لر ( لک ، بختیاری ، فیلی ، ممسنی ، کلهر ، ثلاثی و ... )

لرستانات سرزمینی متشکل از چند استان لرستان ، کهکیلویه و بویراحمد ، چهارمحال و بختیاری ، ایلام ، کرمانشاه ، همدان ، قزوین ، مرکزی ،اصفهان و ... می باشد .

لرستانات سرزمینی متشکل از چند استان لرستان ، کهکیلویه و بویراحمد ، چهارمحال و بختیاری ، ایلام ، کرمانشاه ، همدان ، قزوین ، مرکزی ،اصفهان و ... می باشد .

خلاصه ای از کتابها و متون مربوط به سرزمین لر نشین و تاریخ این نژاد کهن تهیه شده است .

طبقه بندی موضوعی
حرکت از دزفول بطرف پشتکوه ( ربیع الثانی 1297 قمری – اسفند 1258 شمسی )

عازم شدم سیاحت مفصلی در پشتکوه و پیشکوه نمایم . تلگراف تبریک ورود از مظفرالملک از خرم آباد رسیده ، سفارش مرا به آقارضا و محمدنبی میرزا کرده بود.در راه آبادی ندیدیم تا رسیدیم به رود عریضی که رود دیز می گفتند ، عمقی نداشت.شاهزاده دزفول از آنجا برگشت و گفت : ((از آن طرف رود متعلق است به حسین قلی خان والی)).

حرکت کردیم ، چه جاهای قابل آبادی و چه مراتع و آبها و دره ها که همه خالی و بایر افتاده ، در بعضی جاها اشخاص فقیر بیچاره دیده می شدند که لباس تنشان از کهنگی و پارگی مثل رشته و پاره که به درختها می بندند از تنشان آویزان بود و بعضی پاره نمدی بخود پیچیده بودند که اگر دور می انداختند کسی رغبت نمی کرد برداشته بکار جل الاغ بیاورد.

اینان چند راس گوسفند و بز در جلو انداخته می چرانیدند و در میان چرک و کثافت و برابر آفتاب سوخته ، از زحمت و گرسنگی پوست و استخوانی بیشتر نبودند. رسیدیم به آبادی که عمارت ساخته ای نداشت بلکه از نی یا جگن بهم بسته ، مثل آشیانه حیوانی ساخته اند ، خالی از هر اثاث البیت ، جز ظرف گلین نداشتند و یا چادری از موی سیاه بز ، چوبی به میانش زده ، برپا داشته بودند.

در راه و هر طرف ، خرابه های قدیمه زیاد دیده می شد.حیرت می کردم از اینکه مردمانی پریشان و نادان چگونه راهزنی و قتل نفس نمی کنند ؟ تحقیق کردم گفتند:((والی بهانه جوست ، به یک بهانه جمعی را تمام می کند لهذا از خوف ، بهانه بدست نمی دهند))گاهی کسی دیده می شد که لباس با اسبی داشت ، بعد از تحقیق معلوم می شد که از نوکران والی است! رعایا و سکنه به چیزی مالک نیستند. تعجب کردم از اینکه آبها با اینکه به آن زمینهای پر فایده می نشیند از آنها هیچ استفاده نمی شود ، آب به دریا میرود و زمین بایر می ماند .

انسانها عور و بی چیز ، نمیدانم حسین قلی خان که از هفتصدسال پیش خود و پدرانش را سرپرست یا مالک رقاب این مردم پریشان میداند باز ایشان را بیگانه میشمارد یا نفع خود را نمی خواهد ؟ چه منظور از ضعف و بدحالی این بیچارگان دارد؟ به گمان من این یک اعتقاد مهلکی است در هر مستبد خودپرست که می خواهد هر کس را دستش میرسد چنان ضعیف کند که بر خاطرش تمرد خطور نکند یا بالفطره از شدت تذلل و حقارت زیر دستان خوشحال می شوند .

بهرحال در بعضی چادرها تزویل کردیم . باز صبح حرکت کردیم تا یک منزل به پایتخت والی مانده رسیدیم. گفتند: ((جایی است ده بالا می گویند ، عمارت و باغ و حمام دارد لکن مسکن والی که اردویش هم در آنجا است جایی است که عمله می گویند)). از آنجا هم حرکت کردیم . در راه بعضی رمه ها می دیدم و خیال می کردم خوب است اگر این مردم عور ، کلاه و چادر و معجر ندارند ، باز از حیوانات متمتع می شوند لکن معلوم شد همه مال والی است.

بعضی از مردم بحالی می گفتند: ((والی حمام دارد)) مثل اینکه یکی بگوید شاه دریانورد دارد! به بعضی گفتم:((ای مردم بیچاره!چرا بر خود و نسل خود رحم نمی کنید و در این آتش ظلم می سوزید؟)) می گفتند:((چه بکنیم؟ قوه گریز نداریم)). یک نفر با چشم پر اشک ، دست طفل دو ساله ای را گرفته گفت :((این را چه کنم؟ کجا برم؟)) فردا وارد عمله شدیم ، به محض ورود به والی اطلاع دادند، میرزا رشیدخان را که منشی او و خیلی آدم قابلی است فرستاد مرا برده ، امر کرد در نزدیکی چادر خودش برای من چادر زدند و میرزاقاسم را جای دیگر دادند.

سرا پرده بزرگی از سیاه چادر ، بیرونی داشت و چادرهای دیگر اندرونی داشت. چون من قدری آسوده شدم خودش به چادر من آمد ، بسیار با شکوه ، ریش بلند سیاه انبوه ، قد بلند و سینه پهن و انگشتان فراخ درشت ، با مهابت و سطوت بود .بعد از جلوس و تعارفات رسمیه گفت :((چندماه پیش در سفر طهران شما را دیدم حالا شما هم آمدید بیابانهای ما را ببینید؟)) گفتم:(( آبادی و عمارت مثل این جنگلها نیست که خود رو باشد یا مثل حبوبات نیست که آنرا بپاشند بلکه همینکه امن و راحت و عدل و اطمینان شد مردم جمع شده خود بنا می کنند و کم کم یکی از دیگری بهتر می سازند و اسباب و اثاثیه و تجملات پیدا میشود تا بمرتبه کمال میرسد)). گفت :(( صحیح است ، من این عمارت را که شروع کردم مردم این اطراف مرا دیوانه نامیدند و می گفتند مال تو باید پادار و منقول باشد نه ثابت ، زیرا فردا اگر یکی از دولتیان بفرض خود تورا متهم کرد و یاغی نامید ، تحقیق که در کار نیست ، می بینی دچار مخمصه شدی باید بتوانی اموال و اثقال خود را به سهولت بطرف امن ببری.

آیا تو به قسم و عهد دولتیان اطمینان داری در حالیکه با کسانی عهد و قول و اطمینان داده قرآن مهر کرده فرستادند بعد فریب دادند ، تیرباران کردند و همان قرآن در بغل ایشان سوراخ و غرق خون گشت؟ پس اگر تو عمارت ساختی و تو را خواستند رفتی ، اطمینانی نیست که بدلیل خرج تراشی برای دولت ، تو را یاغی بنامند. بعد پسرش غلامرضاخان وارد شد خیلی شبیه به پدر بود.

تمام ارکان اداره والی و اغلب خدام او سیاهان بودند و صاحبان مال و خانه و جلال ، تنها میرزا رشیدخان ، سفید بود و پسر عمویی داشت میرزاموسی نام که غیر اینها در میان کسان والی صاحب خط و سواد نبودند.والی عیال متعدد داشت حتی گفتند دو خواهر را با هم در نکاح دارد و گفته :((این عیبی ندارد شاه هم این کار را کرده!)) برای پسر بزرگش از شاهزادگان ( برادرزاده شاهزاده حشمه الدوله )را تزویج کرده ، او هم جوان رشیدی است ، ریاضت و مشق تیر اندازی دارد، پسر کوچکش علیرضاخان هم جوان است ، غالباً بکار سواری و شکار و تاخت مشغول می شود.

قبل از سفارت فخری بیک سفیر عثمانی ، سواران او بخاک عثمانی تاخت برده ، غارت می آوردند ، بعد از آن بسختی جلوگیری شده است .از دیدن آن اوضاع و پریشانی ایل و رعایا ، زیاد دلتنگ شدم و نخواستم زیاد تماشای آن اوضاع را بنمایم.

اظهار کردم که مرخصم کنند سیاحتی به پیشکوه هم بکنم. اصرار کردند چند روز دیگر بمانم، قبول نکردم پس تهیه حرکتم را دیدند و یک نفر سوار همراه ما فرستاد. سوار که بلد بود ما را از راهی می برد که سخت نبود لکن اطراف ما کوه و ناهموار و جنگل بود.پس از طی مسافتی سوار را راضی کردیم برگردد ، پس بسمت قصر و کرمانشاه روانه شدیم.کوهها و دره ها پر از علف و گل و کنار راهها و دره ها خرزهره و درخت های خود رو زیاد بود.

به این ترتیب از جاهای خیلی قابل که خراب شده گذشته به کمیلان وارد شدیم .قصبه ایست و اطرافش دهات دارد.فرج اله خان نامی نایب الحکومه بود بسیار مهربانی و خدمت کرد.با اینکه اهالی آنجا هم پریشان بودند در هر حال بهتر از اهالی پشتکوه بودند و از حکومت ناصرالملک محمودخان رضایت داشتند و از آنجا تا قصرشیرین ، راه طولانی ناهمواری طی کرده وارد قصرشیرین شدیم. قصر خودش جای خوبی است لکن مثل سایر منازل کثیف است.

به هر حال در قصر باغ جدید دولتی منزل کردم. فردا سواران علیمرادخان ما را به پل ذهاب رسانیدند. در زمان سلاطین ساسانی اینجا ها پر از آبادی و جمعیت بوده است ولی اکنون بسیار کثیف بود .خواستم ذهاب را سیاحت کنم با یک نفر قدری رفتم چادرها و اسبانی بسته دیده شد،معلوم شد کسان جوانمیر هستند، انسانیت و مهربانی کردند.گفتند :(( دخترش با صد سوار بجنگ حاضر میشود)).

جوانمیر تفنگ و قطار فشنگ خود را نشان داد .این جوانمیر رییس ایل هماوند است که در سر حد ایران و عثمانی هستند و به هر دو طرف مخالفت و اذیت می کردند گاهی به اسم رعیت عثمانی به ایران هجوم می بردند و گاهی به اسم تبعیت ایران به مملکت عثمانی تاخت و تاز می کردند. ناصرالدین شاه او را استمالت کرده ، مواجب و انعام داده ، حکومت قصر و ذهاب و حفظ راه را به او واگذاشته ، قصری در قصرشیرین دارد و جماعتی شجاع و رشید اتباع او هستند .

چون وصف ریجاب و بابایادگار و سیدرستم را شنیده بودم و راه متعارفی عتبات را مکرر دیده بودم ، عازم شدم که از آن راه غیر متعارف به کرمانشاهان بروم .

حرکت از کرمانشاه بطرف خرم آباد: (اواسط جمادی الاول 1297قمری – اردیبهشت 1359 شمسی )

بعضی سیاحان اروپا تحقیقات دقیق و خوبی در خصوص لرستان که بهترین اماکن ایران از کوههای خوزستان گرفته تا بروجرد و ملایر و همدان که در قدیم مرکز آبادی و ثروت و تمدن بوده ، نموده اند .

تمام الوار پشتکوه که چند شعبه و با یکدیگر ضدیت و نفاق هم دارند چادرنشین هستند که در زمستان به خوزستان رفته و در تابستان به این صفحات و کوهها تا نزدیک بروجرد و ملایر می آیند .اندامی خوش و جمالی خوب و هیبت با رشادت دارند .تعجب دارد که آب و هوای اینجاها مو را زیاد رشد می دهد و مرد تا بیست و پنج سالگی ریش دراز و پهن پیدا میکند، غالباً ریش بلند دارند. بعد از شش روز وارد خرم آباد شده ، مستقیماً به منزل مظفرالملک رفتم .بعد از استحمام در حمام پاک قشنگی، میرزا عبداله خان را که سمت وزارت او را داشت مهماندار مقرر کرد.آدم نجیب با کمالی بود، به همراهی او شهر را گردش کردم ، شهر کوچک قشنگی است.همه چیز در آنجا در نهایت ارزانی و فراوانی است خصوصاً گوشت و روغن و مخصوصاً کبک خیلی فراوان است که از دهات آورده ارزان می دهند.

برج بسیار معظمی در آن شهر بنا کرده و سلاسل نامیده اند که عمارت دولتی بسیار پاک و با صفایی در سلاسل است . آبی روان و انارهای خوب و اشجاری معتبر داشت.مردم از اقتدار و نظم مظفرالملک تمجید می کردند، او هم از کشتن و بریدن و بستن و حبس و زنجیر و فلک کوتاهی نداشت.مال التجاره در آنجا اسب و قاطر و گوسفند و پشم و روغن وپوست و فرش است.امام جمعه و سایر محترمین به ملاقاتم آمدند ، مظفرالملک نهایت احترام از من کرد.( ای کاش تا این درجه ظالم نمی بود.)

پس از چند روز سیاحت در شهر و اطراف ، عزم حرکت به طرف بروجرد کردم. مظفرالملک خواست مانع شود،اعتذار کردم.راه را تحقیق نمودم گفتند: (( راه زاغه سه روزه و هموار و راه پونه یک روزه و ناهموار است). عازم شدم از راه پونه بروم.مظفرالملک قاطری برای حمل اشیا داده و سه سوار همراه کرد.دو ساعت قبل از غروب ، حرکت کرده مقداری طی مسافت کرده در چادر جمعی از الوار در خلد برین ، شب را توقف کردیم.فردا سوار شده از کوه های ناهموار عبور کرده و هنگام مغرب وارد بروجرد شدیم.در منزل میرزا حاجی محمد دوست قدیم خودم وارد شدم.

فردا میرزا سیدرضاخان نایب الحکومه و آقای حاجی میرزا محمود که از اجله علما ایران است و سایر محترمین به دیدن آمدند.در شهر گردش کردم .واقعاً بروجرد دارالسرور است ، سراپا سبز و خرم ، پر از آب و باغ و صفا و گلستان. قلعه شهر خیلی خراب ، عمارت دولتی هم خراب شده ، مدارس چندی دارد ، مسجد شاه معتبری دارد و در میان باغات قصر ها و تکایا دارد.مال التجاره اش اغلب مثل خرم آباد است و از خرم آباد معتبر تر و بزرگتر است. چون عزم حرکت به طرف محلات کردم، میرزا سید رضاخان یک بسته از اشیا تحفه بروجرد هدیه نموده و روانه شدیم .

ورود به طهران: تمام دوستان و اعیان بدیدن آمدند و بازدید کردم.اعلیحضرت شاه احضارم فرمود از خط سیاحتم سوال کردند بیان کردم . فرمود : ((لرستان را چگونه دیدی؟ )) عرض کردم : (( لرستان پشتکوه و پیشکوه را امریکای خراب دیدم . فرمود :(( چه طور؟ )) گفتم : ((آبادی معتبر در جاهایی شده که آب و خاک و اشجار داشته ، لرستان از بهترین جاهای عالم است ، جنگل و خاک خوبی دارد ولی آبهای مفید به دریا میریزد و زمین ها بایر می ماند .))

در ادامه همین کتاب در صفحات 611 الی 633 نحوه قیام لرهای بختیاری به فرماندهی سردار اسعد و فتح شهرهای اصفهان ، قم و تهران را در زمان مشروطه بدست آنها توضیح می دهند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۰۲
مصطفی ستاری

نظرات  (۱)

۳۰ فروردين ۹۸ ، ۰۲:۱۶ هـُــــماوند
درود بر شیرمردان و شیرزنان ایل احمدوند (هماوند) که مالکان واقعی قصرشیرین و زهاب و کرمانشاه و دورودفرامان و کامیاران هستند.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی