی داد و آن حمله عبدالمومن خان ازبک به خراسان بود که به محاصره
چهار ماه مشهد و سرانجام قتل عام مردم مشهد گردید که جانداری در آن شهر زنده
نماند. بقول شاعر:
هوز اگر بفشارند خاک
مشهد
سفینه از شط خون تا به کربلا بدود
زنان و کودکان که به اسارت ازبکان درآمده بودند بین سپاهیان مغول تقسیم
گشته به ماوراءالنهر فرستاده شدند. شاه عباس از ترس عبدالمومن خان در نزدیکی تهران
خود را به مریضی زد و به یاری مردم خراسان نیامد، فجایع و جنایاتی که این بار
مغولان بر خراسان وارد ساختند، دست کمی از جنایات سپاهیان مغول عهد چنگیز نداشت.
همگامی که ازبکان شهر مشهد را به مخاصره گرفتند، امت خان استاجلو حاکم مشهد پیکی به
خبوشان فرستاد و از بوداق خان کمک خواست که از پشت سر از طریق رادکان سپاهیان ازبک
را مورد حمله قرار دهد تا فشار این قوم خونخوار بر شهر مشهد کاهش یابد و او بتواند
از این شهر مقدس دفاع کند. بوداق خان با ابومسلم چاوشلو و امامقلی خان قاجار و
محمودخان صوفی اوغلی استاجلو و دیگر امرای حاضر در قوچان به خواسته امت خان پاسخ
مثبت داده لشکر به خارج شهر فرستادند که حبر ناگوار دیگری دریافت داشتند و آن حمله
نور محمد خان ازبک از اولاد و اعقاب جوجی پسر چنگیزخان بود که از مرو به سوی شهر
نسا و ابیورد و باغباد در شمال شرقی قوچان تاخته و این نواحی را بتصرف درآورده
بسوی خبوشان پیشروی می کرد.
بوداق خان چگنی تصور کرد که او قصد تسخیر خبوشان و پیوستن به سپاه
عبدالمومن خان ازبک را دارد، از این رو به مقابله شتافت تا او را از نیل به مقصود
بازداشته با شکست دادن وی عبدالمومن خان را از محاصره مشهد باز دارد.
سپاهیان خبوشان در جنگ با نور محمد خان مغول ابتدا پیروزی چشمگیری بدست
آوردند و بسیاری از مغولان را به دیار نیستی فرستاده، آنها را وادار به فرار
ساختند، اما بر اثر بی انظباتی نظامی پیش از پایان کار به جمع آوری آذوقه و اغنام
و احشام و غارت چادرهای مغولان پرداخته بدان سرگرم شدند و علت این بی انظباطی وجود
جنگجویان خبوشان از ایلات و طوایف متعدد بود.
نور محمدخان که در حال فرار به این امر واقف شد سپاهیان خود را وادار
به بازگشت و حمله به خبوشان نمود. این حمله مغولان چنان غافلگیرانه و غیر منتظره بود
که ایرانیان را سخت به محاصره افکند و آنها تا خواستند در مقام دفاع برآیند اکثراً
کشته و اسیر شده و چنان شکست سختی متحمل شدند که نظیرش را بیاد نداشتند.
بوداق بسوی قوچان متواری شد و شرح واقعه را نوشته بوسیله پسرش حسینعلی
سلطان برای شاه عباس فرستاد و از گذشته های خود اظهار پشیمانی کرده وی را به حرکت
بسوی خراسان و رسیدن به یاری امت خان و مردم مشهد دعوت نمود، اما همچنانکه مذکور
شد شاه چنان از عبدالمومن خان ترسیده بود که جرات آمدن به خراسان را نداشت.
مدت شش سال نه تنها خراسان بلکه تمام سرزمینهای شرقی ایران در آتش
بیداد و ویرانی مفول ها می سوخت و این قوم غارتگر وحشی باردیگر تا حدود دامغان و
سمنان و نزدیکی خوار و ورامین پیشروی و غارتگری کردند و برخی از سپاهیان آنها تا
اران از توابع کاشان نیز پیش رفتند. در این موقع وخیم و خطرناک بود که همچنانکه
خواهد آمد شاه علی خان میر ایل جلیل کرد چمشگزک که در خوار و ورامین سکنا داشت کمر
همت به دفع و سرکوبی مغولان بست و در چند جنگ نیروی آنها را درهم شکست و متواری
ساخت و به یاری فرهادخان قرامانلو راه حرکت شاه عباس بسوی خراسان را در سال 1004
قمری فراهم نمود، که شاه عباس پس از رسیدن به اسفراین بوداق خان چگنی را به حکومت
و تجدید بنای آن شهر که در حمله مغول بکلی ویران شده بود مامور ساخت.
سال 1007 که دوازدهمین سال سلطنت شاه عباس و شکست سپاهیان ازبک در
خراسان است، شاه عباس پس از وارد شدن به مشهد، بوداق خان چگنی را بار دیگر به
حکومت مشهد منصوب نمود تا نسبت به تعمیر این شهر و رفع خساراتی که در طول چندین
سال ویرانگری مغول دیده بود، اقدام نماید.
همچنین بوداق خان ماموریت یافت نورمحمد خان ازبک را (که چندی پس از
پیروزی بر بوداق خان چگنی و سپاهیان خبوشان، خودش نیز از عبدالمومن خان ازبک شکست
خورده و به شاه عباس پناهنده شده بود) بع حکومت موروثی و از دست رفته اش برساند.
بوداق خان در ذی حجه 1007 قمری بسوی ابیورد و نسا و مرو تاخت و با
شجاعت و کفایتی که از خود نشان داد آن نواحی را از دست گماشتگان عبدالمومن خان
خارج ساخته به نورمحمد خان ازبک تحویل داد. بوداق خان در ماوراءالنهر به فتوحات
چشمگیری نایل آمده حاکم مرو که خالوزاده عبدالمومن خان بود وسیله «قورچیان عظام و
غازیان چگنی که کالبرق الخاطف به طلب او شتافتند و کالهاله بالبدر او را در میان
گرفتند» دستگیر شد و نیروی ازبک درهم شکست و نورمحمد خان بوسیله بوداق خان چگنی به
تخت سلطنتی موروثی نشانده شد و خطبه و سکه بنام شاه عباس خوانده شد و ضرب گردید.
بوداق خان سپس به اردوی شاه عباس بازگشت و ماموریتهای مهم دیگری را که از سوی شاه
به او تفویض شده بود به بهترین وجه انجام داد.
بوداق خان تا سال 1012 قمری به تصریح عالم آرای عباسی حاکم قدرتمند
مشهد و در نتیجه خراسان بوده است و پسرانش همگی مناصب و مشاغل مهمی داشتند.
در همین سال که شاه عباس از خراسان باز میگشت چون ملاحظه نمود که
نظرعلی سلطان شاملو شایستگی نگهداری سرحدات مرو و ماروچاق را ندارد، او را از
حکومت آن ناحیه معزول نموده، یوسفعلی خان پسر بوداق خان چگنی حاکم مشهد را به
حکومت و سرحد داری آن خطه مهم منصوب نمود و برادش بیرامعلی سلطان چگنی را که سال 1006 قمری حاکم بسطام بود به معاونت
وی در آن حدود الکاء داد و مایحتاج لشکر او از زر و اسلحه و یراق و ضروریات قلعه و
آذوقه بر وجه لایق سرانجام یافت و حکومت مشهد مقدس به محراب خان شفقت شد.
بوداق خان چگنی از این پس مامور همراهی در کنار شاه عباس میشود، چون
شاه از وجود وی در خراسان بیمناک بود، زیرا پسرانمش همگی در سراسر نواحی شرقی
ایران حکومت و امارت داشتند و ایل چگنی از نفوذ و قدرت زیادی برخوردار بود، که اگر
بوداق خان می خواست ادعای استقلال کند یا برای شاه عباس بار دیگر دردسر فراهم
نماید، قادر بوده است. از این رو شاه مصلحت ندیده است او در خراسان باشد، اما
هنگامی که به اسفراین رسید دریافت که بدون وجود بوداق خان در خراسان، استقلال و امنیت
این خطه بوسیله ازبکان از میان میرود، لذا او را مامور توقف در خراسان نمود و
حکومت بلخ و هرات را نیز بر متصرفات او بیفزود.
منابع:
کتاب
عالم آرای عباسی نوشته اسکندر بیک ترکمان